۱۳۹۳ آذر ۱۵, شنبه

عبدالعلي معصومي: سردار جنگل و رفیقان نیمه راه



   93 سال پیش در روز 11اذر1300شمسی، میرزا کوچک خان، سردار جنگل، با تنها همرزم وفادارش ـ گاوک (هوشنگ) آلمانی، پس از هفت سال مبارزۀ سخت و توان فرسا، در راه عقب نشینی از جنگلهای گیلان به سوی خلخال، در گردنۀ گیلوان از برف و توفان و سرما جان باخت و جنبش جنگل که نور امید به رهایی را در دل مردم به جان آمدۀ ایران دمیده بود، ازپای درآمد.
     در شهریور 1293 (اوت1914)، همزمان با آغاز جنگ جهانی اوّل جنبش گیلان پاگرفت و در مدتی کوتاه نه تنها در گیلان، بلکه در اکثر نقاط ایران با استقبال گرم مردم روبه روشد و در پناه حمایتهای مردمی، روز به روز، بیشتر تناورشد و به خطری جدّی در راه گسترش سیاست استعماری انگلیس در منطقه تبدیل شد.
       از دهها سال پیش از پیروزی انقلاب مشروطه، شمال ایران، ازجمله تهران، تختگاه قاجاریان، حوزۀ نفوذ استعماری روسیۀ تزاری و جنوب ایران عرصۀ دست اندازیهای کمپانی هند شرقی انگلستان بود.
   سه سال پس از آغاز جنبش جنگل، با انقلاب اکتبر1917 در شوروی، سلطۀ روسیه تزاری بر شمال ایران از میان رفت و «دولت فخیمۀ» انگلیس برای چیرگی بر سراسر ایران به تکاپوافتاد.
در همین راستا، در مرداد1298 (اوت 1919)، پنهانی، قراردادی را با وثوق الدوله، نخست وزیر وقت ایران، امضاکرد. جدّی ترین راهبند و مانع اجرای این قرارداد تجاوزطلبانه، وجود جنبش جنگل در گیلان بود که از 5سال پیش، برای رهایی مردم ستمدیدۀ ایران از چنگال روس و انگلیس و رژیم دست نشاندۀ آنها چنگ در چنگ بود.
      در آستانۀ بسته شدن قرارداد1919، تلاشهاي وثوق الدّوله براي ايجاد دودستگي در صفوف جنگل, باعث شد مجاهدينِ كَسما و فرمانده آنها, حاج احمد كسمايي, به نيروهاي دولتي بپيوندند. یورشهای بی وقفۀ 20هزار قزّاق ايراني با پشتيباني هواپيماهاي انگليسي به پايگاههاي مجاهدين مستقر در جنگلهای گیلان، که از روز 13 فروردين 1298 (2آوريل1919) آغاز شده بود، ماهها به طول انجاميد. در اين مدّت نيروهاي مستقر در جنگل, در اثر کمبود آذوقه, جنگ و گريزهاي طولاني و نداشتن تسليحات كافي, در موقعيّت دشواري قرار گرفته بودند.
     همزمان با بسته شدن قرارداد 1919, فرماندهي نيروهاي قزّاق در فومنات, شَفت و ديگر حوزه هاي استقراري جنبش جنگل، حكومت نظامي اعلام کرد و براي ايجاد ترس در مردم و جلوگيري از كمكهايشان به جنبش, در اعلاميه يي اخطار كرد: «هر خانه يي كه در آن جنگليها منزل كنند, سوزانده مي شود و صاحبش تنبيه خواهد شد. افرادي كه براي جنگليها آذوقه تهيّه كنند و يا كمكي به آنها بنمايند, فوراً, اعدام و داراييشان ضبط خواهد شد» (سردار جنگل, ابراهيم فخرايي, تهران 1344, صفحۀ184).
         پس از بسته شدن قرارداد1919, هجوم نيروهاي دولتي شدّت بيشتري گرفت و در نتيجه, موج تسليمشدنها و امان نامه گرفتنها نيز بيشتر شد. تنها ميرزا كوچك خان و ياران پایدار همرزمش هم چنان، جانانه، مقاومت مي كردند و به ننگ تسلیم تن نمی دادند.
     در يكي از دشوارترين روزهاي نبرد, در ناحيۀ گاوبن, ميرزا كوچك خان براي مجاهدين همراهش سخن گفت و در حالي كه بر عشق بزرگشان براي رهايي ميهن تاٌكيد مي كرد, آنها را براي ادامۀ نبرد نابرابر فراخواند:
   «اين روزها بهترين اوقات آزمايش است. هرچند وضعمان بد است, همه خسته و فرسوده ايم, بي پول و بي آذوقه و مواجه با انواع مشكلات و در معرض تندباد حوادثيم, ولي, از شما مي پرسم آيا براي عاشقان ميهن… اين گونه سختيها داراي اهميت است؟ آن روز كه ما تفنگ به دوشگرفته براي استقلال ايران قيام كرديم و جنگل گردي و بيابان نوردي را پيشه ساختيم صدها بار وضعمان از اين بدتر بود. چه چيز در مقابل آن همه سوانح و مخاطرات ما را حفظ كرد؟ آيا جز ثبات و  استقامت علّت ديگری داشت؟ امروز وثوق الدّوله در ايران گرد و خاك مي كند و براي بردن كشور زير يوغ استعمار انگليس به محو وطنپرستان همت گماشته است… وثوق الدّوله و كارگردانانش از اِعمال هيچ قسم آزار و شكنجه, حتّي, اعدام دربارۀ اَحرار دريغ ندارند و ارتكاب هر نوع جنايت را مجاز مي شمارند, چرا كه جنگل نقطۀ اتّكاي آزادمردان و بزرگترين سدّ پيشرفت مقاصد وطن فروشان است, به اين جهت است كه دواسبه به ما مي تازند تا هرچه زودتر ما را ازبين ببرند. اكنون به شما برادران عزيز خطاب مي كنم آنها كه خواهان ترقي و تعالي وطنند مانند گذشته نبايد از هيچ چيز پرواكنند… كوه نوردي, بيابانگردي, گرسنگي و بيخوابي, هريك سلاح درخشنده يي است كه ما را به وصول به هدف بايد سخت تر و آبديده تر نمايد»(سردارجنگل،ص178).
   در چنين شرايطي بود كه ناوگان ارتش سرخ براي دستگيري دنيكين, كه عليه حكومت نوپاي شوروي مي جنگيد, در روز 28ارديبهشت1299 (18مه 1920),  وارد بندر انزلي شد. دنيكين بعد از شكست در پطروفسك (اوكراين), در استحكامات انگليسيها در غازيان پناه گرفته بود. انگليسيها بعد از چند ساعت مقاومت دربرابر نیروهای ارتش سرخ، غازيان را رهاكرده به رودبار منجيل عقب نشستند.
    در همان ابتداي ورود ارتش سرخ به انزلي, به درخواست راسكولنيكُف, فرمانده ناوگان شوروي در درياي خزر, ميرزا كوچك خان براي مذاكره با سران قواي اعزامي شوروي وارد انزلي شد.
     روز اول، مذاكره به جايي نرسيد و توافقي حاصل نشد. اعضاي «حزب عدالت» باكو, كه در مذاكره حضور داشتند, «تبليغات مرامي, مصادرۀ اموال و لغو مالكيّت بر زمين و مبارزه با مذهب» را اصلی ترین وظیفۀ جنبش مي دانستند, درحالي كه ميرزاكوچك خان،  با توجّه به افكار عامه، معتقد بود «تا مدّتي بايستي از تبليغات مسلكي صرفنظر شود… چون ايرانيها متعصّبند و به دين و شعائر اسلامي علاقه دارند, قطع اين پيوند باعث مي شود كه به انقلاب به نظر نامساعد بنگرند»(سردار جنگل، ص243).
     روز دوّم «ارجو نيكيدزه», از انقلابيهای قفقازي و از چهرههاي برجستة انقلاب اكتبر 1917 شوروي، كه در جنبش مشروطه در گيلان و تهران شركت داشت, از باكو رسيد و در مذاكرات شركت كرد. او, باتوجّه به شناختي كه از ميرزا كوچك خان و شرايط اجتماعي ايران داشت, سياست ميرزا كوچك خان را درست دانست و آن را تاٌييد كرد و همین سیاست موردتأیید حاضران قرارگرفت.

     در اين نشست درمورد «عدم اجراي كمونيسم از حيث مصادرۀ اموال و اِلغاي مالكيّت و ممنوع بودن تبليغات مسلكي, تاٌسيس حكومت جمهوري انقلابي موقّت, سپردن مقدّرات انقلاب به دست آن و عدم دخالت شورويها و عدم ورود نيروي نظامي جديد از شوروي, مگر به تصويب حكومت انقلابي ايران» توافق حاصل شد و  اين توافق به اطّلاع مقامهاي دولتي و حزبي مسكو نيز رسيد.
    پس از اين توافق, فرماندار گيلان به نمايندگي از طرف مردم رشت, ميرزا كوچك خان را براي به دست گرفتن زِمام امور گيلان به رشت دعوت كرد.
     روز ورود ميرزا به رشت ـ 14 خرداد1299ش ـ جمعيّت انبوهي از آتشگاه (5كيلومتري رشت) تا شهر رشت در دو طرف جاده صف كشيدند و مَقدم مجاهدين جنگل را با فريادهاي شورانگيز «زنده باد» و نثار گل گرامي داشتند. ميرزا, پس از شش سال دوري از رشت و اقامت در جنگل, دوباره, به آن شهر مي آمد. در رشت كميته يي مركّب از اعضاي ايراني و روسي, تشكيل شد كه در آن ميرزاكوچك خان, كاژانف, فرمانده قواي شوروي در  ايران, احسان الله خان, كامران آقايف, عضو حزب عدالت باكو, حسن آلياني (معينالرّعايا) و… شركت داشتند. روز بعد, اعضای هياٌت «دولت انقلابي» به سرپرستي ميرزا كوچك خان, به مردم گيلان معرّفي شدند.
     روز 16 خرداد, سران جنبش جنگل در اعلاميه يي با تاٌكيد بر اين كه «قوّۀ ملي جنگل به استظهارِ (=پشت گرمی) كمك و مساعدت عموم نوع پروران دنيا و ا ستعانت (=یاری) از اصول حقّۀ سوسياليسم, داخل در مرحلۀ انقلاب سرخ شده و خود را به نام "جمعيّت سرخ ايران" معرّفي مي نمايد»، نظرات جمعيّت را مبني بر اِلغاي اصول سلطنت و اعلان جمهوري, حفظ جان و مال عموم اهالي گيلان, لغو تمام قراردادهاي دولت مركزي با بيگانگان, اعتقاد به تساوي  حقوق همۀ افراد بشر و حفظ شعائر اسلام, اعلام نمودند.
     روز 18خرداد (9ژوئن) «جمعيّت انقلاب سرخ ايران» در تلگرامي به سفارتخانه هاي دولتهاي خارجي در تهران, انحلال سلطنت و تشكيل جمهوري  شورايي در گيلان را اعلام كرد. فرداي آن روز, ميرزاكوچك خان در تلگرامي به لنين, از او و سوسياليستهاي بينالملل سوم خواست  كه از جمهوري گيلان حمايت كنند.
      به اين تلگرام پاسخي داده نشد. دولت شوروي نمي خواست در جنبش جنگل, كه تا پيش از به رسميّت شناخته شدن بينالمللي ، يك مساٌلۀ داخلي ايران به شمار مي رفت, به طورعلني, دخالت كند.
      پيش از اين, در 5خرداد 1299 (26مه 1920) تروتسكي, وزير جنگ شوروي, به راسكولنيكف تاٌكيد كرده بود كه هيچ گونه دخالتي به نام روسيه در امور ايران نبايد صورت بگيرد و به ميرزا كوچك خان بايد به نام آذربايجان شوروي كمك شود و «با اقدامات خودتان بايد به انگليسيها بفهمانيد كه ما ميل  نداريم در كشورهاي خاوردور به ضدّ آنها اقدام نماييم» (سردار جنگل، ص223).
     يك ماه بعد از ورود ارتش سرخ به  انزلي, «حزب كمونيست ايران» توسّط اعضاي اعزامي «حزب عدالت» باكو تشكيل شد. اولين كنگرۀ حزب عدالت در انزلي, 13تن, ازجمله, سلطانزاده و جوادزاده (پيشه وري), را به عنوان اعضاي كميتۀ مركزي حزب معرّفي كرد و سلطانزاده دبير اول اعلام شد. اين 13نفر مقيم ايران نبودند و از قفقاز به همراه ارتش سرخ به ايران آمده بودند.
     «حزب كمونيست ايران», برخلاف توافق سران نيروهاي اعزامي شوروي و سران جنبش جنگل, تبليغات كمونيستي و مخالفت با مذهب را آغازكرد. اين تبليغات هم در روزنامۀ «كامونيست» (ارگان حزب) و هم در ميتينگهايي كه  هر روز در رشت برگزار مي كردند, دنبال مي شد.
    ميرزا كوچك خان دو نماينده نزد نريمانوف, رئيس شوراي جمهوري قفقاز, فرستاد و از او خواست از اين اقدامات چپ روانه, كه حاصلي جز دوركردن مردم از جنبش ندارد, جلوگيري كند. نريمانوف از سران حزب كمونيست خواست از اين گونه كارهاي زودرس دست بردارند, ولي, آنها نپذيرفتند.
     سلطانزاده معتقد بود كه «هر انقلابي كه در يك كشور كشاورزيِ عقبافتاده يوغ فئودالها را ازميان برنداشته و ميليونها دهقان را آزاد ننمايد, از همان اول محكوم به شكست است» (نهضت ميرزا كوچك خان جنگلي و اولّين جمهوري شورايي در ايران, شهريور1363, ص172). او ميرزاكوچك خان را متّهم كرد كه طرفدار فئودالهاست و مي خواهد به كمك آنها نفوذ انگليس و شاه را ازميان بردارد, به همين علّت, حاضر نشد با ميرزا كوچك خان همكاري كند.
     سلطانزاده با  نظر لنين درمورد ايران موافق نبود. لنين در كنگرۀ دوم بينالملل سوم, در روز 4مرداد1299ش, سخن گفت و دو جريان اجتماعي را در كشورهاي عقبمانده يي مانند ايران مشخّص كرد: يكي, جنبش اصلاح طلبانۀ متّكي به سرمايه داران و ديگري, جنبش انقلابي مليِ متّكي به توده هاي تحت استثمار. او تاٌكيد نمود كه «مهمترين خصلت اين كشورها اين است كه در آن جا وضع ماقبل سرمايه داري حاكم است و لذا نمي توان در آنها از يك جنبش خالص پرولتاريايي سخن به ميان آورد». وي ضمن بيان اين مطلب كه نهضتهاي ايران و هند نهضتهاي ناسيوناليستي هستند و نبايد در آن كشورها بناي كار را بر  موعظۀ ماركسيسم گذاشت, بارديگر بر پشتيباني از آن نهضتها تاٌكيد نمود (عمل و تئوري بلشويسم, برتراند راسل, ترجمۀ احمد صبا, ص66).
     سلطانزاده در نطقي كه دو روز بعد از نطق لنين ايراد كرد, نظري خلاف نظر لنين ارائه داد و  گفت: «… در تضاد با جنبش بورژوا ـ دموكراتيك, بايد يك جنبش كمونيستي خالص به وجود آورد و [از آن] صِيانت (=نگاهداري) نمود. هر قضاوت ديگري دربارۀ حقايق موجود مي تواند به نتايج اَسَفباري برسد» (نهضت ميرزا كوچك خان جنگلي، ص153).

       ميرزا كوچك خان، براي اعتراض به اقدامات تفرقه برانگيز حزب كمونيست، دو تن از نزديكان خود را، با نامه يي براي لنين، به مسكو فرستاد. آنها با كاراخان، معاون وزير خارجۀ شوروي، ديداركردند. كاراخان در اين  ديدار در بين سخنان  خود تاٌكيدكرد كه «به هيچ وجه نمي توان از تبليغ مرام كمونيسم جلوگيري نمود» (سردار جنگل، ص285).
    فرستادگان ميرزا موفّق به ديدار لنين نشدند. نتيجۀ ديدار آنها با كاراخان اين شد كه كاراخان، ايلياوا، عضو كميتۀ اجرايي حزب كمونيست شوروي، را براي تحقيق در كار حزب كمونيست و همدستان آنها به گيلان فرستاد. ايلياوا زودتر از فرستادگان ميرزا, به رشت رسيد و با اعضاي حزب كمونيست گفتگو كرد. نتيجة گفتگو اين شد كه وقتي نمايندگان ميرزا به انزلي رسيدند, دستگيرشده و مدارك آنها ضبط گرديد (سردار جنگل، ص315). ميرزا براي جلوگيري از فاجعه يي كه عملكرد ابوكُف، از شاهزادگان پيشين روسيه، سلطانزاده و همفكران آنها پيش آورده بودند، تلگرامي به لنين فرستاد، امّا، جمهوري آذربايجان آن را توقيف كرد(سردار جنگل، ص287).
     چند روز قبل از وقوع كودتای 9مرداد1299ش علیه میرزا کوچک خان و همفکرانش در رشت, سه تن از  سران قواي شوروي در گيلان, بنا به دستور مستقيم مقامهاي شوروي, از ايران به شوروی فراخوا نده شدند. بازگشت دادن آنها به درخواست حزب عدالت باكو صورت گرفت(سردار جنگل، ص269). اين سه تن، كه از پشتيبانان سياستهاي ميرزاكوچك خان به شمار مي رفتند،, عبارت بودند از: ارجو نيكيدزه، گاژانف و راسكولنيكف.
     به دنبال آن, چند تن ديگر  از شوروي به ايران آمدند تا سياست جديد شوروي را بهاجرا درآورند. دو تن از آنها عبارت بودند از بلومكين, رئيس چكاي شوروي در گيلان و ادارهكنندۀ اصلي كودتاي رشت، ميكويان، وزير تجارت شوروي.
     به جز این دو, چند نفر ديگر از عاملان اجراي كودتاي رشت بودند از جملۀ آنها ابوكف، فرمانده ارتش سرخ گيلان و نمايندۀ حزب كمونيست شوروي بود.
     ويكتور سِرژ, از مسئولان برجستۀ «كمينترن»، سياست جديد شوروي دربارۀ جنبش جنگل را چنين توضيح مي دهد: نيروهاي شوروي در گيلان «تحت فرماندهي ياكوف بلومكين قرار داشتند… روزي وي در گرماگرم نبرد دستور يافت جنبش را متوقّف سازد… كميتۀ مركزي لنين عقيده داشت كه بروز مشكلات بين المللي نزديك شده است و لذا برخورد مسالمت آميز درمقابل انگليس و فرانسه را اتّخاذ كرد و در اين شرايط، انقلاب به نظرشان زائد و موجب دردسر مي رسيد. كوچك خان و دوستان ايراني وي از اين فرمان اطاعت نكردند… از دهان بلومكين شنيدم كه تصميم گرفته شد كه اگر وي (ميرزا) در ردّ منحل كردن جنبش اصرار ورزد او را  به قتل برسانند»(اسناد جنبش کارگری، خسرو شاکری، ص358).
     حدود سه هفته قبل از كودتاي رشت، «رئيس ديوان محاكمات انقلاب گيلان» به ميرزا كوچك خان خبرداده بود كه طبق اطّلاعي كه به دست آورده, قرار است در ميتينگي كه روز 9مرداد 1299 در سبزه ميدان رشت برگزار مي شود, او را ترور كنند. ميرزا كوچك خان در روز 18تيرماه، به محض وصول دعوتنامۀ ميتينگ, بعد از مشورت با سران جنگل, به حالت اعتراض به فومن رفت و از ادامۀ همكاري با نيروهاي شوروي سرباززد.
     روز 9مرداد1299 كودتاي رشت به سرپرستي بلومكين صورت گرفت. هدف از این کودتا، كنارزدن ميرزا كوچك خان و  به دست گرفتن قدرت بود. در اين كودتا چندتن از ياران ميرزا, ازجمله, مُعينالرّعايا و كُلُنل فتحعلي خان توپچي, فرمانده نيروهاي جنگل در جبهۀ منجيل, دستگير شدند و شيخ عبدالله خان، رئيس محكمۀ انقلابي، كه از طرفداران ميرزا بود, كشته شد. كودتاگران براي دستگيري ميرزا و يارانش به پايگاههاي آنها در جنگلهاي فومن حمله كردند, ولي ميرزا, هوشيارانه, از درگيري با آنها خودداري كرد و آن را به سود دشمنان دانست.
     كميته يي مركّب از هشت نفر ـ كه چهارتن از آنها، ازجمله، جوادزاده (پيشه وري) ـ عضو «حزب كمونيست ايران» بودند ـ زِمام امور را به دست گرفت. در كابينه يي كه توسّط آن كميته تشكيل شد، احسان الله خان، نخست وزير و وزير خارجه, خالوقربان، وزير جنگ و پيشهوري وزير داخله شد.
     دولت احسان الله خان برنامۀ خود را بر محور «ايجاد تشكيلات ارتشی شبيه ارتش سرخ و حمله به تهران, لغو اختيارات مالكان و اِلغاي اصول ملوك الطوايفي و رفع احتياجات اصلي كارگران»(سردار جنگل، ص272) اعلام كرد. آنها در اعلاميه يي كه روز 14مرداد خطاب به مردم گيلان منتشركردند, ميرزا كوچك خان را به «بي كفايتي» در مبارزه با انگليس, حيف وميل اموال عمومي, «دزدي و خيانت» متّهم كردند(نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران).
   مديواني, يكي از سران كودتا, در پاسخي كه به اعتراض نامۀ 10مرداد ميرزاكوچك خان داد, خطاب به او نوشت: «...سركار در پيشرفت انقلاب و اخراج دشمن قائل به مسامحه هستيد… ـ…زِمامِ امور را  در دست شخص خود گرفته و با هيچ يك از رفقاي قديم خود (مقصود احسانالله خان و خالو قربان است) كه در كليّۀ زحمات با سركار شريك تضييقات بوده اند، مشورت نكرده و آنان را بالاخره از روش و رفتارتان متنفّر ساخته ايد كه اجباراً از شما دوري جسته اند. شما اطرافيان خود را از عناصر خودپرست و ضدّانقلاب جمع نموده و نتيجتاً, با وجود مهيّابودن همه نوع وسايل براي حمله به دشمن دو ماه در رشت نشسته، حركتي ننموده ايد… سابقاً, شما يكي از انقلابيون بوديد ليكن حالا از اقداماتتان چنين معلوم است كه از روش قديم عدول كرده  به ضدّ مقاصد انقلاب گام برمي داريد. براي ما اقدامات شما ناگوارتر از تيرهاي دشمنان انقلاب است… فعلاً, انقلاب، شما را از خود دور كرده و محال و مُمتنع است كه اوضاع به شكل سابق برگردد»(سردار جنگل، ص204).
     دولت كودتا پس از چيرهشدن بر رشت, به تبليغات ضدّمذهبي خود شدّت بيشتري بخشيد و براي تحت فشار قراردادن «بورژوازي»، در 15مرداد 1299 به سوزاندن بازار رشت اقدام كرد كه در  اثر آن حدود صدهزار تومان به تجّار زيان وارد شد(سردار جنگل، ص273). براي گرفتن دارايي ثروتمندان, آنها را «جلو قبرِ خالي، كه از پيش كنده شده، قرار مي دادند و آنها را تهديد مي نمودند كه اگر حاضر به پرداخت مبلغ معيّني نشوند زنده به گور خواهند شد»(نهضت میرزا کوچک خان جنگلی، ص183).  ايوانف, تاريخنگار مشهور شوروي, دربارۀ سياست دولت كودتا نوشت: «سياست احسانالله خان نه فقط زمينداران كوچك و طبقۀ متوسط بلكه, دهقانان و پرولتاريا را نيز از انقلاب جدانمود»(منبع پیشین).
     كودتاگران كه «درك درستي از شرايط ايران… نداشتند»(جمعبندی مبارزات سی ساله اخیردر ایران، بیژن جزنی، 1355، ج اول), «… شعارهاي انقلاب شوروي در روسيه را, به طور مكانيكي, در ايران به كار مي گرفتند. آنان مصمّم شدند كه فوراً در جهت كمونيستي و شورايي كردن گيلان گام بردارند و تبليغات… تند كمونيستي… و ضدّمذهبي را آغازيدند… اين تاكتيك كه… همراهِ دعوت به برداشتن چادر و دعوت مردم… به درهم كوبيدن بازار و بورژوازي بود, تنها نارضايي شديد توده ها را برضدّ كمونيستها برانگيخت» (آثار سلطانزاده 2, به كوشش خسرو شاكري، صفحة 157 ـ از قول آستروف). اين بود كه در دورۀ دولت احسان الله خان مهاجرت فرارمانندي از گيلان انجام گرفت.
     با اين كه از آغاز ورود ميرزا كوچك خان به انزلي و رشت و تشكيل جمهوري گيلان «تمام طبقات با شادي فوق العاده و چهرۀ گشاده آن را پذيرفتند و همه نوع همراهي و كمك به آن نمودند و با كمك همانها منجيل فتح شد و انگليسها عقب رانده شدند», ولي حكومت كودتاگران باعث شد كه مردم از جنبش رويگردان شوند و انگليسيها دوباره قدرت بگيرند و حكومت مركزي به فكر حمله به گيلان بيفتد. همان مردمي كه براي استقبال از ميرزا تا پنج كيلومتري صف كشيده بودند, به هنگام حملۀ نيروهاي دولتي به رشت و «رانده شدن سرخها از شهر عدّه يي به عقبدارانشان حمله ور شده جمعي را خلع سلاح و عدّه يي را كشته بودند. از اين گذشته، در پيشرويهاي اردوي دولت از حيث تهيّۀ وسايل زندگي و انواع خواروبار و رساندن به جبهه و پرستاري از مجروحين, آن چه لازمۀ كمك و مساعدت بود, به جا آورده بودند». اين كمكها به قدري چشمگير بود كه وقتي دولت احسان الله توانست، دوباره، بر رشت مسلّط شود «شهر رشت, بلافاصله, تخليه شد و به دنبال تخليۀ رشت, تعداد زيادي از ساكنينش, دسته جمعي, شروع به فرار كردند. فرار رشتيها بي علت نبود, چه از تلافي نيروهاي سرخ بيمناك بودند»(سردار جنگل، ص304).
     اين فرارها به قدري گسترده بود كه كودتاگران پس از تصرف دوبارۀ رشت، ناچارشدند در اعلاميه يي, عُدول از مواضع گذشتۀ خود را اعلام كنند و از مردم بخواهند به شهر برگردند: «ما به هيچ وجه به عادات و آيين كشور و روحانيّت اهانت روانمي داريم… با اطمينان خاطر و امنيّت كامل به مساكن خود عودت نموده مشغول كار و زندگي جاري خود باشيد. ما از هركس و هر طبقه يي كه برعليه ما عمليّاتي نموده اند, عفو و اِغماض مي كنيم». شهرداري (بَلَديّه) رشت نيز اعلام كرد كه: «به علّت نيامدن مُكاريها (=كرايه دهندگان اسب و شتر و...) به شهر, از ترس تصرّف شدن اسبهايشان, زغال, كه مصرف عمومي شهر رشت است, بازار سياه پيدا كرده است. از اين تاريخ مكاريان مي توانند, آزادانه, به شهر رفت وآمد كنند و كسي متعرّض حامل و محمول نخواهد شد» (سردار جنگل، ص306).
   یک ماه پس از کودتای رشت، نخستین «کنگرۀ ملتهای شرق» در 20سپتامبر 1920 (9شهريور1299) در باكو برگزارشد. سران و نمايندگان حزب كمونيستِ 17كشور شرق, در آن حضور داشتند. از ايران نيز سيد جعفر جوادزاده (پيشهوري), بلومكين و عدّهيي ديگر, كه مجموعاً 192نفر بودند, در كنگره شركت كردند. تضاد بين سلطانزاده و حيدرخان عمواوغلي(از یاران نزدیک لنین و از پیشگامان انقلاب مشروطه ایران) باعث شده بود كه هر دو به عنوان سرپرست شركت كنندگان ايراني به كنگره معرّفي شوند. رياست كنگره را زينوويف, عضو كميتۀ مركزي حزب بلشويك, به عهده داشت.
     در اين كنگره به نحوۀ برخورد «حزب كمونيست ايران» نسبت به جنبش جنگل به شدّت انتقاد شد. نريمانوف, رئيس شوراي جمهوري قفقاز, حيدرخان عمواوغلي و اعضاي حزب عدالت باكو ازجملۀ انتقادكنندگان بودند و همگي مي  خواستند از اين گونه روشهايي كه باعث ايجاد نفرت عمومي مي شود, جلوگيري شود.
     كنگرۀ خلقهاي شرق براي تشريح رويداد و گرفتن رهنمود , دو نماينده نزد لنين فرستاد. ديدار اين دو نماينده از لنين, در حضور استالين, چيچرين (وزير خارجۀ شوروي) و ارجو نيكيدزه صورت گرفت. لنين ده تن را, به رياست حيدرخان عمواوغلي, به عنوان كميتۀ مركزي «حزب كمونيست ايران» برگزيد.
    پس از این دیدار با لنین، كميتۀ مركزي منتخب او، با اين كه از طرف كميتۀ مركزي اول حزب كمونيست تاٌييد نشد, در پي فراهم كردن زمينه براي رفتن به گيلان و كنترل اوضاع آنجا برآمد.
      سرانجام, حيدرخان با پانصد تن از افراد ارتش سرخ قفقاز, روانۀ گيلان شد. پيش از ورود حيدرخان, ميرزا كوچك خان موافقت خود را با آمدن حيدرخان اعلام كرده بود.
     وقتي خبر انتخاب حيدرخان به دبيركلي «حزب كمونيست ايران», به گوش احسان الله خان و خالوقربان, نخست وزير و وزير جنگ دولت كودتا, رسيد, آن دو که در اوج انزواي اجتماعي بودند، به انديشۀ تجديد پيمان با ميرزا كوچك خان افتادند و در 14آبان 1299 در نامه يي به وي, اختلافات فيمابين را ناشي از «سوء تفاهمات» دانسته و خواستار رفع اختلاف و مصالحه شدند.  ميرزا در 16آبان به نامۀ آنها پاسخ داد و در آن اشتباهات, ندانم كاريها, سوء سياست آنها در رابطه با مردم و سازش آنها را با «فرصت طلبها و كودكان نابالغ سياسي» برشمرد و يكبار ديگر بر استواري جنبش جنگل بر مواضع استقلال طلبانه تاٌكيد كرد. او در پايان نامه يادآورشد كه «شما را دوستاني مي بينم سهوكرده, كه در نتيجۀ سهو شما آزادي ايران خفه شده است؛ انقلاب شكست خورده و ايران به آغوش اجنبي انداخته شده است. نفرت عامه به سوي شما متوجّه و زحماتتان را به بادداده است و شما هنوز در مقام جبران اين سهوها برنيامده ايد. من هيچگاه نظر خصومت و عداوتي با شما نداشته و ندارم… بلكه مايلم سهو خود را ملتفت شده و آن را جبران كنيد تا بعد از تحمّل آن همه زحمات منفور عامه نشويد...»(سردار جنگل، ص324).
 بعد از اين نامهنگاريها, احسانالله خان و خالوقربان به فومن نزد ميرزا رفتند و با او آشتي كردند. اين ملاقات در روز  26ارديبهشت1300 صورت گرفت. بعد از اين ديدار, احسانالله خان و خالوقربان اعلاميه يي خطاب به مردم گيلان به اين مضمون منتشركردند: «دادن ميتينگهاي ضدّانقلابي و هرگونه عمل و رفتاري برخلاف شرع انقلاب موجب عكس العمل شديد حكومت است. مخصوصاً, در اين موقع كه وحدت و اتّفاق بين دو دسته انقلابيون برقرارشده, به هيچ كس اجازۀ آنتريك و تبليغات سوء داده نمي شود و متخلّفين در ديوان  انقلابي محكوم به اعدام خواهند شد»(سردار جنگل، ص327).
     بعد از ورود حيدرخان به گيلان, ديداري بين او و ميرزاكوچك خان و سپس, ديدار مشتركي با ميرزا و احسانالله خان و خالوقربان صورت گرفت و براي ادامۀ كار مشترك, تصميماتي گرفته شد. نخستين تصميم, كه ريشه در تجربه هاي ناكام كودتاگران داشت, اين بود كه «مقرّرشد تا زماني كه مركز (تهران) تسخيرنشده,… هرگونه فعاليّت كمونيستي تعطيل شود» (حیدرخان عمواوغلی، اسماعيل رائين, چاپ دوم, تهران, ص228).
     پس از توافقهاي اوليه در اول تيرماه 1300, كميتۀ انقلاب جديدي كه در آن ميرزا كوچك خان نخست وزير و وزير ماليه, حيدرخان وزير خارجه  و خالوقربان وزير جنگ بود, تشكيل شد. در نخستين اعلاميۀ دولت جديد اسم احسانالله خان جزء وزيران بود, ولي وجود او از ابتداي كار باعث پيش آمدن همان مسائلي شد كه كودتاگران آن را دنبال مي كردند. اين بود كه  احسان الله با صلاحديد حيدرخان كنار گذاشته شد و در اعلاميّة 23مرداد (14اوت) نام او حذف شد.
     مواد برنامۀ دولت جديد «تقويت بنيۀ نظامي براي جلوگيري از سقوط گيلان به دست قواي شاه, ايجاد روابط دوستانه با  شوروي, آذربايجان و گرجستان, اجازه ندادن به اين كه بيگانگان در امور داخلي ايران دخالت كنند», اعلام شد.

         نزدیک 4ماه پیش از تشکیل «کمیتۀ انقلاب» جدید در گیلان، در روز 10اسفند 1299 (29فوريه1921) ـ 7روز پس از كودتاي رضاخان) قرارداد معروف ايران و شوروي بسته شد. شوروي پيش از بسته شدن قرارداد و انگليس پس از آن, اعلام كردند كه هرچه سريعتر نيروهاي خود را از ايران خارج خواهندكرد.  پس از امضاشدن اين قرارداد, چيچرين اعلام كرد كه با اين قرارداد «زمينۀ دوستي برادرانۀ دو ملتِ روسيه و ايران فراهم شد» (ماٌموريت آمريكاييها در ايران, ميليسپو, ترجمۀ ابوترابيان, ص109). روز 5ارديبهشت 1300 (25آوريل1921) روتشتاين, سفير جديد شوروي, به ايران آمد تا اقدامات لازم را براي اجراي اين قرارداد انجام دهد.
        مصالحه با ايران و انگليس و حمايت از جنبش جنگل با هم ناسازگار بود. براي اين مصالحه لازم بود كه شوروي، هم از حمايت جنبش جنگل دست بكشد و هم در جهت نفي آن اقدام كند.
      اولّين گام شوروي, پس از بستن قرارداد با انگلیس, دستكشيدن از كارهاي تبليغي عليه انگليس و ايران و تعطيل «شوراي تبليغات و عمليّات خلقهاي شرق» بود. اين شورا از طرف اولّين «كنگرۀ ملتهاي شرق» در باكو (20سپتامبر 1920 ـ  9شهريور1299) براي هماهنگي و توسعۀ فعاليّتهاي ضدّاستعماري, به ويژه عليه انگليس, به وجود آمده بود.
      اقدام بعدي شوروي, پايان بخشيدن به مقاومت دليرانۀ مجاهدين جنگل بود كه تهديدي بسيار جدّي براي پيشرفت سياست استعماري انگليس و استبداد دربار به شمار مي رفت.
     روز 5ارديبهشت 1300 (25آوريل 1921), حدود دو ماه پس از بستهشدن قرارداد1921, روتشتاين, سفير شوروي, وارد ايران شد. او, در مراسم سلام به مناسبت تاجگذاري احمدشاه در روز 16ارديبهشت, دربارۀ جنبش جنگل گفت: «… خاطر اعليحضرت همايوني را مطمئن مي سازد كه دولت متبوعۀ دوستدار, نظر به تعهّداتي  كه در موقع انعقاد قرارداد نموده است, با نهايت صميميّت, اقدامات لازمه را در تسريع تصفيۀ مساٌلۀ گيلان اتّخاذ خواهد كرد… دولت متبوعۀ اينجانب، ذات اقدس همايوني را مظهر تماميّت ايران ميداند»(سردار جنگل، ص354). طبيعي است كه وقتي «ذات اقدس همايوني, مظهر تماميّت ايران» باشد، جنبش مقاومت در گيلان نيز در حدّ يك «مساٌله» نزول خواهد نمود.
      احمدشاه در جواب روتشتاين گفت: «… به شما اطمينان مي دهم كه ما و هياٌت دولت ما مساعي جَميله را براي اجراي اين مقصود به عمل آورده و يقين دارم كه حل و تصفيۀ فوري قضيّۀ گيلان, چنان كه اظهار نموديد، فوق العاده، موجب تسهيل منظور ما خواهد گرديد» (تاريخ بيستسالۀ ايران, حسین مکّی، جلد اول, تهران, 1323, ص363).
    روتشتاين براي حل سياسي مساٌلۀ گيلان, نامه يي براي ميرزا كوچك خان فرستاد و در آغاز نامه تاٌكيدکرد: «تنها امنيّت مي تواند ايران را از چنگ امپرياليستهاي خارجي كه نسبت به ايران نظريّات طمعكارانه دارند, خلاص كند». سپس, به اعلام سياست جديد شوروي در قبال ايران مي پردازد و براساس آن «نه تنها عمليّات انقلابي را بي فايده, بلكه مضرّ» مي داند و پس از تجليل از توافق 1921, كه «نفوذ معنوي انگليسيها را در شمال, بلكه تا اندازه يي در جنوب متزلزل كرده است», غرض اصلي از نوشتن نامه را عنوان مي كند: «… از روي مواد قرارداد ما مجبوريم دولت را از وجود انقلابيون و عمليّات آنها راحت كنيم… برطبق همان قرارداد, ما مكلّف نشده ايم كه درمقابل دولت از قواي انقلابي ايران حمايت كنيم». سپس, با تاٌكيد مجدّد بر  «ضرر عمليّات انقلابي در شمال», براي حلِ «فرخندۀ» مساٌلۀ گيلان, به ميرزا كوچك خان پيشنهاد مي كند كه «پس از… صدور تاٌمين نامه براي شما به وسيلۀ من, شما يا خلع سلاح شده و يا به نقطه يي خودتان را كنار مي كشيد». آن گاه, از موضع طرفداري از قوام السّلطنه, نخست وزير وقت, «مجزّاشدن ايالتي مانند گيلان» از ايران را براي آزادي و ترقّي مردم اين كشور مضرّ مي شمارد و از ميرزا مي خواهد از ايجاد «صحنۀ خونين و يك برادركشي كه لطمه به آزادي ملّت ايران مي زند» دست بردارد(سردار جنگل، ص310).
     ميرزا كوچك خان در پاسخ به نامۀ روتشتاين, مي نويسد: «من و يارانم در مشقّتهاي فوق الطّاقۀ چندين ساله هيچ مقصودي نداشته و نداريم جز حفظ ايران  از تعرّضات خارجي و فشار خائنين داخلي، تاٌمين آزادي رنجبران ستمديدۀ مملكت و استقلال حكومت ملي». سپس, با تاٌكيد بر اين كه «انقلاب يگانه راهِ علاج و نجات قطعي ملت از مشكلات موجوده» است، ضمن ارائۀ چند پيشنهاد مبني بر «اقدام حكومت مركزي ايران به اصلاحات اساسي، فَسخ قراردادهاي استعماري و تعهّد به حفظ استقلال, سپردن امنيّت گيلان به جنگليها, آزادبودن احزاب»(سردار جنگل، ص315), قول مي دهد كه درصورت قبول اين پيشنهادها از سوي دولت مركزي، سياست صبر و انتظار و آرامش پيش خواهد گرفت و دست از اقدامات ضدّدولتي برخواهد داشت. روتشتاين اين پيشنهادها را «غيرمنصفانه» ارزيابي كرد. او خواهان تسليم بي قيد و شرط جنبش گيلان بود.
      روز 25تيرماه 1300 (16ژوييۀ 1921) لنين در يادداشتي كه براي چيچرين فرستاد، تاٌكيد كرد كه به ارجونيكيدزه تذكّر داده شود كه دست از مخالفت با سياست شوروي در رابطه با ايران بردارد.
     ارجو نيكيدزه, عضو كميتۀ مركزي حزب بلشويك. كه از طرفداران انقلاب گيلان و شخص ميرزا كوچك خان بود، متّهم شده بود كه اعتراضهاي كارگران باكو عليه نزديكي شوروي به ايران را رهبري كند.
     روز سوم مرداد (25ژوييه) دفتر كميتۀ مركزي حزب بلشويك در تلگرامي به دفتر حزب كمونيست قفقاز تاٌكيد كرد كه «بايد سخت دقّت شود كه قرارداد (1921) اجراگردد و اجازۀ نقض مواد قرارداد نبايد داده شود» (نهضت میرزا کوچک خان، ص253).
     چيچرين در روز 19شهريور (20سپتامبر) در نامه يي به رئيس كميتۀ مركزي حزب كمونيست آذربايجان شوروي, بعد از اظهار نارضايتي از اين كه «بعضي از عناصر ناشناخته در باكو هنوز از اغتشاشات شمال ايران حمايت مي كنند» و ضمن جانبداري از دولت مركزي ايران, ميرزا كوچك خان را «ابله» خواند(نهضت میرزا کوچک خان، ص255).
       روز اول آذر 1300 (ده روز پيش از شهادت سردار قهرمان جنگل، میرزا کوچک خان) كاراخان, معاون وزير خارجۀ شوروي, گفت: «سياست دولت شوروي كه به تقويت سياسي و اقتصادي ايران علاقمند مي باشد, اصولاً, نمي تواند به كوشش تجزيه طلبي در مناطق مرزي ايران علاقمند باشد, چه رسد به جنگ اين عناصر عليه حكومت مركزي»(نهضت میرزا کوچک خان، ص257).
    از سوي ديگر, شوروي كه تا پيش از سازش با دولت مركزي ايران وجود حيدرخان عمواوغلي را براي حل اختلافهاي بين سران جنگل و كودتاگران مفيد مي دانست, بعد از قرارداد 1921, كار «دولت ائتلافي ميرزا ـ حيدرخان» را, که در روز اول تیرماه 1300 تشکیل شده و يكي از هدفهایش حمله به تهران و تصرّف قدرت دولتي بود, زيانبار تشخيص داد.
   در سومين كنگرۀ بين الملل سوم، كه از اول تا 21تيرماه 1300 (22ژوئن تا12ژوييۀ 1921) در مسكو برگزارشد، برخي از اعضاي شركت كننده, كه طرفدار سلطانزاده بودند, به طورغيرمستقيم عليه حيدرخان صحبت كردند.
    در روز دوم تيرماه (يك روز بعد از تشكيل كميتۀ انقلاب جدید در گيلان با شركت ميرزا کوچک خان و حيدرخان)، اجلاس بين الملل به اين نتيجه رسيد كه در ايران فقط يك حزب كمونيست را مي توان به رسميّت شناخت و آن حزبي است كه تحت نظارت كميتۀ مركزي اوّل اين حزب به رهبري سلطانزاده قراردارد.
        در ماه مرداد, موضع اتّخاذشده از سوي بينالملل سوم درقبال «حزب كمونيست ايران» پذيرفته شد و از آن پس, حيدرخان عمواوغلی «بايكوت» گرديد و هرگونه كمك به وي ممنوع اعلام شد.
     بعد از آمدن حيدرخان به رشت و تشكيل «كميتۀ انقلاب» جديد, حتّي بعد از بركناري احسان الله خان، نه تنها اختلافها ازميان نرفت بلكه تشديد شد. در ماه اول كار كميتۀ انقلاب، گيلان به چهار بخش يا به چهار حوزۀ كار تقسيم شد. در فومن ميرزا كوچكخان، در انزلي حيدرخان، در رشت خالوقربان و در لاهيجان احسانالله خان فعاليّت داشتند و اختلاف در میان سران این حوزه ها هر روز عمیق تر و گسترده تر می شد.
       در بحبوحۀ اختلافاتي كه هر روز اوج مي گرفت, و سياست سازش و مسالمت شوروي كه جنبش جنگل را براي تسليم شدن به دولت مركزي تحت فشار قرار مي داد «در بين همكاران ميرزا جمعي پيدا شدند كه از انحرافها و عهدشكنيهاي احسان الله خان و كُردها (طرفداران خالوقربان) و بعضي اعضاي كميتۀ مختلط رشت، سخت، مُكدّر و عصباني بودند و مكرّر به ميرزا كوچك خان تكليف كرده بودند كه اجازه دهد رفقاي ناپايدار را از ميانه بردارند تا تصفيۀ كاملي به عمل آورده باشد. ولي ميرزا كوچك خان به عذر اين كه رفيق كشي ننگ است، از شدّت عمل آنها جلوگيري مي كرد و فتواي قتل و تصفيه نمي داد و اميدوار بود با مماشات و استفاده از زمان بتواند رشتة اُلفت و هماهنگي را به هم بپيوندد… پيوسته اين دسته از جنگليان مترصّد (=منتظر)  بودند كه منظور خود را انجام داده و كوچك خان را درمقابل امر واقعشده قراردهند» (حيدرخان عمواوغلي, ص264 ـ به نقل از يادداشتهاي خطّي اسماعيل جنگلي).
     در اواخر شهريور, يكي از افرادي كه تصميم داشتند توطئه يي عليه ميرزا انجام دهند، دستگير شد. براي بررسي اين امر جلسه يي خصوصي از سران جنگل, كه در آن معين الرّعايا و اسماعيل جنگلي هم حضور داشتند، تشكيل شد و راٌي بر آن قرار گرفت كه اعضاي «كميتۀ انقلاب» را كه در پي انجام توطئه يي عليه جان ميرزا بودند، دستگير و محاكمه كنند.
    روز 30شهريور (21سپتامبر)، وقتي اعضاي كميته در خانه يي در ده ملّاسرا، براي برگزاري يك جلسه جمع شده بودند, پيش از پيوستن ميرزا كوچك خان به آن جمع, خانه از اطراف توسّط ياران ميرزا گلوله باران شد و آتش گرفت. يكي از اعضاي كميته، كه از پا فلج بود, در آتش سوخت ولي حيدرخان و خالوقربان خود را از مَهلكه بيرون انداختند. حيدرخان در حين فرار دستگير شد. در رشت نيز به مدّت 16شبانه روز بين يك دسته از نيروهاي طرفدار ميرزا كوچك خان با قواي كردِ تحت فرمان خالو قربان، درگيري و زدو خورد پيش آمد و اين واقعه آمادگي مردم رشت را براي پايان بخشيدن به كار جنبش و رهايي از ناامني طولاني شدّت بخشيد.
     در اين گيرودارها، قواي قزّاق به فرماندهي رضاخان (ميرپنج) در روز 12آبان به رشت يورش برد. خالوقربان خود را به رضاخان تسليم كرد و با درجۀ سرهنگي در صف نيروهاي دولتي به جنگ با قواي مجاهدين جنگل پرداخت. احسان الله خان نيز با پادرمياني كنسول شوروي در رشت، با هزينۀ رضاخان با عدّه يي از قفقازيها به قفقاز روان شد.
     حيدرخان عمو اوغلي كه در موقع حملۀ رضاخان به رشت در دست طالشيهاي ايلياتي، از اَتباع معين الرّعايا، اسير بود و از جايي به جاي ديگر برده مي شد، در هنگام عقب نشينيهاي پياپي, توسّط طالشيها در روستاي «مسجدپيش» در عمق جنگلهاي «توسه كله» خفه شد، با اين كه ميرزا كوچك خان سفارش كرده بود كه حيدرخان بايد محاكمه شود.
     معين الرّعايا, بعدها, به نويسندۀ كتاب «سردار جنگل» (ابراهيم فخرايي) گفته بود كه عمواوغلي و خالو قربان قصد كودتايي نظير كودتاي رشت را عليه ميرزا كوچك خان داشتند و مي خواستند ميرزا را از سرِ راه خود بردارند (سردار جنگل، ص422). وي دربارۀ علّت قتل حيدرخان گفته بود: «در جنگ چريكي حركت اُسرا و زندانيان با قوا كاري زائد و حتّي مضرّ هم هست. بنابراين, ضرورت جنگي ايجاب مي كرد كه بازداشتيها كشته شوند, به خصوص كه آنها نيز آماده بودند كه در اولين فرصت مرا و يارانم را بكشند» (حیدرخان عمواوغلی،اسماعیل رایین، ص293).
     به اين طريق، حيدرخان عمواوغلي توسّط رعاياي حسن خان كيش درّه يي (معين الرّعايا) به قتل رسيد. معين الرّعايا نيز همچون خالوقربان خود را به رضاخان تسليم كرد و پس از لودادن انبار اسلحۀ جنگليها و شركت فعّال در دستگيري برخي از اعضاي جنبش جنگل تاٌمين نامه گرفت و به حكومت فومنات منسوب شد (مجلۀ «يادگار», سال سوم, شمارۀ پنجم, ص80).
     وقتي خبر قتل حيدرخان به ميرزا كوچك خان رسيد, «از شنيدن اين خبر به سختي آزرده شد و با تاٌثّر شديد اظهار داشت او به تقاضاي من به ايران مراجعت كرده بود. مسئوليّت اين قتل شانه هاي مرا فشار مي دهد. او (ميرزاكوچك خان) مترصّد بود با استفاده از فرصت مناسب  سزاي بدكاران را بدهد ولي مواجهه با دشمنان داخلي و خارجي موجب شده بود كه از تعقيب بدكاران افراطي، موقّتاً، صرفنظر كند، زيرا قاتلين حيدر عمواوغلي، بعضاً، از سردسته هاي جنگل، مانند حسنخان معينالرّعايا بودند كه با نفوذ و اطّلاعي كه در حدود جنگل داشت، آزردنش در چنان موقع مناسب نبود» (حيدرخان عمواوغلي، ص294 ـ به نقل از يادداشتهاي خطّي اسماعيل جنگلي).
     مقاومت دليرانۀ مجاهدان جنگل دربرابر يورش قواي قزّاق تحت فرماندهي رضاخان, بيش از يك ماه به طول انجاميد. عدّۀ زيادي از ياران ميرزا شهيد, زخمي يا دستگير شدند.
     سرانجام, ميرزا كوچك خان و همرزم وفادار آلمانيش گاوك (هوشنگ), در مسير عقب نشيني به سوي خلخال, در گردنۀ گيلوان از سرمای بسیار شدید ازپاي درآمدند.
     با شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي جنبش جنگل به زانو درآمد و رضاخان حكومت سياه خود را بر گيلان نيز گسترد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر