۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت سوم و پایانی – مسعود رجوی (۱۳۷۱) محرم ۱۴۱3

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت سوم و پایانی – مسعود رجوی (۱۳۷۱) محرم ۱۴۱3

http://iranntv.com/?p=375914

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت دوم – مسعود رجوی (۱۳۷۱) محرم ۱۴۱3

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت دوم – مسعود رجوی (۱۳۷۱) محرم ۱۴۱3

http://iranntv.com/?p=375723

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت اول – مسعود رجوی (1371) محرم 1413


حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت اول – مسعود رجوی (1371) محرم 141

http://iranntv.com/?p=375586

۱۳۹۴ آبان ۱۹, سه‌شنبه

دکتر حسین فاطمی آموزگار وفا و پایداری


دکتر فاطمی ، آموزگار وفا و پایداری

دکتر فاطمی ، آموزگار وفا و پایداری

تنها آتش مقدسی که باید درکانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد، این آرزو و ایده بزرگ و پاک است که جان خود را در راه آزادی و رهایی جامعه و ملت خود بگذارد... آزادی اول وسیله و بهترین اسلحه ما برای حفظ ایران است. هرکس آزادی ملت ایران را محدود کند و به ‌استقلال ایران لطمه بزند، خائن و پلید است. من یقین دارم که آینده‌یی روشن و نورانی در برابر ملت ایران است و با استقامت و بردباری و ادامه مبارزه همه زنجیرها خواهد گسست و شام تیره امروزی را به ‌پایان خواهد برد.

این نوید و بشارتی است از دکتر حسین فاطمی ، سردار بزرگی از سرداران تاریخ پرافتخار ایران‌زمین که در راه آزادی، دامن محبت را به ‌خون رنگین ساخت.
قهرمان نهضت ملی ایران و یار صدیق و پاکباز مصدق کبیر در ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه 19آبان 1333 به ‌دستور مستقیم شاه خائن در برابر جوخه اعدام قرار گرفت. هنگامی ‌که دژخیمان شاه آخرین مراحل تشریفات اعدام او را انجام می‌دادند، با استواری و تسلط شگفت‌آوری این شعر را خوانده بود:
 
هرگز دل من ز خصم در بیم نشد
در بیم ز صاحبان دیهیم نشد
ای جان به ‌فدای آن‌که پیش دشمن
تسلیم نمود جان و تسلیم نشد
 
حسین فاطمی در سال 1296 شمسی در شهر نائین به‌دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات دبیرستانی روانه تهران شد، از نخستین روزهای ورود به ‌تهران، سردبیر و مدیر داخلی روزنامه ستاره شد و چند سالی با این روزنامه همکاری داشت. بعد از سقوط دیکتاتوری بیست‌ساله، سردبیر روزنامه باختر شد که برادرش امتیاز ‌‌آن ‌را ‌داشت. دوران باروری سیاسی او از این هنگام شروع شد. انتشار روزنامه باختر تا تابستان 1324 که فاطمی برای ادامه تحصیل دکترا روانه پاریس شد، ادامه یافت‌. وقتی دکتر فاطمی، پس از گذراندن دوره دکترا، در شهریور 1327 به ‌ایران برگشت، امتیاز انتشار روزنامه باختر امروز را گرفت. نخستین شماره باختر امروز در 8مرداد 1328 منتشر شد. باختر امروز با شعار یا مرگ یا آزادی، تا 4شماره منتشر شد ولی دولت دست‌نشانده ساعد نتوانست ‌‌آن‌ را‌ تحمل کند و روزنامه را توقیف کرد. اما فاطمی همان راه را در روزنامه سرگذشت ادامه داد. وی در یکی از مقالات خود نوشت: معنی چهل سال مشروطیت این بود که ما درخانه خودمان جرأت نفس‌کشیدن نداریم و هر وقت صدایی بلند کنیم، با تخماق حکومت مغزمان متلاشی می‌شود.
 
از 12شهریور 1328 دوباره روزنامه باختر امروز را منتشر ساخت که باز هم باعث کینه‌توزی استبداد سلطنتی از سویی و عظیم‌ترین استقبال مردم از سوی دیگر شد. وی مقالاتی با این عناوین منتشر ساخت:
فقط زور و پول بر این جهنم حکومت می‌کند، در راه آزادی باید از جان گذشت، تا کجا این بیدادگری را ادامه می‌دهند. در ایران فقط دزدهای بزرگ آزادند و قانون در ایران بازیچه زورمند است ‌.
در 12مهر 1328 در سرمقاله« این انتخابات رسوا مردم را به ‌ستوه آورده‌است»، به ‌انتخابات فرمایشی دوره شانزدهم مجلس که زیر کنترل و فشار دربار برگزار شده بود به‌شدت انتقاد کرد‌. اشتراک در افشای ماهیت این انتخابات فرمایشی نقطه پیوند دکتر مصدق و دکتر فاطمی شد که تا پایان زندگی این دو ادامه داشت.
روز اول آبان 1328 در جلسه‌یی که به ‌دعوت دکتر مصدق در احمدآباد برگزار شد، بنا به ‌پیشنهاد دکتر حسین فاطمی جبهه‌ ‌ملی به‌وجود آمد. و دکتر حسین فاطمی مسئولیت کمیسیون تبلیغات ‌‌آن ‌را ‌به‌عهده گرفت. در روز 7آبان دکتر مصدق، انتخابات تهران را به‌علت دخالت مأموران دولتی باطل اعلام کرد. این انتخابات در روز 19آبان 1328 به‌علت استقبال مردم از پیشنهاد مصدق متوقف شد. پس از تجدید انتخابات دوره شانزدهم مجلس، دکتر مصدق و دکتر فاطمی و چند تن دیگر از اعضای جبهه‌ ملی به ‌مجلس راه یافتند و مصدق در رأس کمیسیون نفت مجلس قرار گرفت‌. در همین دوران بود که دکتر فاطمی پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران را داد و این پیشنهاد در یکی از نشستهای جبهه‌ ‌ملی پذیرفته شد.
دکتر مصدق، خود در این‌باره می‌نویسد:
« ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسین فاطمی است‌... اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به ‌مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نموده سپاسگزاری گردد و آن کس، شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد».
 دکتر مصدق روز 11اردیبهشت 1330 به‌شرط خلع‌ید از شرکت غارتگر نفت، نخست‌وزیری را پذیرفت و دکتر فاطمی در 20اردیبهشت، معاون سیاسی و پارلمانی او شد.
روز دوم مهرماه 1330 دکتر مصدق دستور اخراج 350کارشناس انگلیس را صادرکرد و چند روز بعد انگلیس به ‌شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد و مصدق و فاطمی و چند تن دیگر در روز 14مهر عازم نیویورک شدند تا در جلسه رسیدگی به ‌این شکایت که روز 17مهر برگزار می‌شد، شرکت کنند.
فاطمی در سر مقاله‌های روزنامه باختر در این دوران ازجمله می‌نوشت:
ما تا به ‌آخر این نبرد افتخاربخش جلو می‌رویم... به ‌دنیا نشان خواهیم داد که ملت ایران در مبارزه مرگ و زندگی خویش با کسی شوخی نمی‌کند...
 
ارتجاع مذهبی که در مخالفت با مصدق، با دربار و استعمار همسو بود، قصد جان دکتر فاطمی را کرد تا این فریاد دادخواه ملت ایران را در گلو خفه سازد. روز 26بهمن 1330 هنگامی‌ که دکتر فاطمی بر مزار همکار و همرزم روزنامه‌نگارش شهید محمد مسعود سخن می‌گفت، توسط یکی از دست‌پروردگان نواب صفوی گلوله‌یی به ‌سوی او شلیک شد. زخم کاری این گلوله باعث شد که دکتر فاطمی از 26بهمن 1330 تا شهریور 1331 در بیمارستان بستری شود. بعد‌ از آن نیز تا موقع شهادتش به‌دست دژخیمان شاه، دکتر فاطمی از آثار این سوءقصد رنج می‌برد.
دکتر فاطمی در مهرماه 1331 وزیر خارجه و سخنگوی دولت مصدق شد. در21مهر کودتایی را علیه دکتر مصدق که توسط سرلشکر زاهدی مزدور در حال اجرا بود، افشا کرد. شب 25مرداد، درجریان کودتا علیه مصدق، فاطمی و دو تن دیگر از اعضای دولت مصدق توسط گارد شاه دستگیر شدند. در یورش اوباش گارد به ‌منزل دکتر فاطمی، همسر او نیز دستگیر شد و مورد هتک حرمت قرارگرفت. پس از خنثی‌شدن توطئه کودتا، شاه کودتاگر به ‌بغداد گریخت. وی در سرمقاله‌یی در روز 26مرداد، شاه را سردسته خیانتکاران نامید و دربار را قبله‌گاه دزدان خواند و خواستار لغو نظام سلطنتی در ایران شد.
دکتر فاطمی در همان سرمقاله خطاب به‌ شاه نوشت:
 ملت ایران تشنه انتقام است و می‌خواهد تو را بر چوبه دار ببیند.
پایداری و تسلیم‌ناپذیری دکتر فاطمی، استبداد سلطنتی را بر آن داشت که او را از سرراه بردارد. دکتر فاطمی در هنگام حمله کودتاچیان 28مرداد به ‌خانه ‌‌‌‌‌‌‌دکتر مصدق آن‌جا را ترک کرد و حدود 6ماه زندگی مخفی داشت. دولت نظامی زاهدی برای پیداکردن او جایزه تعیین کرد. در مورد روز دستگیری دکتر فاطمی روایات مختلفی از‌جمله روز 6اسفند، 22اسفند و 26اسفند سال 1332 ذکر شده است. آن روز فرمانداری نظامی تهران و حومه اعلام کرد که دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه سابق، در خانه‌یی در شمیران دستگیر شده و در زندان است. پس از دستگیری، او را به‌ کاخ دادگستری بردند، به ‌توطئه علوی مقدم رئیس‌کل شهربانی و سرهنگ نصیری که بعداً رئیس ساواک شد، اوباش وابسته به‌ دربار به ‌سردستگی شعبان بی‌مخ بسیج شدند تا در جلوی دادگستری آن بزرگوار را ترور کنند‌. وقتی که چاقوکشان بر سرش ریختند تا با ضربات بی‌امان و کاری چاقو و دشنه شعله حیات را در وجود این فرزند رشید و دلاور مردم ایران خاموش کنند، خواهر دکتر فاطمی، زن بزرگ‌منش و قهرمان، خانم سلطنت فاطمی که خود را به ‌محل رسانده بود، با شجاعت تمام سپر برادرش شد. یازده ضربه چاقوی مزدوران را تحمل کرد به‌طوری‌که تنها دو ضربه چاقو به‌ دکتر فاطمی اصابت کرد. دکتر فاطمی خونین و بی‌هوش به‌یمن فداکاری و رشادت خواهرش از آن مهلکه جان بدر برد و جنایتکاران حاکم نتوانستند با این توطئه، قتل او را کار عده‌یی از به‌اصطلاح مردم خشمگین وانمود کرده و خود را از جنایت قتل فاطمی مبرا جلوه دهند. دکتر قاطمی تا تیرماه 33 در بیمارستان شماره یک ارتش بستری بود. سپس درحالی‌که هنوز زخمهایش خون‌چکان بود، به ‌زندان لشکر 2 زرهی برده شد‌. بنا به ‌نوشته یکی از کسانی ‌که همان موقع در لشکر 2 زرهی زندانی بود، حال دکتر فاطمی تعریفی نداشت اما اراده‌اش مثل کوه استوار و روحیه‌اش بسیار عالی بود.
جریان شهادت دکتر حسین فاطمی از زبان راوی تاریخ چنین است:
در هفته آخر مرداد 33 درحالی‌که دکتر فاطمی از زخمهایی که بر پیکر داشت به‌شدت رنج می‌برد و خون استفراغ می‌کرد، محاکمه‌اش در بیدادگاه ارتش آغاز شد. او را با برانکارد به ‌جلسات بیدادگاه می‌بردند. محاکمه او مخفی بود‌. در نامه‌یی که پیش از محاکمه برای مصدق نوشت، گفته ‌بود:
آرزو دارم که نفسهای آخر زندگیم نیزدر راه نهضت وسعادت هموطنانم باشد..
در بیدادگاه شاه از عزم سترگ خود برای مبارزه در راه آزادی سخن گفت و از مصدق کبیر دفاع کرد و یک دم از مرگ، هراس به‌دل راه نداد. روز یکشنبه 17مهرماه 1333 در آخرین جلسه محاکمه فرمایشی، حکم اعدام وی را صادر کردند. سحرگاه روز 19آبان 33 دو مزدور سرسپرده شاه جنایتکار یعنی آزموده و تیمور بختیار برای اجرای حکم اعدام به ‌سلول دکتر فاطمی در زندان لشکر 2 زرهی رفتند. آزموده از وی آخرین خواسته‌اش را پرسید، فاطمی جواب داد می‌خواهم دکتر مصدق را ببینم. آزموده از وی خواست اگر وصیتی دارد بگوید و افزود: تو که مکرر می‌گفتی من از مرگ ابایی ندارم ومرگ حق است... دکتر فاطمی بدون واهمه از مرگی که تا چند لحظه دیگر به‌سراغش می‌آید، در پاسخش دلیرانه گفت:
 آری مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم. آن هم‌ چنین مرگ پرافتخاری، من می‌میرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.
کلام آخرش که چون پتکی بر مغز آزموده و بختیار فرود آمد، این بود:
 مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب... مرگی در راه شرف و افتخار و من خدا را شکر می‌کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می‌شوم و با شهادتم در این ‌راه، دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کرده‌ام. سربازان مجاهد نهضت هم‌چنان مبارزه را ادامه می‌دهند.
 
می‌گویند پس از امضای وصیت‌نامه‌اش با کمال خضوع و خشوع، نماز گذارده و به‌ یکی از دژخیمان شاه می‌گوید:
 سعادت من اینست که مانند جد بزرگوارم که فرمود الموت اولی من رکوب العار، من هم در راه حق و حقیقت شهید می‌شوم.
 او در وصیت‌نامه خود، دکتر مصدق را وصی و قیم تنها فرزند خردسال خود کرد.
هنگامی ‌که به ‌تیرک اعدام بسته شد، سه بار فریاد زد: زنده باد مصدق، پاینده باد ایران‌.
سرانجام فاطمی که با فریاد رسایش عشق عظیم خود به ‌مصدق و آزادی ایران‌زمین را در تاریخ جاودانه کرد، در خون داغش پرپر زد. او را بنابه وصیتش در مزار شهیدان پاکباز 30تیر 31 در ابن بابویه به‌خاک سپردند.
 
پس از سرنگونی رژیم شاه خائن و پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، در 18آبان 1358 سردار خلق موسی خیابانی طی یک سخرانی بر مزار دکتر فاطمی او را تک‌ستاره درخشان آسمان انقلاب ایران در دوران نهضت ملی به ‌رهبری دکتر مصدقتوصیف کرد‌.
اگرچه استبداد سلطنتی خون این مرد بزرگ را بر زمین ریخت اما فاطمی نمرد چرا‌ که خود گفته ‌بود:
ما هرگز نمی‌میریم، زیرا ما زنده عشقیم....



رهبر مقاومت ایران مسعود رجوی در مقاله‌یی تحت عنوان ”مصدق مظهر اراده سیاسی یک ملت مستقل و آزاد“ از دکتر حسین فاطمی چنین یاد کرده است :
 
« دکتر حسین فاطمی، آموزگار وفا و پایداری، که سرانجام خونش در راه ایران و مصدق بر زمین ریخت، فریاد می‌زد «مخالفت با دکتر مصدق مخالفت با آزادی و حقانیت است. ضدیت با دکتر مصدق، ضدیت با ملل مظلوم و اسیر و غارت‌زده می‌باشد».
 
ای شهیدی که به‌خون خفته و گلگون کفنی
ای عزیزی که بخون غرقه ز عشق وطنی
ای شهیدی که دم مرگ نوشتی بر خاک
پیشوا زنده و جاوید ز خون بدنی
نازم آن غیرت و آن همت و آن عزم بلند
که جز ایران به دم مرگ نگفتی سخنی 

۱۳۹۴ آبان ۱۵, جمعه

امام سجاد، هویت یک سر‌فصل

امام سجاد، هویت یک سر‌فصل

شهادت حضرت سجاد

شهادت حضرت سجاد

به مناسبت 12 محرم شهادت امام چهارم، حضرت سجاد”ع” بازمانده توفان عاشورا 
 

در قیام عاشورای حسینی، حضور سه‌نسل از 12پیشوای تاریخی شیعیان را مشاهده می‌کنیم:
 امام حسین(ع)، فرزندش علی‌ابن الحسین امام چهارم(ع) و نواده‌اش محمد ابن علی (باقر) ‌امام پنجم(ع).
یعنی پس از به‌خون نشستن این قیام، دو‌نسل بازمانده از امامان شیعه در میان بودند که دست‌اندرکار و شاهد این قیام بوده ‌و عملاً عهده‌دار بیان و انتقال معنی عقیدتی و انقلابی قیام عاشورا به‌صورت جنبش و مذهب خاندان پیامبر(ص)، یعنی «مذهب تشیع» شدند.
 
 
 در نوشته حاضر به‌مناسبت دوازدهم محرم، شهادت امام سجاد(ع)، شمه‌یی از زندگانی و نقش ماندگار این امام عظیم‌الشأن را مطالعه می‌کنیم. 
 امام سجاد، علی ابن الحسین(ع)، چهارمین پیشوای تاریخی شیعیان اهل‌بیت پیامبر که با لقبهای «سجاد»، «سید‌الساجدین»، «زین العابدین»، «ابن الخیرتین»1 هم شناخته می‌شود، فرزند حسین(ع) و «شاه ‌زنان» یا «جهان‌شاه» دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی است که از اول پیوندش با خاندان پیامبر(ص)، توسط امیر‌المؤمنین علی(ع) به نام فارسی «شهربانو» خوانده شد و همان‌وقت از زبان آن‌حضرت بشارت یافت که مادر «خداپسندترین مردم» تا 9نسل پی‌در‌پی خواهد بود. مطابق روایت اصول کافی، نام عربی این بانو «سلامة» (سلامت) است.
امام سجاد(ع)، در 5شعبان یا 15جمادی‌الاولی از سال36 یا 38هجری متولد شد. یعنی در زمانی که امیر‌المؤمنین علی(ع) هنوز در کوفه و زمامدار جهان اسلام بود، چشمانش به این نواده ارجمند روشن شد2 . این نخستین پسر امام‌حسین(ع) «علی» نامیده شد. در روزهای استقرار در صحرای کربلا، امام سجاد(ع) گرفتار بیماری و تبهای شدیدی شد که آن حضرت را باز می‌داشت تا سلاح، بر‌گرفته و جانش را نثار جانان کند. امری بس دردناک و دشوار.
 اما تقدیر خداوند، برای او آزمایشهای دشوارتری مقرر داشته بود که البته بسی شگفت و درخشان اما در گرو محرومیت حضرتش از رزم‌آوری در کربلا بود. چنین شد که حضرتش در سلک اسیران به کوفه و شام برده شد. در دوران اسارت اما، خطابه‌ها و موضع‌گیریهای بلیغ و قاطع امام سجاد(ع)، که هم‌نفس با زینب کبری و دیگر بانوان بزرگوار آل‌محمد(ص) بر دشمن فرو ‌می‌ریختند، دوران اسارتشان را سرانجام به سامان  پیروزی رسانید تا آن‌جا که یزید آشکارا از کرده خویش ابراز ندامت کرد. در این برهه که رهبری ادامه جنبش عاشورا و کاروان اسیران را زینب کبری(ع) به عهده داشت، حقیقت بسیار چشمگیر و شایان تأمل این است که امام سجاد(ع) با تمامی منزلت پیشوایی و امامت، و با همه اعتبارش در خاندان محمد(ص) به عنوان یگانه پسر بازمانده از حسین(ع)، این مرحله را تحت راهبری زینب(ع) عمل می‌کرده و مهمترین مدافع فرمان‌پذیر این رهبری بوده است. و این در تاریخ و سنت امامان خاندان محمد(ص) برجستگی بی‌نظیری است.
مرحله بعدی مبارزه امام سجاد که 34سال بقیه از عمر 57ساله تا وفاتش در سال 95هجری را دربر می‌گرفت، دوران تعیین‌کننده‌یی بود که پایه‌های اندیشه و سنن مبارزات آتی در آن گذاشته شد.
 جای یاد‌آوری است که این دوران، سراسر با تلخی و شدت‌عمل دشمن مواجه بوده و راهبری امام سجاد(ع) در شرایطی به‌پیش برده می‌شد که حضرتش با 4خلیفه از شوم‌ترین سلاطین بنی‌امیه، معاصر و در تعارض بود که عبارتند از یزید‌ابن معاویه3، مروان ابن حکم4، عبد‌الملک ابن مروان و ولید ابن عبد‌الملک.
  اشاره داشتیم که در روز عاشورا، بیماری و تب امام سجاد(ع) چنان شدید بود که حضرتش را از شرکت در جهاد باز داشت. شدت این بیماری به‌حدی بود که امام حسین(ع) ناگزیر آخرین وصایای خود با رهبری آینده را به‌صورت وصیت‌نامه مکتوبی تنظیم و آن را به دختر خویش «فاطمه بنت الحسین» سپرد تا در تمام دوران اسارت از آن حفاظت کرده و پس از رسیدن به مدینه، تسلیم برادر خویش علی ابن الحسین(ع) نماید. فاطمه بنت‌الحسین که خود، یکی از زنان برجسته و فعال در دوران این اسارت بود و خطابه‌های تکان‌دهنده‌اش در کربلا و شام معروف است، این مأموریت را با موفقیت به انجام رسانید. این وصیت‌نامه سری که هرگز متنش فاش نشد، آشکارا در شیوه و خطوط مبارزاتی امام سجاد(ع) و خاندان پیامبر(ص) منعکس و قابل رؤیت است و لذا، مشی امام سجاد(ع) همانا امتداد قیام عاشورا در شرایط مبارزاتی-تاریخی جدید متفاوتی است که فهم درست آن برای درک مبانی استراتژیک مکتب و مبارزه خاندان پیامبر(ص)، امامان شیعیان، ضرورت دارد.  اما این مشی در شرایطی اتخاذ شد که مبارزات توحیدی، بیش و پیش ازهمه نیازمند پیشوایی بود که مرزهای توحید را از شبه‌اسلامهای ارتجاعی متمایز ساخته و با بهره‌گیری از خون حسین(ع)، چشم خرد مردمان پرهیزکار و فداکار را به هدف و مرزهای حقیقتی بگشاید که شایان نثار جان و جانان است. 
 آن‌چه که امام سجاد(ع) را نه‌تنها نسبت به دیگر مسلمانان و عالمان و آگاهان زمانه بلکه در کل مسیر تاریخ عقیدتی و مبارزاتی آل‌محمد(ص) متمایز و برجسته می‌کند، پاسخ حضرتش به همین نیاز است. امام سجاد(ع) معمار بنای جدید دیانت توحید است، بنای رفیعی که وی شخصاً به پی‌ریزی شالوده عقیدتی آن همت گماشت. یعنی شالوده‌ریزی و بنیانگذاری یک «انقلاب عقیدتی» در جهان و تاریخ اسلام که البته مانند همه انقلابهای از این دست، مؤمنان و مبارزان قشری از درک آن در می‌مانند.

 
پرچم و منشور «انقلاب عقیدتی»
منشور آن تجدید بنای انقلابی که بر دوش امام سجاد(ع) گذاشته شد و زمینه‌یی برای کارهای فکری و تفاسیر دینی عظیم در دوران امامهای بعدی یعنی امام باقر(ع) و امام صادق(ع شد، همانا «صحیفه سجادیه» است. یگانه کتابی که به‌دست یک امام معصوم نوشته و تدوین شده و توسط وی در چند نسخه تکثیر و با دقت و امانت بی‌نظیر به پیروان اسلام، تقدیم و به همان صورت، تا‌کنون در میان مسلمانان باقی است5. «صحیفهٌ سجادیه» پس از قرآن، یگانه اثر مدون اصیل و دست‌نخورده‌یی است که در اختیار مسلمانان و شیعیان قراردارد. این کتاب کم‌حجم، مجموعهٌ مدونی شامل 54قطعه از متن نیایشهای امام سجاد(ع) است.
  پیش از این اشاره داشتیم که امام علی ابن الحسین(ع) را با القابی نظیر «سجاد»، «سید‌الساجدین»، «زین‌العابدین» (زینت اهل عبادت) که به سنت نیایشها و عبادتهایش اشاره دارند، می‌شناخته‌اند. اما محتوای حقیقی این القاب، آن‌وقت به درستی فهم می‌شود که با دقت در مضامین و پیامهای صحیفه، معنای دلنشین و سازنده عبادت و نیایش و همچنین اعتبار و جایگاه حیاتی آن را در اسلام و مرام موحدان درک کنیم.  معنی و کارکرد دعا و عبادت در «صحیفه سجادیه»، یعنی در آموزش و مرام امام سجاد(ع)، در یک کلام عبارت است از «مهرورزی»، «مرزبندی» و «پیمان» عقیدتی.
 بلی، وقتی که این مجموعه دعاهای تدوین‌شده توسط زین‌العابدین(ع)را مطالعه می‌کنیم، تماماً بیان و تشریح موازین و ارزشهای توحید، آموزش روشهای موحدان و تحکیم مرزبندیهای هویت عقیدتی است که نهایتاً پیوند و یگانگی‌یافتن با این آموزشها را در عمق شخصیت و وجدانها میسر کرده و عواطف و انگیزه‌های دینی و مبارزاتی را بالغ و بارور می‌کند.
 کوتاهترین گزارشی که در مورد پیام و‌محتوای این کتاب، و مضمون آموزشهایش در ترسیم «مکتب» و «انقلاب» مورد بحث، می‌توان در گنجایش این نوشته عرضه کرد، عبارتند از: 
الف - خداوند، مهربان قدرتمندی است برای تکیه کردن و امید‌بستن، نه خداوند شکنجه‌گر. این در مقابل سیمایی است که برخی مدعیان وجیه‌المله از خداوند بدست می‌داده و می‌دهند. چیزی که حتی در زمان پیامبر‌(ص) جمعی را به گوشه‌گیری و ترک زندگی تشویق کرده بود، به‌نحوی که تمام وقتشان را به‌زاری‌کردن و بخشش‌خواستن می‌گذراندند. این گرایش که همان‌وقت پیامبر(ص) و قرآن از آن نهی فرمودند، بسیاری مردمان را که نیات خوبی
هم داشتند، به‌عناصری بی‌تأثیر برای مردم و جامعه و بی‌زیان برای ظالمان حاکم و زمین‌گیر صومعه‌ها تبدیل نموده بود. آن‌چنان که گویی هرچه فشار معاویه و بنی‌امیه و سپس بنی‌عباس شدت بیشتری می‌گرفت، این «خداترسان بی‌جهت» هم بیشتر به‌گوشه می‌خزیدند.
ب ـ‌ تنها کسانی که به‌عنوان مرجع راه خدا و مفسر کتاب او، تکیه‌گاه مردمند، اهل‌بیت محمد(ص) هستند که خداوند در قرآن، به «مودت» و ارادت‌ورزی به آنان امر کرده است.  این اندیشه در برابر مرجعیت «صحابه» یا نسل بعدی آنها یعنی «تابعین» بود که جز روایتهای پراکنده‌یی از پیامبر(ص) چیزی در دست نداشتند اما قدرت ارتجاعی زمانه با ترویج روایتهای این عده کوشش داشت بیاموزد که مؤمنان، جهت سامان روزگار و رزم و مبارزه خویش، نیازی به ‌وارثان راهبری محمدی‌ـ‌‌ص ندارند.
ج‌ ـ ‌محبت نسبت به‌عامه مردم به‌عنوان امانتهای محبوب خداوند و خدمت به‌مردمان تحت ستم و مبارزه برای رهایی آنان و نواختن افراد آسیب‌پذیر، مانند یتیمان ، پیران و… 
 د ـ‌ عمل و تلاش و مجاهدت جهت اعتلای عقیده، احقاق حق، استقرار عدل و زدودن ستم و باطل و حفظ حریم و حدود و ثغور جامعه مسلمانان. 
 هـ - پیوند با خداوند و دین ‌و خاندان پیامبر، تنها در پیروی‌کردن از پیشوای جهاد و مبارزه و حفظ و دفاع پیام خداوند است.
عشق پرشور عقیدتی و مبارزاتی
امام سجاد(ع)، وصی خاص حسین(ع) و منتقل کننده تجربه و معانی جنبش عاشورا به‌جامعه و نسلهای بعدی شیعیان بود و محورهای بالا در صحیفه سجادیه، 5محور اصلی از تعالیم منشوری است که رهنمودهای جاودانه توحیدی این امام است.  چنان‌که آوردیم، مسئولیت امامت و رهبری امام سجاد(ع) هرگز مانند انبوه جنبشهای
دیگر، محدود به‌نفی حکومت بنی‌امیه یا خونخواهی برای حسین‌(ع) نبوده است. بلکه بنیانگذاری عقیده و انقلاب توحیدی در یک موقعیت اجتماعی‌ـ‌تاریخی خاص بود، یعنی پس از امحای آن در تطاول نیروهای ارتجاعی زمان و قدرت بنی‌امیه.
 این‌جا می‌توان به‌یک ویژگی و سنت بسیار دلنشین این امام راه گشود و آن را فهم کرد، یعنی به‌آن دلبستگی پرشور و عاشقانه‌اش نسبت به‌حسین(ع) و به‌عاشورا که هرگز در زندگی آن‌حضرت، خاموشی نمی‌گرفته و حالات حضرتش در این باب، بسیار معروف است. کلید فهم این ویژگی، همانا درک این واقعیت است که حضرت علی ابن الحسین(ع) همواره و در همه حالات، حتی در لحظات عباداتش، یک انقلابی رزم‌آور بود.  چنان که وقتی بر‌منبر مسجد دمشق و در حضور دشمن جبار، یزید، سخن آغاز کرده بود، هنوز از معرفی اعتبار خود و خاندانش به عنوان فرزندان و میراث‌داران حضرت محمد(ص) فارغ نشده، بیم‌زدگی یزید شروع و آشکار شد. تا آنجا که امپراتور شام، نگران رسوایی خود و بنی‌امیه و بروز شورش مردمان فریب‌خورده‌یی که بیدار می‌شدند، دست به حیله‌هایی زد تا مانع ادامه‌یافتن خطابه امام سجاد(ع) شد.
وضعیت آن حضرت در تمامی مراحل پیش و پس از عاشورا و دوران اسارت تا بازگشت پیروزمندانه به‌مدینه، مطلقاً جز این نبود و تا آخر عمر هم به رغم حاکمیت جبار اموی، جز به دفاع از قیام حسینی و احیای آن نمی‌پرداخت.
و از سوی دیگر شاهد دلبستگی و عواطف استثنایی و بسیار عاشقانه آن حضرت به امام حسین(ع) و قیام  عاشورا هستیم که در میان آل‌محمد(ص) و شیعیان، همتا نداشت.  این‌جاست که موضوع سنت خاص امام سجاد(ع) دیگر بسی روشن فهمیده می‌شود. آری، انقلابی بنیانگذاری چون او که در حقیقت امتداد عاشورای حسین(ع) و مجری وصیت او است، چگونه می‌تواند پیوند زندگی روزانه خویش را از حسین(ع) بگسلد. این است که با هرچه که می‌بیند یا می‌شنود، از هر‌کودکی که می‌بیند، تا هر‌یتیم یا تشنه‌یی یا کسی از خاندان پیامبر تا یکی از مشاهد مشرفه و تا…، پیوند همه‌چیز را با کار و رزمی که به‌عهده دارد در‌می‌یابد و به مسئولیتی که اصولش در وصیتنامه حسین(ع) به وی ابلاغ شده، ربط می‌دهد. همین است که می‌بینیم تمامی زندگی امام سجاد(ع)، جز با‌حسین(ع) و عاشورا گره نخورده و فقط آنها را برایش تداعی می‌کند، البته با ژرفای عشق و
عاطفه و سوز‌و‌گدازی عاشقانه.
 آری، برای امام ســجاد(ع) این عشق در چنان عمقــی جــاری و در فوران است که در اشک مدام و شوق و شیدایی تمام حضرتش ظهور پیدا می‌کند. می‌بینیم که امام سجاد(ع) با گریه‌های متوالیش به یاد حسین(ع) و عاشورا، تنها و تنها نمایانگر بلوغ یگانه‌دیدن و همبستگی و «توحید» خاصی است که اهل جدیت مبارزاتی بایستی چنین باشند. و آیا محور این یگانگی و یگانه‌بینی و کانون شورهای مبارزاتی،
چه‌کسی جز حسین‌(‌ع) بود و همین بود که عشق او همواره بر قلب این عاشق حاکم بوده و هیجان احساسات این عشق به‌خون‌تپیده را در زلال اشکهای امام سجاد(ع) جلوه می‌بخشید.
 این عشق همه شیعیان است و معنی گریستن بر حسین(ع) هم جز این نبوده و نیست، نه که «ماتم» و ماتمزد‌گی ضعیفان بی‌عقیده و فراری از فدا و فدیه. و این، آن ارزشی نیست که مرتجعان گریه‌فروش بتوانند رواج دهند که مرگشان باد. هم‌آنان که پیشوای سازنده بزرگی مانند امام سجاد(ع)را تا حد یک «بیمار» ترحم‌انگیز تنزل داده‌اند تا متاع دکان جهنمی خودشان باشد.
می‌ماند یاد کنیم که این روح و سنت موحدانه، نه از امام سجاد(ع) شروع شده و نه به او خاتمه یافت. از سرشک دیدگان خود محمد(ص) در نیایشهایش، یا اشکهای معروف فاطمه(ع)، تا نمازهای علی و حالات حسین(ع)در عرفات، و تا همه پیشوایان توحید و تشیّع که کاش گنجایش نوشته اجازه می‌داد از همه‌شان مثال و نمونه بیاوریم. چنان‌که باید بیفزاییم که خصلت عاشقانه «توحید» و «انقلاب عقیدتی»، چنان عمقی دارد که لاجرم تمام زندگانی مبارزاتی و حتی اعمال و شعائر عبادی موحدان عاشق را هم تحت تأثیر خود می‌گیرد و از دیگران متمایز می‌کند. می‌دانیم که امام سجاد(ع)، اولین پیشوای تاریخی اسلام و تشیّع است که برای سجده‌کردنش در نماز، مشتی از تربت مزار پیشوای عاشورا، یعنی حسین(ع) راهمراه برداشته و خداوند را بر آن تربت سجده می‌کرد، که به زبان‌حال یعنی، حتی ارزش خدا‌پرستی و سجده به‌درگاه او، اگر در پیوند با حسین(ع)و عاشورای او نباشد، پس در پیوند با چه کسی است؟ نکند با عافیت‌جویان و یا با یزید؟!
آری،این جاست که یاوه‌گوییهای مرتجعان دین‌فروش آشکار می‌شود . چرا که تاریخ را تحریف کرده و رهبر و مقتدایی را «امام بیمار» و منزوی خوانده‌اند که با 22بار سفر حج ‌به خانه خدا، در بزرگترین تجمع مسلمانان، حضوری تقریباً هرساله، علنی و شناخته‌شده داشته است. آن‌هم حضوری آن‌قدر فعال و در تماس با مردمان که همگان، حضرتش را از نزدیک می‌شناخته‌اند. آن‌قدر که مطابق گفته مورخان، وقتی امام سجاد(ع) به‌هنگام طواف کعبه وارد دائره مطاف می‌شد، برایش به‌احترام، کوچه می‌گشودند و شکوهش در میان مردمی که در چنان موسمی از نقاط مختلف می‌آمده‌اند، چنان بود که وقتی حاکم اموی، این احترامات در هنگام طواف را دید، نتوانست حقد خود را کتمان کند و با خشم می‌گوید که مگر او کیست که برایش چنین می‌کنند؟
 این‌جا بود که شاعر معروف، فرزدق، قصیده معروفی را خطاب به حاکم مزبور انشاد کرد و امام سجاد(ع) را از‌جمله چنین توصیف نمود:

«نگاهش را از شرم نجابت فرو‌می‌بندد اما مردمان، نگاههای خود را از هیبت وقار او فرو‌می‌بندند. هیچ‌کس در محضر او یارای سخن‌گفتن در خود نمی‌بیند تا مگر که او به‌رویشان تبسم کند».

نظر به تجربه یزید که در فاجعه قتل حسین(ع) کارش به بی‌آبرویی کشید، بنی‌امیه با همه قساوتشان، نسبت به اهل‌بیت پیامبر(ص) محتاط شده و کمتر جرأت می‌کردند تا به‌طور علنی به‌ساحت آنان نزدیک شوند. اما نقش و تأثیر انقلابی و عقیدتی امام سجاد(ع) و اعتبار اجتماعی والایش که اشاره شد، نهایتاً دشمن را بی‌تاب کرد و بنی‌امیه چاره خود را در این دیدند که حضرتش را بز‌دلانه مسموم نموده، به‌شهادت برسانند تا از
این کانون ارادت قاطبه فضیلت‌دوستان، خلاصی یابند. 
 شهادت امام سجاد، علی‌ابن‌الحسین(ع) در مدینه و بنا بر‌مشهور به‌تاریخ دوازدهم محرم سال 94هجری، 33سال پس از عاشورای حسینی، اتفاق افتاد و مزار آن حضرت درقبرستان معروف «بقیع» در مدینه، هم‌چنان مورد احترام عموم مؤمنان است. 
 
پاورقی:
 
1- لقب «ابن الخیرتین» (زاده والاترین والدین)، به همین مناسبت بوده که حضرت سجاد(ع) از طرف پدر، فرزند برترین مرد آل محمد(ص) و از طرف مادر، زاده والاترین بانوی اسلام از خاندان ساسانی بود.

2- یعنی در واقعه کربلا به سال61هجری، امام سجاد(ع) مرد جوانی 23تا 25ساله بود. وی آن‌وقت دارای همسر و فرزندش محمد‌بن‌علی، امام محمد باقر(ع) بود که به همین مناسبت، با کنیه «ابا‌محمد» خوانده می‌شد.

3- همان قاتل امام حسین که پس از جنایتش در کربلا، به مدینه و مکه حمله کرد و در هرکدام از این دو شهر مقدس، تعدیهای بی‌شماری نسبت به جان و ناموس مردم و بزرگان و صحابه پیامبر(ص) رو ا‌داشت.

4- کارگزار بدنام دستگاه عثمان، خلیفه سوم که مردم، مصرانه خواهان برکناریش بودند. وی بعداً از مهمترین عوامل فتنه «جنگ جمل» علیه حضرت علی(ع) شد و سپس به شام و نزد معاویه گریخت.

5 - مثلاً در قیاس با نهج‌البلاغه از آثار حضرت علی‌(ع) که تألیف خودش نیست و فقط منتخبی از آثار حضرتش می‌باشد که در قرن چهارم گردآوری شد.