۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

ولایت فقیه یک بدعت منزوی در فقه شیعه است



استاد جلال گنجه ای
استاد جلال گنجه ای

ولایت فقیه یک بدعت منزوی در فقه شیعه است

گزیده مصاحبه سایت ایلاف با استاد جلال گنجه ای (6دسامبر2007)
او یکی از شاگردان خمینی بود سپس با او اختلاف پیداکرده و خط فکری و سیاسی کاملاً مغایر با او در پیش گرفت. 
14سال بیش نداشت که آموزش علوم دینی را شروع و در حوزه علمیه نجف و قم تحصیل کرد. از زمان اعلام تشکیل سازمان مجاهدین در سال 1971 به شدت از سازمان مجاهدین خلق حمایت کرد و به همین دلیل در سال های1971 و 1972 توسط پلیس مخفی ساواک زندانی شد.
او دارای آوازه در میان محافل جوانان ایران است و کتابها و بحثهایش از پایگاه گسترده یی شبیه آن چه که فقید دکتر علی شریعتی از آن برخودار بود، برخوردار است.
با این که در اولین دوره انتخابات مجلس ایران پس از انقلاب در سال1980 کاندیدا شد، اما همان طور که خیلی از محافل می گویند با تقلبات وسیعی که انجام گرفت از حضور او در مجلس جلوگیری گردید. او توضیح می دهد که از هدفهای مهم رژیم حاکم بعد از شاه به ویژه به دنبال حمله پاسداران انقلاب به دانشگاه های ایران در سال1980 شد، و از آن موقع تحت تعقیب قرار گرفت، اما دست روی دست نگذاشت و جمعیت داد (جمعیت دفاع از دموکراسی و استقلال ایران) را تشکیل داد. این جمعیت به شورای ملی مقاومت ایران پیوست، و او اکنون مسئول کمیسیون مذاهب و آزادی ادیان است و ایده ها و بحثهای زیادی در رابطه با آرا و مواضع مختلف دارد. 
ایلاف با وی دیدار کرده و مجموعه سؤالاتی با باوی مطرح کرد و این گفتگو صورت گرفت:
شما شاگرد امام خمینی بودید و بعد ضد او شدید، چرا؟
شروع مخالفت من با خمینی به یک دهه پیش از حاکمیت برمی گردد، هنگامی که وی در نجف اقامت داشت. در آن جا، خمینی برای ترویج خودش به عنوان یک مرجع تقلید به همان شیوه های ریاکارانه روی آورد که قبلاً خودش دیگران را برای همان ها به شدت نکوهش می کرد. برای مثال، در میان کسانی که برای درس وی حاضر شوند، به تقسیم پول دست زد. و از همه بدتر، برای تخریب منتقدان و مخالفان خویش، به جعل سندهایی دست زد که دارای سربرگ سفارت شاه در بغداد بود و در این سند که خطاب به گروهی از مدرسین نجف جعل شده بود، از زبان سفیر شاه نوشته شده بود که سفارت به امر شاهنشاه آریامهر مبالغی را به صورت ماهانه برای آن اشخاص حواله خواهد کرد. مجری این کار، آخوند دعایی بود که بعدها، پس از انقلاب سال1979، به عنوان سفیر رژیم خمینی در بغداد مأمور نقشه هایی شد که خمینی برای دست اندازی به عراق در سر داشت. فاصله گرفتنهای تدریجی من وقتی به جدایی کامل از درس و دستگاه خمینی انجامید که وی در1970 جلسات تدریس خارج فقه را به یک سخنرانی سیاسی تنزل داد تا نظریه ولایت فقیه را تدریس کند. 
چرا شما اصل ولایت فقیه را رد می کنید، مگر به ادله مستند فقهی متکی نیست؟
نظریه ولایت فقیه یک بدعت منزوی در فقه شیعه است که قبل از خمینی تنها یک بار در قرن نوزدهم توسط یک ملای نزدیک به دربار سلطنت منحط و استبدادی قاجاری به نام ملا احمد نراقی مطرح شد و هرگز کسی از آن استقبال نکرد. قابل توجه است که در سال های منتهی به انقلاب مشروطیت ایران در 1906، با آن که دو گرایش متمایز مشروطه و استبدادی میان فقهای شیعه در ایران و عراق با یکدیگر مجادله و مبارزه داشتند، هرگز کسی به ولایت فقیه اشاره نکرد. یعنی نوعی اجماع مرکب میان این فقیهان وجود داشت که زمامداری را در بیرون فقاهت جستجو می کردند با این اختلاف که آیا بایستی شاه ایران مشروط به قوانین موضوعه توسط نمایندگان ملت به سلطنت ادامه بدهد و یا باید مطلق العنان باشد؟
اما دلایلی که خمینی در درسهایش برای استدلال ولایت فقیه مطرح کرد، دو نوع بود:
الف: تعدادی احادیث آحاد از امامان اهل بیت(علیهم السلام) بود که هم از بابت سند و هم -به خصوص- از نظر مفاد و دلالت، ناکافی بودند و هیچ فقیه دیگری خارج از دار و دسته خودش به آنها اعتنایی نداشت. این جدا از تعارض این متون ضعیف با مسلمات شیعیان، به خصوص تصریحات و سنت عملی امام علی(ع) که اندر حقوق مردم در تعیین حاکم و نظارت بر اعمالش و مشروط بودن حق حکومت به آرای مردم کمترین ابهامی ندارد. اینها اسنادی است که برای دسترسی به آنها، حتی مراجعه به نهج البلاغه کافی است و نیاز به دانش و تتبع ویژه یی ندارد.
ب: اما دلیل اصلی وی یک اجتهاد خالص شخصی بود به این شرح: 
ـ احکام فقهی لازم الاجراء است 
ـ اجرای این احکام بدون قدرت دولتی میسر نیست. 
ـ و نتیجه می گرفت که قدرت دولتی باید دست فقیه باشد. چرا که فقیه از هرکسی بیشتر به این احکام آگاهی و احاطه دارد. ضعف خنده دار این به اصطلاح اجتهاد بسیار آشکار است. چرا که احکام مندرج در فقه، مبتنی بر دلایلی هستند که در اساس و همیشه قابل مناقشه و رد و ایراد بوده و هستند. بدین ترتیب، ضرورت اجرای آنها به طور اجباری و با قدرت دولتی، بی معنی است به خصوص بنا بر آن چه که فقهای شیعه مدعی اند که باب اجتهاد همیشه مفتوح است. خنده دار این که مدعی است: فقیه به خاطر تخصص در این مقررات، بایستی دولت را در دست داشته باشد. گویی که کشورداری با سرپرستی یک مسجد و مدرسه مذهبی و حداکثر یک محکمه صدور احکام،یکی است.
اما چیزی که آن وقت مرا برآشفته کرد و نگرانی خود را با شخص وی در میان گذاشتم، عمیقتر از اشکالات نظری و استدلالی نظریه ولایت فقیه بود. من به وی یادآور شدم که خودش تا چه حد از تبعیضها و بی عدالتیهایی که در دستگاه های فقاهت مشهود بوده، ابراز نگرانی می کرد. از جمله این نگرانی که دستگاه های حاکمه و به خصوص دربار پادشاهی شیعه در ایران قادر به هرگونه اعمال نفوذ در این دستگاه ها بودند. خمینی در جواب به من گفت: انشاءالله مورد خوب هم پیدا خواهد شد. مقصودش خود وی بود. او گمان می کرد که ما جوان های آن وقت خبر نداریم که دستگاه خودش هم به همان رنگ است.
به این ترتیب، من خیلی زود دریافتم که در ورای یک نظریه فقهی، تنها با یک صحنه سازی خائنانه مواجه هستیم که هدفش تصرف قدرت و جانشین کردن یک فساد مذهبی به جای فساد غیرمذهبی خاندان پهلوی است. 
اوضاع ایران را چگونه ارزیابی می کنید، آیا جبهه داخلی آن طور که احمدی نژاد می گوید، قوی است؟
جامعه ایران اینک بیش از همیشه از تمامی توهمها نسبت به رژیم ملاها رها شده و همگان قانع هستند که مسئول تمامی بدبختیهای مردم ایران از غصب قدرت حکومتی انقلاب1979 توسط خمینی و وابستگانش ناشی شده و پایان انبوه معضلات این جامعه در گرو برکناری این رژیم از قدرت است. با افتادن نقاب از چهره خاتمی و افشای این که ژست متبسم و شعارهای میانه روی وی تنها برای خریدن عمر بیشتر برای رژیم ضدمردمی آخوندی است، ایران شاهد امواج مشهودتری از اعتراضات مردمی توسط جوانان و دانشجویان، زنان، زحمتکشان مختلف، به خصوص کارگران و معلمان بوده که هم چنان و با تصاعد فزاینده، ادامه دارد. احمدی نژاد که برای شدت بخشیدن به سرکوب و یکدست کردن دستگاه های مربوطه آمده بود، روز به روز بیشتر با مقاومت آشکارتر اجتماعی مواجه شده و کمترین خللی در اراده مردم و مبارزاتشان رخ نداده است. احمدی نژاد نه تنها کمترین موفقیتی در ایجاد یک جبهه مردمی در حمایت از رژیم در داخل ایران به دست نیاورده است، بلکه آنچه بسی عریان مشاهده می شود، شکاف برداشتن جبهه درونی رژیم بر اثر سیاست و لحن جنگ افروزانه احمدی نژاد است که از مراجع دینی وابسته به رژیم گرفته تا کسانی مثل رفسنجانی را به اظهار نگرانی علنی واداشته است.
. چندین جریان اپوزیسیون رژیم حاکم بر ایران را نمایندگی می کنند، از جمله اپوزیسیون دینی، آن را چگونه می بینید؟
ج ـ در مورد تعدد جریانهای اپوزیسیون ایرانی، باید به دو مطلب توجه داشت:
نخست آن که اپوزیسیون واقعی در مورد رژیم ایران آن است که خواسته یی کمتر از سرنگونی تمامیت رژیم غاصب آخوندی نداشته باشد. مدعیانی که غیر از این هستند، متحدان جناح هایی از رژیم و مورد حمایت آن و پشتیبان بین المللی ملاها هستند و نباید با اپوزیسیون واقعی اشتباه گرفته شوند.
دوم: در این اپوزیسیون واقعی، جریان دینی دارای برجستگی ویژه یی است، چرا که بدون اینها رژیم ایران می توانست مخالفان خویش را به نام مخالفان دین و اسلام بدنام و منزوی کند. به خصوص که مهمترین تشکیلات اپوزیسیون دینی، یعنی تشکیلات مجاهدین خلق ایران ، پیشگام نفی تبعیضهای دینی در ولایت فقیه بوده و بدون اینها امر افشای ارتجاع دینی و فاشیسم مذهبی خمینی، به جایی نمی رسید. قابل توجه است که در میان ایرانیان، این اپوزیسیون دینی است که در اعتقاد و محقق کردن برابریها دست به ابتکارهای بی نظیر زد. چنین است که ائتلاف شورای ملی مقاومت، شامل تشکیلات مجاهدین خلق ایران (نیروی عمده اپوزیسیون اسلامی)، کابوس ملاهای حاکم است. وجود این نیروی اسلامی با قرارگرفتن در یک ائتلاف متساوی الحقوق با پیروان ادیان و مذاهب مختلف و پیروان فلسفه های غیر دینی ایرانی، اینک ربع قرن است که دعاوی عقب مانده دینی ملایان را به چالش گرفته است. به خصوص که حضور برابر زنان در مهمترین پست های رهبری و فرماندهی، ماهیت سرکوبگریهای ملاها در زمینه زن ستیزی را که با دعوی اسلام مرتکب می شوند، به بهترین وجهی رسوا کرده است.
اتهاماتی به رژیم ایران مبنی بر دخالت در امور داخلی خیلی از کشورهای منطقه هست، و تهران آن را تکذیب می کند، از نظر شما چرا دولت ایران در امور داخلی کشورهای منطقه دخالت می کند و چه هدفی را دنبال می کند؟
تکذیبهای رژیم ملایان ایران در مورد دخالت های نامشروعشان در امور دیگر کشورهای منطقه، بی فایده است. چرا که آنها این نوع دخالت ها را در مهمترین اسنادشان به عنوان رسالت خود قلمداد و ثبت کرده اند از جمله در قانون اساسی رژیم ولایت فقیه و در متن وصیتنامه ویژه خمینی که آن را وصیت سیاسی الهی نامیده است. خمینی در وصیتنامه خویش با صراحت از مسلمانان جهان خواسته است که برای ایجاد یک کشور اسلامی با چنگ و ناخن و دندان برضد دولت های محلی بجنگند. طبیعی است که این فراخوان برای سرنگونی رژیمهای دیگر در 57کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی، بدون یک سری جنگ های وسیع و در حقیقت بدون مشتعل شدن نوعی جنگ جهانی صورت گرفتنی نیست که در مختصات کنونی جهان، لاجرم بسی خونین تر از 60میلیون تلفات در جنگ جهانی دوم خواهد بود.
با چنین نیات و استراتژی بود که این رژیم از صبح موجودیت خویش دست به ایجاد انبوهی نهاد و دستگاه های مختلف نظامی و غیرنظامی به این منظور زده و بسیاری مزدوران خودش از ملیتهای غیر ایرانی را به این نهادها وصل کرده است. سپاه قدس که این روزها بیشتر بر سر زبان هاست، یکی از مهمترین دستگاه های دولتی برای این دخالت هاست.
جناح های مختلف رژیم آخوندی بر این نظریه خمینی اتفاق نظر دارند که بقایشان در قدرت در ایران در گرو استراتژی بسط است. آنها به طور نظری قادر نیستند که در چارچوب به اصطلاح اسلام ارتجاعی خود به مرزهای ملی اذعان کنند و قراردادهای بین المللی مربوطه را به رسمیت بشناسند. چنان که اشاره کردم، فلسفه ارتجاعی ولایت فقیه بر مرجعیت مقررات فقهی به عنوان احکام خداوند چیده شده است و در فقه یاد شده، مرزهای ملی کنونی شناخته نیست. طبیعی است که پذیرفتن چیزی خارج از فقه با مشروعیت و ضرورت ولایت فقیه ناسازگار است، همان طور که مقررات انسانی بین المللی، مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر و غیره که ملایان ایران قادر به پذیرفتن آنها نیستند.
به تحرک عمومی غرب و به طور خاص آمریکا علیه تهران چگونه می نگرید، آیا شما با آنها هستید یا علیه آنهایید؟
ما دولت های غربی را از بابت چشم بستن به حقوق مردم ایران و در پیش گرفتن سیاست مماشات طی یک ربع قرن، مسئول می شناسیم. مقاومت ایران و ملت ایران، همواره قربانی این سیاست غربیها بوده است. حال اگر غرب نتواند از بابت دخالت های توسعه طلبانه رژیم متجاوز ولایت فقیه، به راه و پیوندهای گذشته خویش با این غاصبان ادامه بدهد، البته برای ما مایه مسرت است. البته، ما حق داریم بابت مصالح عالیه ملت ایران و بابت سرنوشت صلح و آرامش بین المللی، از همگان به خواهیم که هرچه زودتر و مصممانه تر به دوران ننگین سیاست مماشات با فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران پایان بدهند.
به نقل از نشریه مجاهد شماره 884

۱۳۹۳ خرداد ۵, دوشنبه

وصیتنامه بنیانگذار کبیر، محمد حنیف نژاد

تاریخ درج خبر -1393:03:04
بسم الله الرحمن الرحیم
خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف...

«مرگ بر اولاد آدم لازم گشته هم چنان که گردن بند برای نو عروس و من برای ملاقات اجداد پاکم چنان مشتاقم که یعقوب برای دیداریوسف». از حسین بن علی علیه السلام

من وصیتنامه زیر را در حال سلامتی و هشیاری کافی می نویسم. پدر بزرگوارم، من در زندگی تاآنجا که امکان داشت احترام تو را به جا آوردم و در مواردی که احیاناً کوتاهی به عمل آمده است، امیدوارم مرا ببخشی. این کار آگاهانه نبوده است، فکر می کنم که کارهایم به طور عام و کلی در راه خدا بوده است. ما هشت نفر را که فعلاً سعید محسن، اصغر بدیع زادگان، محمود عسگری زاده، رسول مشکین فام و مرا برای اعدام می برند، از خدا طلب عفو می کنیم. امیدواریم شما هم اگر تقصیری از ما دیده بودید، ببخشید. موقع دستگیری من مقداری وسایل توسط ساواک ضبط شده است، که آنچه یادم هست عبارت اند از: قالی یک تخت و قالیچه دو تخت (که این دو قالیچه را از خانة عطاءالله حاجی محمودیان آورده اند) ساعت و وسایل فردیم را که می توانید تحویل بگیرید. سعی کنید بعد از من ناراحت نشوید و هر وقت ناراحت شدید قرآن ترجمه دار، به خصوص سورهٴ احزاب، سورة محمد، سورة توبه و بعضی سوره های دیگر از این قبیل را، زیاد بخوانید. فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا

محمد حنیف نژاد
۴/۳/۵۱

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

ابوذر ورداسبی


 
«آن یکی یعنی شاه، دیکتاتوری و استثمار و ارتجاع مدرن رو نمایندگی می کرد و این یکی یعنی خمینی مظهر ستم و تجاوز در اشکال سنتی و قدیمی آن است، سمبل ارتجاع ضدتاریخی است. ارتجاع ضدتاریخی یعنی چه؟ یعنی نه فقط تلاش می کند که جریان انقلاب، چرخ انقلاب را به عقب برگرداند، بلکه مذبوحانه تلاش می کند و می خواهد که چرخ تاریخ و چرخ زمان را هم به عقب ببرد و به عقب برگرداند. در یک کلام سمبل و ثمره روابط و مناسبات و رسومات و اخلاقیات ماقبل سرمایه داری است. مادون سرمایه داری است، سمبل ارزشهای مادون تمدن جدید است. و به همین جهت جانی تر، و وحشی تر و پلیدتر و ناپاکتر است. و لاجرم ناحق تر و نامشروع تراست».) ابوذر ورداسبی 
ابوذر ورداسبی نویسنده مجاهد و گرانقدر، متفکر و محقق مجاهدی که سالها در دفاع از اسلام انقلابی و توحیدی قلم زد و سرانجام نیز با شوری بس انقلابی و عارفانه برای شتافتن به میدان نبرد با دشمن ترین دشمنان دین خدا، سر از پا نشناخت و رسالت قلم را با خروش سلاح در نبرد بزرگ فروغ جاویدان درهم آمیخت. 
ابوذرورداسبی نویسنده محقق و مجاهد شهید از جمله نویسندگانی است که نام و خاطره شان همواره تعهد نویسنده و حرمت کلمه، و مسئولیت عنصر آگاه جامعه را برای همیشه در دفتر زندگی جامعه و تاریخ حک کرده و به آیندگان یادآوری می کند. نویسنده ای که تنها به نوشتن حقایق و شرح آنها بسنده نکرده بلکه در راه تحقق آرمانها سالها مجاهدت نموده و سرانجام در میانه شعله های نبردی حماسی و سهمگین در سنگر مجاهدان شرف و آزادی خلق و میهنش علیه پاسداران رژیم خمینی جنگیده و سرانجام در صفوف رزمندگان آزادی میهن به خون غلطیده است. 
چنین نویسندگانی به حق تا ابد موجب فخر صاحبان قلم و بیان و تحقق حقیقت و موجب فخر نسل مجاهد و مبارز امروز هستند. و البته باید گفت که ارج گذاری و تقدیر شایسته از چنین نویسندگانی رو بعد از پیروزی مقاومت ایران و در حاکمیت ملی و مردمی، حتماً بسا بیش از اینها خواهیم دید و شاهد خواهیم بود. 

حمید اسدیان در یادنامه ای برای ابوذر ورداسبی نوشت:

«یک نویسنده اگر بر حقیقت زمانه خود گواهی ندهد شرف حرفه ای خود را باخته است و اگر تفنگ بر کف در راه حقیقت بجنگد و به خاک افتد ماندگاری است که به قلم آبرو می دهد… و ابوذر از تیره آن نویسندگان بود که خدا به قلمشان سوگند خورده است. 
از تک تک کلماتش معلوم بود که پایش چنان در عشق فروست که پای مرد در گلزار خیس. … 
سهمگین ترین نبردها را همیشه با خودش داشت و بیشتر از هرکس به کلماتی سخت می گرفت که از قلمش می ریخت. به شدت حساس بود که در دام دوگانگی حرف و عمل حق بزرگتری را پایمال نکند اهل جر زدن نبود. حقیقتی را که دریافته بود بیان می کرد برایش می جنگید و بعد هم اگر می فهمید ضعفی دارد یا که اشتباه کرده، بر خلاف بسیاری دیگر، اول از همه با خودش تصفیه حساب می کرد و همین دوست داشتنی اش کرده بود» 

ابوذر ورداسبی مجاهد شهید مطالعات و تحقیقات وسیعی در زمینه تاریخ اسلام انجام داد که حاصل آنها کتابهای «ایران در پویه تاریخ» - علل کندی و ناپیوستگی تکامل فئودالی جامعه ایران- درباره کتاب «اسلام شناسی» است. او همچنین جزوه ای به نام «بغی چیست و باغی کیست؟» و «مقالاتی در رابطه با انقلاب درونی مجاهدین نگاشت. 


ابوذر ورداسبی - تولد، کودکی و جوانی

ابوذر ورداسبی در منطقه جویبار قائمشهر در استان مازندران در سال 1328در خانواده یی تهیدست و زحمتکش متولد شد. پدرش سلمان ورداسبی، صاحب قهوه خانه ای کوچک بود و به علت طرفداری از مصدق فقید 2سال زندانی شده بود. پدر پیر ابوذر بعد از سرنگونی شاه هم یکبار دیگر توسط مأموران خمینی دستگیر می شود و بعد از مدتی از آزادی اش به دلیل خواندن نامه یی که رژیم در آن خبر جعلی اعدام ابوذر را وارد کرده بود، تا فشار بیشتری به خانواده او بیاورد، سکته کرده و چشم از دنیا می بندد. 
ابوذر دوران کودکی را در محله باقرای مازندران در حالی که مجبور بود بدون کفش و با پای پیاده به مدرسه برود درس می خواند او تحصیلات دوره دبیرستان را در تهران ادامه داد. 


ابوذر ورداسبی و انتخاب مبارزه

ابوذر ورداسبی فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را از سال 1346 زمانی که دانشجوی رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران بود آغاز کرد . شرکت در اغلب فعالیتهای سیاسی دانشگاه منجربه د ستگیریش در اردیبهشت 5013 و تحمل یک سال زندان گردید. 


ابوذر ورداسبی آشنایی با سازمان مجاهدین خلق ایران

ابوذر ورداسبی که در زندان با افکار و آرمانهای انقلابی و توحیدی مجاهدین آشنا شده بود پس از خروج از زندان به دفاع از خط مشی مبارزاتی و حمایت از آرمانهای مجاهدین گام برداشت. در همین رابطه در سال 1353 مجدداً دستگیر و زندانی شد. ابوذر این بار بهنگام دستگیری خودش را به زیر یک اتوبوس انداخت و به شدت مجروح شد و از همانجا تحت شکنجه های وحشیانه دژخیمان ساواک قرار گرفت که تا پایان عمر از آثار این شکنجه ها در دستها و پاهایش رنج می برد. پس از سپری کردن 3سال محکومیت و آزادی در سال 1356، ابوذر ورداسبی اندوخته های سیاسی، تاریخی و آموخته های سازمانی اش را به منظور بالا بردن آگاهیهای سیاسی جامعه به صورت کتابهای متعدد منتشر نمود. آثار او بیشتر تحقیقاتی بود حول تاریخ اسلام و جنبشهای ایرانی اسلامی. 


ابوذر ورداسبی بعد از سرنگونی رژیم شاه و آغاز حاکمیت خمینی

ابوذر ورداسبی پس از سرنگونی رژیم شاه، چندی در کنار مجاهد شهید احمد طباطبایی، نخستین استاندار مازندران پس از قیام ضدسلطنتی، اقدامات ارزنده ای در کمک به کشاورزان ستمدیده شمال و احقاق حقوق آنان صورت داد و در سال 1359 به عنوان کاندیدای مجاهدین برای نمایندگی مجلس از قائمشهر وارد فعالیتهای انتخاباتی گردید. در این انتخابات مانند دیگر کاندیداهای مجاهدین، مردم رأی بسیاری به ابوذر دادند اما رژیم خمینی با تقلبات خود مانع ورود او به مجلس شد. 
با آغاز مقاومت مسلحانه انقلابی، ابوذر نیز در صفوف مجاهدین در مقابل رژیم خمینی ایستاد. ابوذر خود در آن زمان در مورد تحول درونیش صمیمانه می گفت: «قبلاً با مغزم به سازمان اعتقاد داشتم و اکنون با قلبم به آن عشق و علاقه دارم». به دنبال عزیمت رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی به جوار خاک میهن در بهار 1365، او نیز روانهٴ پایگاههای مجاهدین در منطقه مرزی شد. 
ابوذر ورداسبی بهنگام عملیات فروغ جاویدان مصرانه خواهان شرکت در عملیات شده بود. مجاهد شهید فاطمه فرشچیان همسر و همرزم ابوذر نیز در این عملیات بزرگ، به نبرد با نیروهای خمینی پرداخت و سرانجام به شهادت رسید. 


ابوذر ورداسبی در صحنهٴ وداع با مادرش:

در گزارشی از صحنه خداحافظی ابوذر و فاطمه فرشچیان، با مادر ابوذر چنین می خوانیم: «ابوذر مادرش را می بوسد و به او می گوید «این خواهران و برادران مجاهد همه بچه های تو هستند اینها می روند انتقام می گیرند تو دعا کن مسعود و مریم به ایران بروند. 
ابوذر سپس دست بچه هایش را می گیرد و به دست مادر می دهد و می گوید این حنیف، جای پسرت ابوذر و این گوهر هم جای فاطمه. ! مادر! ناراحت نباش دارم تو را سفارش می کنم که دست از سازمان بر نداری حنیف و گوهر را به تو سپردم و ترا به مسعود و مریم. در این جا فاطمه می گوید: مادر سر نماز ما را دعا کن و ناراحت نباش اگر ما شهید شدیم گریه نکن. خدا را شکر کن».

http://www.mojahedin.org/images/2013/201312884132328303019481.jpg

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

ماجرای مک فارلين، روايت رفسنجانی و يک يادآوری تاريخی

پس از گذشت نزديک به سه دهه از ماجرای فرستادن کلت و کيک توسط رونالد ريگان رئيس جمهور وقت آمريکا برای خمينی و سفر مک فارلين به تهران، اين ماجرا هم اکنون يکی از مسائل مورد منازعه و دعوای دو باند رژيم شده است. 
از آنجا که آخوند روحانی در مذاکرات با مک فارلين شرکت داشته است، عناصر باند ولی فقيه از جمله مستندسازان سی دی «من روحانی هستم» می خواهند شرکت روحانی در مذاکرات با مک فارلين را به عنوان يک برگ سياه در کارنامه روحانی به ثبت برسانند. 
رفسنجانی در 28ارديبهشت 92 روايتی از ماجرای مک فارلين را بازگو کرد که جای هيچ شک و شبهه يی باقی نگذاشت که خمينی کسی بوده است که از ابتدا تا انتها طرف حساب آمريکاييها در اين رسوايی بوده است. اما قبل از پرداختن به روايت رفسنجانی از ماجرای مک فارلين يادآوری حقايقی درباره رسوايی ايران گيت ضروری است و نشان می دهد که چگونه ريشه همه برچسبها و لجن پراکنی ها عليه مقاومت مردم ايران، هيچ چيز جز نزديکی به رژيم و معامله و زد و بند با ديکتاتوری مذهبی نيست: 
سفر مک فارلين به تهران در 4خرداد سال 65، يکی از حلقات زد و بند و معامله پنهان دولت آمريکا به زمامداری ريگان با خمينی بود که به فضيحت ايران گيت و يا ايران ـ کنترا معروف شده است. در اين رسوايی رژيم آخوندی برای آزاد کردن گروگانهای آمريکايی که توسط مزدورانش در لبنان به اسارت گرفته شده بودند، خواستار دريافت سلاحهای آمريکايی برای استفاده در جنگ ضدميهنی و متهم کردن مجاهدين به تروريسم بود. 
در دوم مرداد سال 1364 (24 ژوئيه 1985) ريچارد مورفی دستيار وزارت خارجه دولت ريگان در يک جلسه استماع در کنگره در ميان شگفتی و حيرت نمايندگان کنگره آمريکا و مجاهدين و همه فعالان و حاميان مقاومت ايران، اتهام تروريسم را به مجاهدين نسبت داد. وی بدون هيچ زمينه قبلی و بدون اين که کسی از او سؤالی کرده باشد، به قرائت يک بيانيه از پيش آماده شده پرداخت که مجاهدين را به تروريسم متهم می کرد. 
در آن ايام، دليل اين موضعگيری بی سابقه، آن هم عليه جنبشی که تا آن تا ريخ، جوخه های اعدام ملايان نزديک به 40 هزار نفر از اعضا و هوادارانش را اعدام کرده بود، روشن نبود. 
ده ماه بعد از اين تاريخ، يعنی در 4خرداد سال1365، رابرت مک فارلين، مشاور امنيت ملی آمريکا به ايران سفر می کند. مک فارلين اضافه بر کلت و کيک که سمبل حسن نيت آمريکا ب نسبت به رژيم آخوندی بود، با خود يکی از محموله های سلاح برای رژيم آخوندی را نيز به همراه داشت. 
هدف مک فارلين قانع کردن سران رژيم و به ويژه خمينی برای آزاد کردن گروگانهای آمريکايی در لبنان بود و مخاطب اول هم شخص خمينی بود. به اين ترتيب آمريکا هر دو شرط رژيم يعنی برچسب زدن به مجاهدين و تأمين سلاح برای رژيم در جنگ ضدميهنی را اجابت کرده بود. 
5ماه بعد خبرگزاری فرانسه در روز 11آبان (2 نوامبر ) خبر داد که ديويد جيکوبسن آمريکايی که گروه «جهاد اسلامی» او را در بيروت به گروگان گرفته بود، آزاد شد. روز 12آبان، رويتر به نقل از يک متخصص اسراييلی خبر داد که سوريه و ايران در جريان آزادی گروگان آمريکايی دخيل بوده اند. 
اما اين ماجرای پنهانی در روز 13 آبان ، از پرده به در افتاد. يکی از دلالان اين معامله به نام «قربانی فر» که رژيم سهم او را در اين معامله بالا کشيده بودند، نامه شکايتی به منتظری نوشت و منتظری که از اين ماجرا بی اطلاع بود، جزئيات اين رسوايی را از طريق يکی از بستگانش به نام «مهدی هاشمی» در اختيار مجله لبنانی «الشراع» قرار داد. 
هيأت حاکمه آمريکا اين موضوع را دنبال کرد و در کنگره آمريکا تحت رياست سناتور تاور از تکزاس کميسيونی برای رسيدگی به اين رسوايی تشکيل شد. 
اين کميسيون نزديک به 300هزار سند در اين رابطه جمع آوری کرد، با 500نفر مصاحبه انجام داد و 28 شاهد را ظرف 40روز به استماع در برابر کنگره کشاند. وقتی بعد از همه اين تحقيقات گزارش کميسيون تاور توسط قاضی «والش» منتشر شد، علت موضعگيری آن روز ريچارد مورفی و زدن برچسبهای آن چنانی به مجاهدين برملا شد که هيچ چيز جز معامله با رژيم آخوندی نبوده است. 
کميسيون تاور در گزارش خود تصريح نمود بيانيه ريچارد مورفی دستيار وزير خارجه آمريکا عليه مجاهدين، اجابت يک «پيش شرط» رژيم آخوندی برای آزاد کردن گروگانهای آمريکايی در لبنان بوده است. 
تحقيقات بعدی همچنين معلوم کرد درآمد حاصل از فروش 30ميليون دلار به خمينی در اين رسوايی، به حساب ضدانقلابيون موسوم به ”کنترا“ که عليه حکومت ساندينيستها در نيکاراگوئه می جنگيدند واريز شده است. 
اکنون رفسنجانی بخشی از اين رسوايی را در روايت خودش گنجانده است و نشان می دهد که طرف حساب اصلی اين رسوايی از جانب رژيم شخص خمينی بوده است. 
وقتی رفسنجانی پس از گذشت نزديک به سه دهه از اين ماجرا، به سفرمک فارلين اشاره می کند با افتخار از آن به عنوان يکی از نقاط قوت رژيم آخوندی و عملکرد برجسته مسئولان نظام آخوندی ياد می کند. 
رفسنجانی در 28ارديبهشت 92 در ديدار با جمعی از مديران، سفرا و کارداران سابق رژيم می گويد: ”با کاری منسجم و تلفيقی از شيوه های پنهان و پيدای ديپلماسی، هم نيازهای نظامی جبهه ها در آن مقطع حساس دفاع مقدس را تأمين کرديم و هم نگذاشتيم ابهت انقلاب اسلامی در نگاه جهانيان مخدوش شود که موجب افتخار ايران و رسوايی و بحران در آمريکا شد“. 
رفسنجانی به جريان اعتراض 8تن ازنمايندگان مجلس رژيم از جمله محمد خامنه ای برادر خامنه ای به وزارت خارجه رژيم و اقدام خمينی برای نشاندن آنها بر سرجايشان اشاره می کند و می گويد: ”در آن زمان که هشت نماينده مجلس می خواستند از وزير امور خارجه در اين باره سؤال کنند و در مطبوعات اعتراض می کردند، امام در بيانيه يی معروف به «اين تذهبون؟!» گفتند و بر آنان نهيب زدند که حرفهايی را که شما می زنيد، راديو اسراييل جرأت نمی کند بگويد“. 
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام آخوندی با بيان اين که ”منتقدان ماجرای مک فارلين هميشه هياهو می کردند“ و با اشاره به آگاهی کامل خمينی و راهنماييهای مؤثر او در زمينه ماجرای مک فارلين و مذاکره با او می گويد: ”چون امام از اول تا آخر در جريان مسأله مک فارلين بودند و بارها در مسير راهنماييهای مؤثری داشتند، مطمئن بودند که افرادی درصدد شبه افکنی اند و با آن بيانيه آنها را به خوبی از ميدان به در کرد“. 
ملاحظه می شود به رغم شعرو شعارهای دجالگرانه ضد آمريکايی خمينی و رژيم او در آن زمان، چطور وقتی مصلحت رژيم آخوندی اقتضا می کند خمينی بالکل شعارهای دجالگرانه اش را کنار می گذارد به طوری که اکنون رفسنجانی مدعی است که ماجرای سفرمک فارلين به تهران نه تنها نقطه ضعف خمينی نبود بلکه نقطه قوت او محسوب می شود 
آنچه که هم اکنون اهميت دارد نقش رفسنجانی و خطی است که او برای بيرون آوردن نظام آخوندی از بحرانهای لاعلاج مؤثرمی داند، تمامی خاطره گوييهای رفسنجانی در مورد سفرمک فارلين و نقش خمينی و... در حال حاضر نيز به خاطر پيش بردن اين خط است. 
باند رفسنجانی- روحانی و خصوصاً شخص رفسنجانی شعرو شعارهای به اصطلاح ضداستکباری نظام را تاريخ مصرف گذشته می دانند و مدعی اند بايد فصلی نوينی را در روابط رژيم باکشورهای غربی و به خصوص آمريکا شروع کرد. 
در راستای اين خط است که رفسنجانی با افتخار از سفرمک فارلين دفاع می کند و موضع خمينی در آن زمان را هم جهت خط خودش می داند. 
رفسنجانی هم اکنون نيز چاره را در اين می بيند که بايد در سياست ”تعامل“ با کشورهای غربی وارد شد و در جهت پيشبرد همين خط است که تلاش دارد بعد از جام زهر اتمی جام زهرهای ديگر را به خورد ولی فقيه بدهد و از اين جهت است که به کارگزاران رژيم در وزارت خارجه خط می دهد که: ”وزارت خارجه با مديران مجرب و منطقی خويش، عزت، حکمت و مصلحت را به گفتگوهای سياسی برگرداند و ذهنيتهای منفی را جبران کرد“. 
واضح است که اشاره رفسنجانی به ذهنيتهای منفی، به دست آوردن دل کشورهای غربی و ندامت از شعرو شعارهای دجالگرانه پيشين رژيم و گشودن باب تعامل با آنها در راستای خط وابسته گرايی است.