۱۳۹۴ مرداد ۲۵, یکشنبه

زینب کبری؛ فاتح عاشورا

مرقد مطهر زینب کبری

مرقد مطهر زینب کبری

سخنان رئیس جمهوربرگزیده مقاومت خانم مریم رجوی
عاشورای حسینی سال 1378:
سلام بر تو ای سرورشهیدان و ای پیامبر جاودان رهایی انسان.
سلام بر تو ای صاحب قیام رهاییبخش عاشورا.
درود خدا بر تو باد و بر همهٌ روانهای پاک و پاکیزه‌یی که بر آستان تو فرود آمدند.
سلام بر تو و بر یارانت که در عصر جهل و بندگی، نخستین فروغ جاویدان را برافروختید. و در رفیعترین قله هدایت انسان، آن آتش همیشه فروزان رهایی را به‌پا کردید. و سلام بر تو ای زینب کبری، که در راه خدا حق جهاد را به‌جای آوردی و از آغاز در کمال آگاهی و اختیار و مسئولیت‌پذیری، خانه و خانواده را رها کردی تا در رکاب برادر و راهبرت حسین، رسالتت را به‌انجام رسانی.
سلام بر تو که با رهبری کاروان اسیران، پیام رهایی را به اوج رساندی و راه سیدالشهدا را به‌شایستگی ادامه دادی.
سلام بر تو که خروش کوبنده و افشاگرت دارالاماره ابن‌زیاد و مرکز حکومت یزید پلید را به‌لرزه درآورد و کلام روشنگر و آتشینت در مسیر کاروان اسیران، خشم مردم راعلیه یزیدیان شعله‌ور ساخت، آن‌چنان‌که به‌زودی، آتش سوزانش دودمان اموی را برانداخت.
سلام بر تو که در اوج بدمستی دشمن و در برابر یاوه‌های اهانت‌آمیز یزید علیه سیدالشهدا و یارانش، بر او خروشیدی:
«ای یزید، آیا گمان می‌کنی که چون زمین و زمان را بر ما تنگ کرده و ما را شهر به شهر و دیار به دیار به اسارت کوچ‌‌داده‌یی، توانسته‌یی از مقام و مرتبت ما بکاهی و بر قدرت و ابهت خود بیفزایی؟ آیا این را نشان عظمت شأن خود پنداشته‌یی که چنین باد ‌به دماغ، در نشئه غرور و بدمستی فرو‌رفته‌یی، و از سرخوشی سراز پا نمی شناسی؟ گویی قدرت دنیا را در دستان خویش می‌انگاری؟! حال این‌که این سخن خداوند است که: آنان که به خداوند کفر ورزیده و با خدا و خلق او به ستیزه‌جویی برخاستند، گمان نکنند اگر به آنها مهلت می‌دهیم برایشان سودمندتر است، بلکه جز این نیست که به آنها مهلت می‌دهیم تا بر بار گناه و جرم و جنایتشان بیفزایند. ای یزید، آیا این از عدل و عدالت توست که زنان و کنیزان خود را در سراپرده ناز و نعمت پوشیده می‌داری و حفظ می‌کنی و دختران و نوامیس رسول خد‌ا را در کوی و برزن به اسیری می‌گردانی و هتک حرمت می‌کنی و در معرض تاخت و تاز ناکسان قرار می‌دهی؟ از کسی که سالها کینه و دشمنی ما را در دل پرورانده و از گوشت و خون ما تغذیه کرده و گوشتش از خون شهیدان روییده، چگونه می‌توان انتظار‌داشت راه و روشی دیگر در پیش گیرد؟! آری، این‌چنین است که وقتی تو خون ذریه رسول خدا را می‌ریزی، ستارگان روی زمین و رشیدترین فرزندان مردم را می‌کشی و بر لب و دندان سرور شهیدان چوب می‌زنی، دیگر کدام حرمت باقی می‌ماند که آن را از بین نبرده باشی و کدام حرام است که نزد تو مباح نشده باشد؟! ای یزید، زود باشد که با تندر عدالت خدا روبه‌رو شوی و آرزو کنی که ای کاش شل و کور بودی تا آنچه را گفتی و کردی، نمی‌گفتی و نمی‌کردی. ای یزید، قسم به خدا، تو جز خویشتن را نکشتی و جز گوشت و پوست خود را نشکافتی. پس زود باشد که بر رسول خدا وارد شوی درحالی‌که رویت سیاه و مسئولیت ریختن خون ذریه او بر دوشهایت سنگینی می‌کند. و این سخن خداوند است که: چنین مپندارید که کشته‌شدگان در راه خدا، مردگانند، آنان زندگانی هستند که در محضر خداوند، روزی می‌خورند… ای یزید، ای دشمن خدا و ای فرزند دشمن خدا، اگرچه تقدیر روزگار مرا واداشته که امروز با تو هم‌کلام شوم و تو را مخاطب قرار دهم، اما بدان که نزد من بسا حقیر و بی‌ارزشی؛ و جرم و جنایتت عظیم و مکافات و مجازاتت بس بزرگ است. ای یزید، اگر امروز ما را غنیمت خود پنداشته‌یی، زود باشد که این غنیمت، موجب غرامت تو گردد و در آن‌هنگام جز حاصل اعمال و جرائم خود را نخواهی یافت.‌پس اکنون هر کید و مکری و هر جنایت و شناعتی از دستت برمی‌آید به‌کار گیر و در کینه‌توزی و عداوت با ما از هیچ کوششی فروگذار مکن. اما سوگند به خدا که به‌رغم همه تبهکاریهایت، هرگز نخواهی توانست نام و یاد مارا محو کنی و وحی خداوند را که در خاندان ما فرود آمده به‌دست فراموشی بسپاری. روزگار سلطنت تو کوتاه؛ نیروی تو پراکنده و روزگار تو گذرا و درحال غروب است. و سپاس خدای را که پایان کار رشیدترین و بهترین جوانان اهل بهشت را با سعادت وشهادت مُهر کرد و از او می‌خواهیم که هر روز بر شأن و اجر آنان بیفزاید…»
اینها قسمتهایی ازخطابه معروف حضرت زینب در بارگاه یزید است. اینها سخنان کوتاه کسی است که جنبش کربلا را بعد از شهادت حسین، فرماندهی و هدایت کرد. همان که در جریان عاشورا و ابلاغ پیام رهاییبخش آن، درخشانترین سمبلها و الگوها و سرمشقهای تاریخی را برای نسلهای بعد به‌جای گذاشت که بسیاری از آنها گویای شرایط امروز ماست. در این فرصت کوتاه، جای شرح و توضیح این مشابهتها نیست، اگرچه سخنان حضرت زینب و تک‌تک کلمات آن خودش گویاست. ایام ماه محرم به‌خصوص روز عاشورا، برای همهٌ شیعیان و همهٌ مشتاقان حضرت حسین درایران و به‌خصوص برای مجاهدین، حاوی معنی و احترام خاصی است. چرا‌که در پرتو حماسه‌آفرینی و فدای مطلقهٌ حسین علیه‌السلام و یارانش در روز عاشورا، این روز و این نام برای همه آزادگان به‌منشأ انگیزش و الهام در مبارزه علیه ظلم و ستم تبدیل شد و مخصوصاًبرای مجاهدین و راهبر آرمانیشان پیوسته یک منطق راهنما و راهگشا و الگوی عمل بوده،هست و خواهد بود.‌و این چیزی است که در طول چند‌‌دهه مبارزه با شاه و خمینی و سپس مبارزه با بقایای رژیمش یعنی آخوندهای خمینی‌صفت جریان داشته است. مجاهدین مفتخرند که پرچم سرخ حسینی را برافراشته نگهداشتند و اجازه ندادند که دین‌فروشان زمان یعنی خمینی و آخوندهای هم‌مسلک او چهره اسلام، چهره حضرت حسین، حضرت زینب،عاشورا، فدا و جانبازیها و دیگر پیامهای آنها را کاملاً محو و نابود کنند. در این مسیر، ما به‌وسیله مسعود، حسین(ع) را دوباره شناختیم. چرا‌که او با الهام از مکتب حسین راه گشود و با تأسی به حضرت حسین، فدا و صداقت را در همهٌ سرفصلها سرلوحه مجاهدین قرار داد و البته خودش پیشاپیش همه تا بن استخوان مؤمن و وفادار به حسین و عاشورا، و عمل‌کننده به پیام فدای حداکثر بود. به‌این‌ترتیب در عصر ما و در نسل ما کلمه عاشورا و «عاشوراگونه» با یکصدوبیست‌هزار جاودانه‌فروغ از یک واژه تبدیل به عمل شد، عملی توأم با پرداخت قیمت که ما در همه سرفصلها و در همه پیشرفتهای مقاومت، خیرات آن‌را به‌چشم دیدیم و از آن بهره بردیم. کلمات حسین، زینب، علی‌اکبر، علی‌اصغر، عاشورا، کربلا، فدا، صداقت، جانبازی، پاکباختگی و همه ارزشهای مقدس عاشورای حسینی، و کلمات و عباراتی مانند «هیهات منّا‌الذله» برای ما تبدیل به یک آرمان زنده و پویا شد و در استراتژی و تاکتیک و در شیوه تصمیم‌گیری، راهنمای عمل قرار گرفت… واقعیت این است که به‌رغم دجالیت آخوندها و تمامی فریبکاریهای به‌ظاهر اسلامی آنها، که متأسفانه فقط ننگ آنها و نام ننگینشان مثل یزید بر دامن اسلام حک شده، نسلی از رهروان راه حسین رودرروی آخوندهای دین‌فروش و دجال، رشد یافته، آموزش دیده و بالغ شده که پرورش‌یافته اسلام دیگری رودرروی اسلام ارتجاعی آخوندی است؛ پرورش‌یافته آیین رهایی و آزادگی است. این نسل با تأسی به پیام و رهنمود سرخ عاشورای حسینی هرگز کوتاه نیامد و الهام از همین شعار را همیشه و در همه‌جا سرمشق خود قرار داده ‌است؛ در مقاومت قهرمانانه اسرا در شکنجه‌گاههای رژیم، در وصیتنامه‌های شورانگیز شهیدانمان که با پیکرهای درهم‌شکسته اما در اوج سرفرازی با فریاد «مرگ بر خمینی» بر جوخه‌های دار بوسه زدند… و همچنین در رزم و پاکباختگی رزمنده‌شیران ارتش آزادی که همهٌ آنها با فدای همه‌چیزشان و گذشتن از جان، مال، خانه و خانواده، زن و فرزند و شوهر و جاه و مقام و هر آنچه که بویی از دنیا و متاع دنیایی دارد، پیام امام حسین یعنی فدا و صداقت را نصب‌العین قرار دادند. آنها برای تحقق سوگندشان برای آزادی مردم ایران این مسیر را انتخاب کردند و حقانیت تاریخی این شعار را که فقط متعلق به 14قرن پیش نبوده، یک‌بار دیگر در این زمان اثبات کردند. آخوندهای دین‌فروش حاکم بر ایران باید بدانند که اگر آنها به نام دین و اسلام این‌همه جنایت و بدبختی، این‌همه فقر و فحشا و این‌همه بی‌خانمانی و آوارگی برای مردم ایران به ارمغان آورده‌اند، در نقطهٌ مقابلش، فرزندان آزادهٌ مردم ایران در ارتش آزادی و در مقاومت سراسری، یا با اعتقاد به حسین و آرمانش یا با الهام از شعار آزادیبخش حسین یعنی «هیهات منّا‌الذلة»، جواب آنها را داده‌اند و حرف آخر را هم با آنها خواهند زد و آن روز دور نیست. ملت ایران، چه پیروان و شیعیان شیفته حسین(ع) و چه پیروان سایر ادیان و مذاهب و مکاتب که به قیام رهاییبخش حسینی و آزادگی و مقاومت تاریخی او در برابر ظلم و بیداد، احترام و ارج می‌گذارند، در قیام سرور آزادگان همین پیام ضداستبدادی و ضددجالگری را می‌بینند و در طول تاریخ، پیوسته به آن عشق ورزیده‌اند. از همین‌روست که دجالگری و دین‌فروشی آخوندها هرگز نتوانسته بر مردم آگاه و آزاده ایران، کارگر بیفتد و به‌راستی دور نیست که آخوندهای حاکم در خیزش نهایی ارتش آزادیبخش و در قیام و قهر ملت به‌ستوه‌آمده ایران، پاسخ همه ستمها و همه خیانتهایشان در حق این مردم و این میهن و این آیین را ببینند…‌
‌ بزرگ‌بانوی ما و شکوه یک پیمان
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم، که در طریقت ما کافری است رنجیدن .‌
زینب کبری, دختر فاطمه و علی(ع) در سال 5‌هجری متولد شد و در حماسة عاشورا, بانویی 55ساله بود. او پس از حسن و حسین(ع), سومین نواده حضرت محمد، پیامبر اسلام(ص) از فاطمه(ع) بود.در 5سالگی, پدربزرگش حضرت محمد(ص) و مادرش فاطمه(ع) را از دست داد.طبق وصیتی از حضرت محمد(ص) با پسرعمویش, عبدالله جعفر طیار ازدواج کرد. عبدالله، متولد در هجرت حبشه، اولین نوزاد در تبعید مبارزاتی مسلمانان بود.زینب(ع) در دوران خلافت حضرت علی(ع) در کوفه زیست و نزد مردم این شهر و منطقه، بسیار آشنا و محبوب بود.او مادر 4فرزند شد که دو پسرش و به گفتة برخی سه پسرش در کربلا به‌شهادت رسیدند.از ماه رجب سال 60هجری، زینب(ع) برای همراهی با حسین(ع) همسرش را ترک کرد و تا آخر عمر بازنگشت. ابتکار طلاق زینب یک سنت و سابقه مهم و دارای مفاهیم پراهمیتی است. از شامگاه عاشورا، دهم محرم سال 61هجری در رأس بانوان عاشورا به‌اسارت در آمد. تنها 20روز بعد، در اول ماه صفر, با سخنانش در جشن یزید، امپراتور را تا ابراز ندامت از قتل حسین(ع) عقب نشاند.از این روز، زنجیر از اسیران برداشته شد و مردم برای تسلیت به این میهمانان داغدار در ماتمشان شرکت می‌کردند.40روز از عاشورا گذشته، در اربعین، همراه با اسیران آزادشده، پیروزمندانه به‌مزار شهیدان کربلا رسید.6ماه پس از بازگشت به‌مدینه، یزید از بیم شورش در مدینه، زینب(ع) را به مصر تبعید کرد.زینب کبری(ع) پس از چند ماه در مصر وفات کرد و مزار باشکوهش در مصر بسیار مورد احترام مردم است.یک حرم دیگر منتسب به‌زینب(ع) در حومة دمشق قرار دارد که ایرانیان بیشتر به‌آن توجه دارند.
راز سوگواری در حماسه عاشورا
یاد و تجلیل از حماسه عاشورا و سوگ حسین(ع)، موهبتی است تا عواطف و احترام عقیدتی به‌استوارترین برپاخاستگان مظلوم را زنده و سرشار بدارد و اندیشه و تحلیل درست را تا غنای زندگی شوریدگی بارور کند. دریغ که سوداگری دین‌فروشان، چنین فلسفه و سنتی را به‌بیراهه اشک و اسف بر ایستادگی و شهادت کشانید و تلخی این دریغ در «اربعین حسینی» دوچندان است. چرا که «اربعین», یادبود ناب و خالص یک پیروزی شگفت و سریع و ناباور است که سرنوشت حماسه را از محاق شکست کامل به‌یک ظفرمندی جاودانه و همواره خلاق، دگرگون نمود که در کل تاریخ رزم و جهاد, بی‌نظیر است.
زنان پیروزی آفرین بانوی ما که پرچمدار این چرخش ناباور بود, پیروزی بر امپراتور اموی را در خلال تنها 20روز, دهم محرم تا اول صفر 61هجری، به‌بار نشاند, تا به‌رغم اسیر و دربند بودن, در روز چهلم عاشورا (سرفصل «اربعین حسینی»)، این دستاورد شگفت را به‌سالار شهیدان, حسین(ع) و تربت شهیدان گزارش کرد، در حالی که اسیری، منقضی و اسیرکنندگان رسوا شده بودند. اینچنین، راه و رسم عاشورایی و شهادت سالار عاشورا و همه مجاهدان رکابش, در سرفصل اربعین, به‌چنان پیروزی تبدیل شد که همگان، خلاف آن را پیش‌بینی کرده بودند تا چه رسد به چنین سرنوشتی پیروز، که از نو محقق شود.آفریدن این پیروزی ناباور, به‌طور عمده، حاصل رنج و جهاد بانوان اسیر عاشورا بود که در رأس آنان زینب کبری(ع) قرار داشت، چرا که با شهادت حسین(ع) و مجاهدان رکابش, آنچه از گروه حماسه‌آفرین عاشورا برجای مانده بود تنها گروهی اسیر در زنجیر بود که نزدیک به‌تمامی آنها از زنان و کودکان بودند و مزید شگفتی این که, این سرفصل پیروزی ناباور, مرهون همین اسیران و زنان عاشورایی بود و تنها به اتکای شکیبایی و ایستادگی همین بانوان بوده که امپراتور اموی تا سرحد ابراز ندامت علنی به‌زانو درآمد. و بخصوص مرهون راهبری زینب کبری(ع), که در مقام الگو و راهنمای این شکیبایان, هم با کلام آتشین و خطابه شکافنده‌اش می‌غرید و هم تازیانه‌ها را به‌جای زنان و کودکان اسیر بر کتف خود می‌خرید. و این در حالی که خود, زنی سالمند در 55سالگی و مادری داغدار بود با سه فرزند به خون تپیده در عاشورا و 6برادر شهید, شامل سالار شهیدان حسین(ع), و داغ دهها برادرزاده, عموزاده و دیگر دلیران خاندان تا دو خواهرش که در ساعتهای بعدی به‌شهیدان پیوستند. این چنین, بزرگ‌بانوی ما, زینب(ع), نواده پیامبر اسلام, محمد(ص), و فرزند فاطمه و علی(ع), داغدارترین داغداران و سالخورده‌ترین و شناخته‌شده‌ترین آنها, در حالی به‌خلق پیروزی قد برافراشت که با سر و پای برهنه و بازوان بسته به‌زنجیر اسارت به‌هر سوی کشانیده می‌شد، و آماج بیشترین فشارها و رکیک‌ترین دشنامهایی بود که هردم نمکی بر ‌زخمها بودند، باید آرمان عاشوراییان را تازیانه به‌تازیانه و دشنام به‌دشنام دنبال می‌کرد و می‌ساخت و همه اینها در دوران تاریخی دوردستی رخ داد که هنوز استبدادها مشروعیت داشتند, بخصوص به‌نام «خلافت» که به‌دست تبار بنی‌امیه از قبیله قریش افتاده بود، و هنوز کمترین حقی برای اسیران شناخته نمی‌شد و اغلب به‌بردگی می‌رفتند. بخصوص برای زنان و دختربچگان اسیر که هر‌ دست پلیدی به‌رویشان گشاده و مجاز شمرده می‌شد, آن‌قدر که در محضر «خلیفه پیامبر», یعنی یزید, نواده آن حضرت, یعنی «فاطمة بنت الحسین» را به‌صراحت و با صدای بلند, به‌کنیزی درخواست کردند.
امپراتور حریف
به‌منظور تصور واقعی‌تر از صحنه, باید مدنظر داشت که حریف زینب(ع) و این زنان و کودکان, که با وی چنگ‌درچنگ و بر وی چیره شدند, یک امپراتور قدرتمند بود با 40سال سابقه قدرت خاندانش در سرزمینهای شام، و فراتر اینکه، او اینک به‌عنوان خلیفه اموی, یک تنه بر قلمرو بسیار بزرگتری حاکمیت داشت که از ماوراء‌النهر و خراسان و سواحل اقیانوس هند در مشرق، تا آسیای صغیر، قبرس و قسمتی از اروپا در مغرب، تا سرزمینهای مصر در آفریقا امتداد می‌یافت. پهنه‌یی که اینک قلمرو بیش از 20کشور عضو ملل متحد است. و امپراتور یزید، با ویژگی خلافت، از اعتبار و سرمایه میراث اسلام و عنوان جانشین محمد(ص) برخوردار بود که انبوهی عالمان و محدثان و سرداران، شامل شماری صحابه پیامبر(ص) در خدمتش بوده و جملگی در توجیه و تبلیغ اعمال وی به‌هر‌خدمت و سالوسی آماده و کوشا بودند. و چنین بود که همگی شخصیتها و چهره‌های خیرخواه زمانه، اتفاق‌نظر داشته و مصرانه به‌حسین(ع) گفته بودند که مقابله با این امپراتور، سرانجامی جز شکست و کشته‌شدن خود با تمامی یارانش ندارد. چنین بود که نه‌کشتن حسین(ع) و نه اسارت زنان و کودکان خاندان محمد(ص) با کمتر صدای اعتراضی از هیچ جانب مواجه نشد. واقعیتی که امام حسین(ع) خود نیز تحلیل و انتظار دیگری نداشت و همین را تا آخرین شب به‌یاران همراه، اتمام حجت نموده بود.
سرشار از کدامین سرچشمه با تأمل بر مختصات این رویارویی اسیران با امپراتور دیکتاتور در آن دوردست است که یک پرسش اساسی مطرح خواهد بود و آن این که سرچشمه این همه استواری و شکیبایی تا چنان پیروزی ناباور در کجا نهفته است؟ به عبارت دیگر, این از کجا می‌جوشد که تنها 20روز پس از شهادتها، 20روزی که تمامی ساعتها و شب و روزهایش را گرفتار شکنجه و بسته به‌زنجیر در صحراها و شهرها به‌هرسوی کشانیده می شدند، زینب(ع) را مشاهده می‌کنیم‌که درخطابه روز اول ماه صفر 61هجری، به‌هنگامی که دست بسته در محضر امپراتور و میهمانان جشن درباری، برپا ایستاده بود, در صورت امپراتور و در حالی که او را کوچک و بدون هرگونه عنوان رسمی و دینی, تنها «یزید» خطاب می‌کرد, فریاد می‌کشد که: «یزید، اینکه گستره زمین و افقهای آسمان را بر ما بسته و ما را در شهرها و سرزمینها به‌اسیری می‌گردانی, آیا گمان داری که اینها تنزل و سستی منزلت ما و کرامت و عظمت توست که چنین، باد بر دماغ خویش دمیده‌یی...؟» (1)
و این پرسش آنگاه برجسته‌تر بر ذهن می‌نشیند که یاد کنیم: همین زینب کبری(ع), وقتی که در روزهای نخست ورود به‌کربلا از حسین(ع) می‌شنود که باید در این سرزمین کشته شود، به‌غایت متفاوت بوده. ناله‌یی دردناک سر می‌دهد و آنگاه گریبان چاک می‌زند(2) و به‌نوشته برخی، غش می‌کند و بیهوش می‌شود. و این یعنی که از زنی «فولادین» سخن می‌گوییم و برای همین، بسی جدیتر باید فهم کرد که این تغییر توانمندی، از سطح زنی که در ابتدا غش می‌کرد و سپس امپراتور را در خانه‌اش به‌زانو در آورد, این دگرگونی شگفت از کجا سرچشمه گرفت و به‌چنین شتابی حاصل آمد؟تجاهل و فرار گذشتگان از این پرسشها هیچ توجیه و مشروعیتی ندارد و جز به واژگونگی سیمای حماسه عاشورا و به‌طور کلی سیمای تاریخ درخشان اسلام کمک نکرد. بخصوص که تاریخ حماسه عاشورا به‌فاصله اندکی، نوشته و تدوین و در دسترس قرار گرفت و اولین مورخان، مانند «ابی‌مخنف»، بسیاری رویدادها را از شاهدان عینی شنیده و ثبت کردند. خواه از بازماندگان خاندان پیامبر(ص) و حتی از نفرات پرشمار دشمن، که دهها سال پس از عاشورا هنوز زنده و در دسترس بودند(3). اما مدعیان, چنان وانمود می‌کردند که گویا نه با یک تجربه انسانی که با مشتی معجزة فوق بشری مواجهند، حال آنکه اگر چنین بود، چه جای بحث و انگیزشی برای خاکیان که به‌نفع این سوی، موضع گرفته و سوگوار باشند و بر آن سوی، لعن و نفرین نثار کنند؟
با این حق و انگیزه است که ما ـ برخلاف دیگران ـ باید بپرسیم که آیا زینب(ع)، در آن دوردست قرن هفتم میلادی, چرا و چگونه توانست بر نیرومندترین گردنکشان جهان بغرد و او را در خانه و پایتخت خودش به‌بازخواست بکشد؟ و برپایه کدام قانون مبارزاتی است که این‌همه، به‌رغم سکوت و همدستی اهل زمانه با دشمن، به‌دست بانویی محقق شد که فولادین نبوده و حتی از خبر فاجعه مدهوش می‌شد؟ یافتن پاسخ برای این پرسش عظیم, شایان تحقیق و تحلیلی جامع است اما به گمان نگارنده, می‌توان حتی در همین گنجایش، سرخطهای مهم آن را با تکیه به‌نمونه‌های کلمات زینب(ع) مطالعه کرد.
به‌پاس پیمان از گویاترین کلمات زینب(ع) که می‌تواند در این جستجو به‌ما کمک کند, کلامی ژرف است که در یکی از دشوارترین شرایط، خطاب به‌والاترین همراهان خود بیان کرد. حدود ظهر روز یازدهم محرم 61هجری، که تنها حدود 15ساعت از شهادت امام حسین(ع) می‌گذشت، اسیران را بسته، و به‌سمت کوفه گسیل داشتند. دشمن، چنین طراحی کرده بود که آنان را از میان کشته‌های پاره‌پاره و عریان عبور دهد که سرهایشان را شبانه جدا کرده و به‌کوفه فرستاده و بدنها را لگدکوب سم ستوران کرده بود. طبیعی است که بی‌تابیهای هرکدام اسیران از دیدن چنین منظری بسیار شدید بود. اما در این صحنه، رسیدگی زینب کبری(ع) به‌یکایک همراهان، فوق‌العاده و حیاتی بود و او به‌رغم داغدارتر ‌بودن از همگان، این مهم را به‌صورتی درخشان محقق کرد.آنچه در این میان, بسی چشمگیرتر بود، رسیدگی او به شخص علی‌ابن‌الحسین, امام سجاد(ع) است که در مقام وصی و امام پس از حسین(ع), تکیه‌گاه همگان بوده است. اما در این صحنه، به‌غایت غمگین و بی‌تاب شده بود. خود امام سجاد(ع) این رویداد را چنین روایت کرده است:
وقتی صحنه را دیده و به‌شدت منقلب شده بودم، زینب(ع) خود را به‌من رسانیده و خطاب کرد: «ای بازمانده جد و پدر و برادرانم, بر من چه می‌رود که تو را می‌بینم با مرگ دست‌به‌گریبان شده‌یی؟» امام سجاد(ع) در پاسخ، به‌صحنه پیکرها و به‌مراتب تأثر خویش اشاره کرد. اما در مقابل، زینب افزود:
«به‌خداوند سوگند که آنچه مشاهده می‌کنی، همانا یک پیمان خداوندی با جد و پدر و عموی توست، چنان‌که به‌طور مؤکد، خداوند از بسی مردمان ناشناس نیز در همین راستا پیمان گرفته که اگر آنان را
فرعونیان زمین نشناسند, نزد آسمانیان می‌شناسند. کسانی که با چنین پیمان به‌گردآوری این اجساد پاره پاره و پیکرهای له شده همت خواهند کرد تا آنان را دفن کرده و بر مزار پدرت حسین(ع) در این کرانه رود (فرات) پرچمی برافرازند که به‌رغم گذشت دورانها، هرگز کهنگی نیابد. با آن‌که سران کفر و نیروهای گمراه به‌محو و نابودی آن بسی اقدام کنند اما اثری نگذارند مگر به‌عظمت آن افزوده شود...»(4)
مفاد و نکات کلیدی
اگر همین کوتاه شده بالا از کلام زینب(ع) را دوباره مرور کنیم, پایه‌های شکیبایی زینب که آن را طی گفتگوی بالا به‌امام سجاد(ع) بازگو و توصیه می‌کند، در نکات کلیدی زیر، بیان و تعریف شده است:
الف: در دیدگاه زینب(ع) موضوع اصلی در جنبش عاشورا که باید صبر و شکیبایی بر آن استوار باشد، یک «پیمان» است که میان خدا و پیامبر(ص) و امامان(ع) بسته شده و دنبال می‌شود.
ب: این پیمان، طرف یا طرفهای دیگری هم دارد که هرچند ناشناس در نزد جباران، اما نزد اهل فضیلت و آسمان، شناخته‌شده‌اند. نمونه این مردمان, همانهایی هستند که به ‌گردآوری و دفن اجساد عاشوراییان برخاستند. اینان یک توده از عشیره «بنی اسد»، یک قبیله معمولی از قبایل ساکن منطقه کوفه بودند، اما «اهل پیمان» و تعهد و وفاداری.
ج: این تنها یک برداشت خاص زینب(ع) نبود چرا که روایت ‌کردن ماجرا توسط امام سجاد(ع) جز به‌معنی گواهی و معرفی این برداشت به‌عنوان محوری از محورهای فکری و مبارزاتی در این مرام نیست که توسط پیشوای والامرتبتی چون امام سجاد(ع) مطرح و ترویج می‌شود.
د: این مفروض است که فرعونیان، بسی کوشش دارند تا راه حسین(ع) بی‌فروغ بماند، اما آنچه آنان را خنثی می‌کند، همین مردمان گمنامند که در محاسبات اهل فضیلت و آسمانها، ستارگان آشنای «پیمان» شمرده می‌شوند. و تلاشهای دشمنانه فرعونی برای مسدود‌کردن اینان، تنها موجب موفقیت و گسترش دعوتشان خواهد شد.
بانوی ما و فلسفة برون‌گرا
چه بسا به‌منظور توضیح بیشتر باید اضافه کنیم که در بیان مورد بحث زینب کبری(ع) که راز شکیبایی خویش را به‌مخاطبی مانند امام سجاد(ع) بازگو می‌کند, اکتفا نمی‌شود که اهداف جنبش عاشورایی تا چه حد مشروع بوده است یا آن‌که شرارت و ناپاکی دشمن به ‌چه حد است. چنانکه بهایی نمی‌پردازد که منطق، ادراک و اقناع مبارزاتی مجاهدان و خلاصه عزم شخصی و درونی برای جهاد و مبارزه از چه قرار است. اما به‌جای همه اینها، همه این سرمایه‌های درونی و فردی، آنچه که گرانترین سرمایه زینب(ع) است, پیمان و هم‌پیمانی با خدا و رسول از یک‌سو، و با مردم و تاریخی است که به‌«مردم» اهل پیمان و «گمنامان» وفادار بستگی دارد.
پیش از این مقطع هم، فلسفه جنبش عاشورا که در صریح کلام و مکاتبات امام حسین(ع) از ده سال پیشتر به‌وفور بیان می‌شده است, حمایت از مردمان و مظلومان در برابر استبداد غارتگران بنی‌امیه بوده است. استبدادی که «اموال امانتی خداوند را میان دستهای خودشان می‌گردانند» و مانع از توزیع عادلانه ثروت و نعمتهای خداوند می‌شوند و در مقابل، «بندگان خداوند را به‌بردگی استثمار خودشان در آورده‌اند»(5).
حال و با تأمل بر کلام خودش, زینب(ع) را مشاهده می‌کنیم که گو که زنی داغدار و در آغاز اسارتی بوده که رنجهای آن در قبضه دشمن, فراتر از حدس و پیش‌بینی است, اما چون برخوردار از یک پایه پیمان و تعهد بوده و آینده را با همه رنج و تلخیهایش، بر همان پایه و تعهد می‌بیند و می‌خواند، چنان نیرومند است که به‌رغم صحنه پیکرهای پاره‌پاره و خیل بازماندگان همگی اسیر و در زنجیر که در معرض حوادث تیره و مبهمی هستند، اما او قادر است که نه‌تنها برپا بغرد، بلکه تکیه‌گاهی برای همرزمان و همراهان خویش و حتی شخص امام سجاد(ع) باشد. چنین است که این کلام زینب(ع) در لبّ و گوهر خویش، به یک راز انسانی و معنوی راه می‌برد که باید در ردیف برترین کشفهای عقیدتی و مبارزاتی شمرده آید و آن این‌که او اگر چنین نیرومند و غران و تکیه‌گاه همگان و عهده‌دار رهبری آنان است، نه بدین‌روی است که خود یک زن فولادین است و یا ترتیب امور به‌دست نیروهای ماورایی آسمان داده خواهد شد، بلکه همه چیز مبتنی و متکی به‌چنان پیمان و تعهدی است که چنین شکوه و قدرتی را ساطع می کند و به‌ثبت می‌دهد.کافی است توجه کنیم که این بیان و تصریح چه‌فاصله ماهوی و عظیمی دارد با طیف پندارهای به‌اصطلاح دینی که خواه همه امور را به‌تقدیر آسمان و دخالت فرشتگان نسبت بدهند و خواه به‌آگاهی، ایمان و عزم درونی در جهاد و مبارزه ارجاع دهند، و خواه مخلوطهای رنگارنگی که از این دو عنصر ماورایی و انسانی ارائه می‌دهند؛ همه این طیف متناقض فکری، هرچند که مولد انگیزه و احساس مسئولیت باشند، اما مؤمنان و حاملان مربوطه را با شوق بهشت خود و یا بیم جهنم بر خویش به‌حرکت وامی‌دارند. حال‌آنکه در دنیای عقیده و طاقت او، زینب(ع) تنها به‌«پیمان» و «تعهد» خویش می‌نازد.
دیدگاه و دیانت عشق دنیای «پیمان» و«تعهد» را می‌توان با نام دیگری یاد کرد که همانا دنیای عشق و به‌عبارت دقیقتر، دیانت عشق است. زیرا دنیای «عشق» و در عمق همه احساس و شورهای عاشقانه، همانا جستن ارزش، زیبایی و جاذبه در بیرون خود و فراتر از دنیای خواستهای شخصی است که لاجرم به‌معنی نگریستنی متفاوت به‌هستی و زندگی بوده و به‌معنی دقیق کلمه، یک ایدئولوژی و مرام والایی است که سراسر با هر مرام خودمحور، گو که نام دین داشته باشد، بیگانگی دارد. بگذریم که دین واقعی، آنچه که بر مبنای «توحید» و در پاسخ به‌رسالت رسولان در تاریخ پدیدار شده است, مطلقاً بیرون‌گرا بوده و با دنیای خودمحور فردی بیگانه است.
کلام و دنیای فکری و مبارزاتی زینب(ع)، بیان و حقیقت یک سرچشمه سرشار‌کننده است که با نام «عشق» و «پیمان»، معرفی و بیان می‌شود با ویژگی و خصلت ضعف‌زدایی، شکیبایی و جوشش نیروی غرّان و شکافنده مبارزاتی که زینب(ع) خود از بارزترین آیاتش بوده و در مواجهه با یزید به‌اثبات رسانید. و این آموزش و الهامی است که باید در یادبود «اربعین حسینی» بدان اندیشید تا باشد که به‌عشق و پیمان راه بکشیم و پرواز کنیم. آری، این یک حقیقت است که کلام زینب(ع) از یک قانون، پرده برداشته است که اگر نیک بنگریم, مصادیق این قانون، عشق و پیمان را با همه مظاهر استواری و شکیبایی آن می‌توان در همه پیچهای تند تاریخی مشاهده کرد و هم‌اینک نیز می‌توان به ‌تماشایش ایستاد. کافی است که ـ برای مثال ـ هم‌اینک بخواهیم بیاندیشیم و فهم کنیم که آنچه به‌دست فرزندان شرف و مقاومت ایران، از دیرباز تا هم‌اینک در «قرارگاه اشرف» می‌درخشد و ناظران جهان را خیره کرده است، یک معجزه غیرقابل تکرار و پیروی نیست و به‌دست فرشتگان تحقق نمی‌یابد بلکه توسط خواهران، برادران و فرزندان بی‌ادعای خودمان دربرابر دیکتاتوری واستبداد حاکم برمیهن، نوید باز‌‌بودن راه و سرنوشت این مردم و این مرز و بوم به‌سوی آزادی ورهایی است.
شایان یادآوری است که این کلام، نه‌تنها کلام زینب(ع) که کلام توحید و کلام عاشورا و شعار همیشگی این راه بوده است. پیش از آنچه از زینب در یازدهم محرم 61هجری باز گفتیم، همین روح و همین عبارت را به‌عینه در کلام حسین(ع) در شام عاشورا مشاهده می‌کنیم. ازجمله وقتی که با «نافع‌بن هلال» سخن می‌گفت. امام حسین در حالی که دیروقت شب عاشورا، پس از ماجرای خاموش‌کردن چراغ و تأکید بر اینکه هرکسی بخواهد به‌دنبال کار خویش برود، اما آنان «عشق حسینی» را برگزیده و نرفتند، آنگاه به‌گشت‌زنی پرداخت و در این میان بود که «نافع» به‌وی رسید و گفتگو آغاز کردند و حسین(ع) در حالی که دست «نافع» را با گرمی در دستهای خویش گرفته بود، خطاب به وی گفت:
«هی والله وعدُُ لایخلف…». «قسم به‌خداوند، این راه یک پیمان با خداوند است که خلاف درآن راه ندارد»(6).
و این کلام کوتاه، به‌جای خویش کلیدی دیگر است که ژرفای تأکیدهای حسین را در خطاب به‌زینب(ع) و زنان عاشورایی توضیح می‌دهد که به‌آنان وصیت می‌کرد:
«برای آزمون خود آماده باشید و بدانید که خداوند حامی و حافظ شما خواهد بود و زود است که از شر دشمنان رهایی یافته و سرانجامتان به‌خیر و نیکی بوده و پاداش رنجهایتان، حرمت و نعمتهای گوناگون خواهد بود، پس شکوه نکنید و برزبانتان کلامی نرود که از ارج و منزلت شما بکاهد…».
تا که فرمود:
«مبادا در کشته‌شدن من گریبان چاک کنید, رخسار بخراشید و کلام بی‌پایه‌یی بر زبان آورید…» (7)آری، اگر از دین و توحید می‌گوییم و به‌حسین(ع) و زینب(ع) می‌نازیم، تنها ترنمی است از حدیث عشق و پیمان که بگذار گردنکشان به‌انکار و تجاهل حاملانش سرگرم باشند که دیانت «عشق» و راه «پیمان» با هرانکار و عداوت، تنها تیزتر می‌شود و هربار تا فتح تاریخ، از پای ننشسته و نمی‌نشیند. سلام بر زینب و بانوان عاشورا.
پانویس:
1
- منابع مختلف از جمله, تاریخ طبری و تاریخ «الکامل» ابن اثیر.
2 - ارشاد مفید
3 - «ابو مخنف»، لوط بن یحیی، از مورخان شیعه و از اصحاب امام حسن مجتبی بود. امام حسن در سال 50هجری مسموم شد و به‌شهادت رسید. ابو مخنف تألیفات متعددی از تاریخ سقیفه تا تاریج جمل و رویدادهای دوران حضرت علی(ع) دارد. (بحار الانوار, ج44، تاریخ امام حسن(ع)، به نقل از «المناقب»، تألیف «ابن شهرآشوب» که از مشاهیر شیعه بود).
روایت و تألیفات وی، منبعی برای مورخان معتبر بعدی، مانند ابن‌سعد و طبری ودیگران قرار گرفت. به‌نظر می‌رسد که اولین مقتل، گزارش وقایع و تاریخ حماسه عاشورا، همان است که ابومخنف نوشت. وی مطالب خویش در این مورد را از شاهدان عینی نقل می‌کند، از جمله از محمد‌بن علی، امام باقر(ع)، که خود در کربلا حضور داشته و در شمار کودکان اسیر تا شام و بازگشت به کربلا در اربعین و تا مدینه حضور داشته و به‌مهمترین چهره‌های این جنبش و خاندان، دسترسی داشته است.
4 - کامل الزیارات. تألیف ابن قولویه وفات 367هجری. نقل از بحار الانوار, ج5
5 - برگرفته از خطبه امام حسین(ع) در موسم حج و عرفات. تحف العقول.
6 - متن: «ثم رجع علیه‌السلام و هو قابض علی ید نافع بن هلال و یقول: «هی والله وعد لاخلف فیه…». از « الدمعة الساکبه»
7 - از کتابهای «ارشاد» مفید و «جلاءالعیون» مجلسی.

میلاد حضرت معصومه علیها سلام، نماد نسلی نوین در تشیع انقلابی مبارک‌باد

مقبره حضرت معصومه در شهر قم

مقبره حضرت معصومه در شهر قم

حضرت فاطمه معصومه علیهاسلام، نام و سیمایی آشنا برای مردم ایران و شیعیان جهان است. وی که مرقد مطهرش در شهر قم الهام‌بخش شیعیان و نماد شکوهمند نسل نوینی از تشیع انقلابی است، فرزند امام هفتم حضرت موسی‌بن جعفر (ع) و خواهر تنی امام هشتم علی‌بن موسی‌الرضا (ع) آفتاب تابان خراسان است.
بر اساس برخی اسناد تاریخی، وی در سال 173 هجری قمری در شهر مدینه به‌دنیا آمد و در شمار دختران امام هفتم و شاید هم بزرگترین آنها، زندگی خود را تماماً وقف آرمان توحید و تشیع انقلابی کرد.
او و خواهرانش و همچنین دیگر دختران این خاندان تا چند نسل بعدی، که به ‌«رضائیات» یا «رضویات» مشهورند، از زندگی معمول و ازدواج خودداری کرده و تمام توان خود را صرف مجاهدت در جنبش انقلابی تشیع می‌نمودند.
حضرت معصومه در سال 201 هجری قمری به‌قصد دیدار  برادرش امام رضا (ع) به‌سمت خراسان روانه شد. پاره‌یی روایات گواه بر این است که در هر کجا کاروان می‌رسید، آن حضرت به‌سنت زینبی برای ایرانیان از جور و ستم خلفای عباسی سخن می‌گفت. وقتی کاروان به ‌نزدیکی شهر ساوه رسید، مورد حمله عوامل خلیفه وقت قرار گرفت و بسیاری از همراهان حضرت معصومه به‌شهادت رسیدند. حضرت معصومه که به‌شدت مریض بود، به‌خواست خودش به‌شهر قم منتقل شد و مورد استقبال مردم آن شهر قرار گرفت. دوران حیات پربرکت حضرت معصومه در شهر قم دیری نپایید اما قم برای همیشه از بارگاه پر‌ابهت او اعتبار گرفت و قرنها می‌رود که هم‌چنان خیل دلبستگان آل ‌محمد (ص) را از دور و نزدیک به‌ این آستان می‌کشاند.
با‌ همه مراتب ارادتی که همگان به‌ پیشگاه این دختر امام هفتم، حضرت موسی‌بن جعفر (ع) و این خواهر بزرگوار آفتاب خراسان، حضرت علی‌بن موسی‌الرضا (ع) دارند، اما بایستی افزون بر ‌نسب بلندش که دختری از سلاله محمد (ص) بود، او را در افقی فراتر به ‌تماشا ایستاد؛ آن‌جا که او در سپهر مبارزه عقیدتی خاندان پیامبر (ص) و با‌ گذشت نزدیک به ‌دو ‌قرن از حیات مادرش حضرت فاطمه سیدة ‌النساء (ع)، از افق برمی‌آید تا چونان نماد نسلی نوین از میراثداران فاطمه نخستین، گوهره درخشان عقیدتی و مبارزاتی نیای خود را دیگر بار بر‌ سقف تاریخ بنشاند. و اگر به ‌پاس این منزلت نبود، پس چرا سالها پیش از ولادت او، بشارت حضورش به‌ شیعیان خطه ری ابلاغ گشته بود.
 میلاد خجسته حضرت معصومه علیهاسلام را به عموم شیعیان و مجاهدان طریقشان تبریک و تهنیت می‌گوییم.
 
 

شهادت امام جعفر صادق (ع) ششمین پیشوای تشیع انقلابی

۲۵شوال۱۴۸هجری (۷۶۷میلادی)
دوران امامت امام صادق، ۳۴سال بود.
ششمین پیشوای تشیع انقلابی در ماه شوال سال ۱۴۸هجری و بنا بر مشهور در روز ۲۵شوال، در سن ۶۵سالگی به‌شهادت رسید.
شهادت آن حضرت به توطئه منصور خلیفه عباسی و از طریق مسموم کردن صورت گرفت.
مرقد مطهر امام صادق در قبرستان بقیع در شهر مدینه است.
شهادت امام صادق بی‌شک ضایعه‌یی بزرگ برای تمامی ملت اسلام و نه فقط شیعیان بوده است. چرا که افزون بر ناموران شیعه، بسی دانشمندان بزرگ اهل سنت از محضرش دانش دین می‌آموختند و از وی روایت کرده‌اند. مانند ابو حنیفه، یحیی ابن جریح، مالک بن انس الثوری، ابن عیینه و دیگران
ابو حنیفه و مالک، پیشوایان دو مذهب بزرگ کنونی اهل سنت، یعنی مذاهب حنفی و مالکی هستند. از ابو حنیفه، پیشوای بزرگترین مذهب اهل سنت، این کلام بسیار معروف است که می‌گفت:
«ما رأیت افقه من جعفر بن محمد». (کسی را به مبانی شرع داناتر از امام صادق نیافته ام) ».
در میان انبوه شاگردان آن حضرت، از شیعیان، دهها دانشمند بزرگ برخاسته‌اند که خود شخصاً صاحب رأی و مرجع مراجعات دینی مردمان بوده‌اند. برای نمونه، «ابان بن تغلب» وائلی کوفی را باید یاد کرد که خود در علوم دینی و عربی، مانند «قرائت»، «تفسیر»، «حدیث»، «فقه»، «لغت»، «نحو» و … دانشمندی با تألیفات متعدد بوده و در عین‌حال از امام صادق (ع) بیش از ۳۰هزار حدیث آموخته داشت.
این در شرایطی بود که این دانشمند شیعه، پیش از دوران امامت آن حضرت، یعنی از امام پنجم محمد بن علی الباقر (ع)، فرمان یافته بود که شخصاً در مسجد بزرگ مدینه، برای مردم در امور شرع فتوا دهد و با پیروان نحله ها و مسلکهای مختلف مناظره کند.
امام صادق (ع) تا آن جا که پای علم و مسأله دانی در میان است، در کسوت معلمی بی‌بدیل ظاهر می‌شده و بزرگترین دانشمندان زمانه از مذاهب مختلف اسلامی را در محضر درس خود می‌پذیرفته و از دانش خویش به آنان می‌آموخته است. با این تفاوت که - برخلاف مدعیان کنونی - آموخته‌های حضرتش هرگز محدود به فقه و فروع دینی نبوده و همه پهنه‌های معارف دین را شامل می‌شده است، از تفسیر و اعتقادات و عرفان و اخلاق تا فروع فقه و مسائل باریک قضاوت و... ، حقیقتی تاریخی که اسناد و متون آن، در دسترس اهل تحقیق است. اما حقیقت مهمتری که نباید فراموش شود، آن جنبه از فعالیتهای این امام است که توسط گروه خاص شیعیان جاری می‌شده است تا جایی که نه تنها او را از «عالمان حرفه‌یی» متمایز می‌ساخته، بلکه نهایتاً وجودش را به‌عنوان راهبر و پیشوای ستم‌ستیز اهل دین و تقوا، برای ستمکاران حاکم چنان غیرقابل تحمل می‌کرده که - به‌رغم پیامدها و خطرات- دست خود را به خون این فرزند پیامبر (ص) آغشتند و در این دشمنی چنان خیره و پرکینه بودند که هم زمان با مرگ امام صادق (ع)، فرمان گردن زدن وصی و وارث او را نیز صادر کردند تا مگر بتوانند به پندار باطل خویش، جریان تحت رهبری او را از ریشه بخشکانند.
برجسته‌ترین وجوه رسالت امام صادق
این برجسته‌ترین وجوه را می‌توان در دو محور زیر خلاصه کرد:
۱- تدوین و تشریح مبانی نظری اسلام انقلابی، همراه با مرزبندیهای دقیق آن.
۲- سبک کار مترقیانه و دموکراتیک در مناظره با مخالفان
در رابطه با کار تدوین و تشریح مبانی نظری، امام صادق گنجینه‌یی نفیس و گرانبها از دستاوردهای نظری اسلام را از خود به جای گذارد. او همچنین در کلاس درس خود انبوهی از متکلمان و عالمانی را تربیت کرد که به نوبه خود به بسط و تدوین مبانی فلسفی و نظری دانش اسلامی و ترویج آن در اقصی نقاط پرداختند و نقش پاد زهری را در مقابل آخوندهای حکومتی که در دستگاه خلیفه تربیت می‌شدند، داشتند.
در مورد بحث آزاد و دموکراتیک با مخالفان و صاحبان اندیشه‌های مختلف فلسفی، مناظره‌های امام صادق با مخالفین، زبانزد خاص و عام بود.
۲۴سال از دوران امامت امام صادق، هم زمان بود با ۷سال آخر حکومت هشام بن عبدالملک خلیفه بدنام اموی و قاتل امام محمد باقر و نیز تلاقی داشت با ۱۷سال از حکومت ۴خلیفه آخر امویها که آخرینشان مروان حمار نامیده می‌شد.
در این مقطع، امویها به دست عباسیان سرنگون شدند. بنابراین، مدت ۱۰سال از آخر امامت حضرت صادق با حکومت عباسیها همزمان بود. در این دوران یک فضای نسبتاً باز به وجود آمده بود که امام صادق از آن بیشترین استفاده را برای تبیین و تشریح نظری اسلام انقلابی و ترسیم و تحکیم مرزبندیها و ترویج آن در میان هزاران مشتاقی که پای درس او حاضر می‌شدند، کرد و از این طریق پایه‌ها و مبانی نظری اسلام انقلابی را شکل داد.
سالهای آغاز امامت امام ششم تا آغاز حکومت عباسیان، آکنده از جنبشهایی بود که به خونخواهی امام حسین سلاح به دست می‌گرفتند. این جنبشها اغلب به رهبری شخصیتهایی از بنیهاشم برپا می‌شد و از آنجا که خونخواهان نسبت به خاندان علی اظهار ارادت می‌کردند، خلفای جور همواره امامان شیعه را تحت نظر داشتند و مورد کین‌توزی خود قرار می‌دادند.
برخی چپ رویهای جنبشهای خونخواهانه حتی به میان شیعیان امام صادق نیز نفوذ کرده بود و باعث وارد آمدن ضربه‌هایی به نهضت مخفی شیعه می‌شد.
امام صادق در همین رابطه خطاب به یکی از دوستدارانش چنین فرموده است:
«شتابزدگی نکنید. قسم به خداوند که تا کنون سه بار این امر (یعنی به بار نشستن جنبش) نزدیک شده بود، اما رازهای آن را آشکار ساختید پس خداوند تحقق آن را به تأخیر انداخت. به خدا قسم هیچ رازی برایتان نمانده و دشمن بیشتر از خودتان به آن آگاه شده بود».
مشی امام صادق ادامه همان مشی امام باقر بود. یعنی چهره راستین اسلام و تشیع انقلابی را در مبارزه علنی ترسیم می‌کرد و در مبارزه مخفی نیز نسل انقلابیون موحد و ساختار تشکل کارساز و مستحکم آنان را پدید می‌آورد. این شبکه مخفی در همه جا و تا اعماق دربار خلیفه نیز نفوذ داشت و پیروان جریان انقلابی تشیع را به‌لحاظ فکری و ایدئولوژیک تغذیه و به‌لحاظ مبارزاتی هدایت می‌کرد. این خط، خلفای بنی امیه و بنی‌عباس را تماماً نامشروع می‌دانست.

۱۳۹۴ مرداد ۲۲, پنجشنبه

نامه احمد شاملو به بی بی سی


«سوزان بلاکت عزیز
 درپاسخ به نامۀ مورّخ 20 سپتامبرِ [1978] شما متأسفم که باید نکات زیر را به اطلاعتان برسانم:
1ـ مصاحبۀ با من مطلقاً به درخواست مصرّانۀ بخش فارسی بی بی سی انجام گرفته است. من از آن سازمان هیچگونه تقاضایی نکرده بودم تا ناگزیر باشم برای انجام آن به هرحال و به هرصورت قبول شرایطی را برخود هموار کنم.

2ـ درخواست مصاحبۀ با ارادتمند بدان صورت نبوده است که معمولاً برای یک نظرخواهی عمومی ـ مثلاً در مورد افزایش بهای سیب زمینی ـ به فلان سیگارفروش کنج خیابان مراجعه می کنند. اگر گردانندگان بخش فارسی بی بی سی به مجرّد آگاهی از ورود من به لندن به سراغم آمدند دقیقاً بدان جهت بود که از موقع فکری و اجتماعی من آگاهی داشتند و می دانستند که حدود دوسال است برای فعالیت در جبهۀ ضد اختناق و دیکتاتوری غارتگرانۀ حاکم بر وطن خود آوارۀ غربت شده ام و لاجرم از پیش می دانستند با این مصاحبه چه چیز به دست می آورند.
3ـ مع ذالک من به صراحت در نخستین برخورد با تقاضای بی بی سی این نکته را متذکّر شدم که اگر به مصاحبه یی تن دردهم، به هیچ وجه در سخنانم ملاحظات سیاسی سازمان بی بی سی را (به عنوان دستگاه تبلیغاتی دولتی که به جلّاد ملت ما شمشیر می فروشد) درنظر نخواهم گرفت، با آزادی تمام از پایگاه شخص خود سخن خواهم گفت و به همین دلیل موافقت نخواهم کرد که به هیچ بهانه یی در آنچه می گویم جَرح و تعدیلی صورت بگیرد.
4ـ منطق چنین حکم می کند که برنامه ریزان شما باید این نکته را به عنوان شرط مسلّم امر پذیرفته باشند، زیرا در پایان این مذاکرات بود که صورت سؤالات به من داده شد، و چند روز پس از آن بود که برای ضبط مصاحبه در "بوش هاوس" تعیین وقت صورت گرفت.
5 ـ با سوابقی که من از وجود حرامزاده ترین نوع سانسور در دستگاههای ارتباط جمعی دموکراسی غرب دارم، یک بار دیگر هم پیش از ضبط برنامه به تهیه کنندۀ آن خاطر نشان کردم که اگر قرار است در این نوار به هر دلیلی دستی برده شود هنوز هم می توانیم از آن چشم بپوشیم. پاسخ جالبی که شنیدم و برای همیشه سبب انبساط خاطر ارادتمند خواهد بود، این بود که از دموکراسی انگلستان تصوّر نادرستی در ذهن دارم و این مصاحبه برای من تجربه یی خواهد بود که به راستی به زحمتش می ارزد!
 6 ـ پس از دریافت صورت سؤالات و پیش از تهیۀ متن، دربارۀ مدت برنامه نیز گفت و گو کردیم، تعداد سؤالها شاید زیاد نبود اما به هرحال با جواب آره و نه نمی شد به همه آنها پاسخ گفت. ما بر سر این نکته از قبل توافق کردیم که متن مصاحبه در سه بخش و طی سه شب متوالی پخش بشود.
    قصدم از طرح این نکته آن است که توسّل شما، سوزان بلاکت عزیز، به مسألۀ محدودیت زمانی برنامه یکسره بی مورد است.
7 ـ نق نق هایی که از یکی دو روز بعد شروع شد نشان داد که تصوّرات ذهنی من از دموکراسی آن¬قدرها هم بدبینانه یا نادرست نبوده است:  معلوم شد مدیریت بخش فارسی (که مصاحبه را بسیار درازتر از نیم گز کارخانه های اسلحه فروشی و وزارت امور خارجۀ بریتانیای کبیر یافته است) از سفارت ایران تقاضا کرده است کسی را بفرستند که به نوار مصاحبه گوش بدهد و در برنامۀ "جداگانه یی" به آن جواب بگوید تا از این رهگذر "بی طرفی و بی غرضی" بی بی سی محفوظ بماند. که من این بی طرفی رادر این مورد خاص، نشان دادن کمال حسن نیّت در حق مشتری بزرگ "تانکهای چیفتن" معنی می کنم.
    من دقیقاً نمی دانم (و به دانستن آن هم علاقه یی ندارم) که "فرستادۀ سفارت ایران" چرا در مقام استفاده از چنین تریبونی برنیامد. ولی به طور قطع به دنبال مذاکرۀ با او بود که از سوی سازمان شما به من پیشنهاد شد "عجالتا" فقط آن قسمت از مصاحبه که مربوط به به شخص من و سوابق ادبی من است "به طور مستقل" پخش بشود و باقی مصاحبه را بگذارند "برای بعدها"! ـ که جواب مرا قبلاً هم شنیده بودند: اولاً ، که سوابق ادبی ناچیز من برای خودم هم اسباب خجالت است. ثانیاً، کدام ایرانی فاتحۀ بی الحمد می خواند برای "سوابق ادبی" آن خروس بی محلی که در برابر جنازه های غرقه به خون هزاران بی گناهی که در خیابانهای وطنِ گریان من به خاک افتاده اند، تعداد کتابهایش را بشمارد یا از افتخارات شعری و فعالیت های تحقیقی خود سخن بگوید؟
 ـ پاسخ من این بود که قسمت سیاسی مصاحبه را پخش کنند و قسمت ادبیش را به سطل خاکروبه بیندازند.
8 ـ کم و بیش دو ماهی از جریان گذشته بود که یک روز توسط پست پاکتی دریافت کردم حاوی فرم قراردادی که پیشنهاد شده بود آن را امضا کنم و پس بفرستم تا سازمان بی بی سی به استناد آن بتواند "حق الزّحمۀ مصاحبه" را به من پرداخت کند.
    از نظر من گفتگوی با بی بی سی موضوعی بود فراموش شده و اکنون پیشنهاد پرداخت "حق الزّحمه" می شد در برابر امری که اولاً برای انجامش مزدی تقاضا نشده بود و ثانیاً در عمل مورد بهره برداری قرار نگرفته بود، وانگهی اگرهم انجام "معامله یی" مستلزم امضای قراردادی باشد قاعدتاً آن را پیش از اقدام به امر امضا می کنند نه پس از ختم آن و از آن بی موردتر پس از منتفی شدن اصل موضوع! کنجکاوی مرا برانگیخت و متوجه مادّۀ E کرد که براساس آن، سازمان بی بی سی حق جَرح و تعدیل مطالب را برای خود محفوظ داشته است. تصوّر باطل من این بود که در امضا کردن آن فرم پس از حذف مادّۀ E و فرستادن آن برای شما ظرافتی نهفته است که به این موضوع پیش پا افتاده خاتمه می دهد! امّا متأسّفانه نامۀ مجدّد شما و تهدید به "از میان بردن نوار مصاحبه!" مرا واداشته است که برای بیان استنتاجی که کرده ام به ظرافت متوسّل نشوم: اگر این فرم همان ابتدا (و حتی به بهانۀ یک ضابطۀ تشریفاتی اداری) به من ارائه شده بود، مسأله فرق می کرد: پیشنهاد مصاحبه را رد می کردم و خلاص. امّا سازمان شما دست کم سه روز وقت مرا ضایع کرده است برای انجام مصاحبه یی که از پیش می دانسته است چگونه محتوایی خواهد داشت و از پیش یقین داشته است که با سیاست تأیید دولت انگلیس از جنایات شاه امکان پخش آن برایش وجود ندارد.
    به عقیدۀ من، برنامۀ خیمه شب بازی ضبط این مصاحبه با طرح نقشۀ قبلی و فقط به قصد ارائه آن به سفارت ایران صورت گرفته است. به عنوان نوعی خودشیرینی کاسه لیسانه نزد شاه ایران که در این اواخر چند بار عدم رضایتش را از بی بی سی آشکارا به زبان آورده. و خشم من از آن جهت است که سازمان شما شخص مرا وسیلۀ اجرای این بازارگرمی شرم آور کرده و بدین وسیله مستقیماً مرا مورد اهانت قرار داده است و به همین دلیل من قسمتهایی از متن مصاحبه را با افزودن این توضیح در مطبوعات خارج کشور منتشر خواهم کرد تا "شنوندگان گرامیِ" بخش فارسی رادیو لندن بر "بی طرفیِ" این بلندگو باز هم دلیل دیگری به دست آورند.
    موضوع، البته، سخت حقیر و مبتذل است و به ظاهر مطلقاً ارزش مطرح شدن را ندارد، امّا اعتقاد من بر این است که ادّعاهای بزرگ و فاقد معنی را تنها با این¬چنین وزنه های ناچیز است که می توان به ترازوی قضاوت گذاشت.
                                       با تقدیم احترامات فائقه
                                                      احمد شاملو»
(شناختنامۀ احمد شاملو، جواد مجابی، نشر نقره، تهران، چاپ سوم، 1381، ص 555 تا558. به نقل از «آدینه، شماره 72، مرداد1371 ـ به نقل از ماهنامۀ «آدینه»، شمارۀ 72، مرداد1371).