۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت سوم و پایانی – مسعود رجوی (۱۳۷۱) محرم ۱۴۱3

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت سوم و پایانی – مسعود رجوی (۱۳۷۱) محرم ۱۴۱3

http://iranntv.com/?p=375914

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت دوم – مسعود رجوی (۱۳۷۱) محرم ۱۴۱3

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت دوم – مسعود رجوی (۱۳۷۱) محرم ۱۴۱3

http://iranntv.com/?p=375723

حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت اول – مسعود رجوی (1371) محرم 1413


حسین پیامبر جاودان آزادی ، قسمت اول – مسعود رجوی (1371) محرم 141

http://iranntv.com/?p=375586

۱۳۹۴ آبان ۱۹, سه‌شنبه

دکتر حسین فاطمی آموزگار وفا و پایداری


دکتر فاطمی ، آموزگار وفا و پایداری

دکتر فاطمی ، آموزگار وفا و پایداری

تنها آتش مقدسی که باید درکانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد، این آرزو و ایده بزرگ و پاک است که جان خود را در راه آزادی و رهایی جامعه و ملت خود بگذارد... آزادی اول وسیله و بهترین اسلحه ما برای حفظ ایران است. هرکس آزادی ملت ایران را محدود کند و به ‌استقلال ایران لطمه بزند، خائن و پلید است. من یقین دارم که آینده‌یی روشن و نورانی در برابر ملت ایران است و با استقامت و بردباری و ادامه مبارزه همه زنجیرها خواهد گسست و شام تیره امروزی را به ‌پایان خواهد برد.

این نوید و بشارتی است از دکتر حسین فاطمی ، سردار بزرگی از سرداران تاریخ پرافتخار ایران‌زمین که در راه آزادی، دامن محبت را به ‌خون رنگین ساخت.
قهرمان نهضت ملی ایران و یار صدیق و پاکباز مصدق کبیر در ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه 19آبان 1333 به ‌دستور مستقیم شاه خائن در برابر جوخه اعدام قرار گرفت. هنگامی ‌که دژخیمان شاه آخرین مراحل تشریفات اعدام او را انجام می‌دادند، با استواری و تسلط شگفت‌آوری این شعر را خوانده بود:
 
هرگز دل من ز خصم در بیم نشد
در بیم ز صاحبان دیهیم نشد
ای جان به ‌فدای آن‌که پیش دشمن
تسلیم نمود جان و تسلیم نشد
 
حسین فاطمی در سال 1296 شمسی در شهر نائین به‌دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات دبیرستانی روانه تهران شد، از نخستین روزهای ورود به ‌تهران، سردبیر و مدیر داخلی روزنامه ستاره شد و چند سالی با این روزنامه همکاری داشت. بعد از سقوط دیکتاتوری بیست‌ساله، سردبیر روزنامه باختر شد که برادرش امتیاز ‌‌آن ‌را ‌داشت. دوران باروری سیاسی او از این هنگام شروع شد. انتشار روزنامه باختر تا تابستان 1324 که فاطمی برای ادامه تحصیل دکترا روانه پاریس شد، ادامه یافت‌. وقتی دکتر فاطمی، پس از گذراندن دوره دکترا، در شهریور 1327 به ‌ایران برگشت، امتیاز انتشار روزنامه باختر امروز را گرفت. نخستین شماره باختر امروز در 8مرداد 1328 منتشر شد. باختر امروز با شعار یا مرگ یا آزادی، تا 4شماره منتشر شد ولی دولت دست‌نشانده ساعد نتوانست ‌‌آن‌ را‌ تحمل کند و روزنامه را توقیف کرد. اما فاطمی همان راه را در روزنامه سرگذشت ادامه داد. وی در یکی از مقالات خود نوشت: معنی چهل سال مشروطیت این بود که ما درخانه خودمان جرأت نفس‌کشیدن نداریم و هر وقت صدایی بلند کنیم، با تخماق حکومت مغزمان متلاشی می‌شود.
 
از 12شهریور 1328 دوباره روزنامه باختر امروز را منتشر ساخت که باز هم باعث کینه‌توزی استبداد سلطنتی از سویی و عظیم‌ترین استقبال مردم از سوی دیگر شد. وی مقالاتی با این عناوین منتشر ساخت:
فقط زور و پول بر این جهنم حکومت می‌کند، در راه آزادی باید از جان گذشت، تا کجا این بیدادگری را ادامه می‌دهند. در ایران فقط دزدهای بزرگ آزادند و قانون در ایران بازیچه زورمند است ‌.
در 12مهر 1328 در سرمقاله« این انتخابات رسوا مردم را به ‌ستوه آورده‌است»، به ‌انتخابات فرمایشی دوره شانزدهم مجلس که زیر کنترل و فشار دربار برگزار شده بود به‌شدت انتقاد کرد‌. اشتراک در افشای ماهیت این انتخابات فرمایشی نقطه پیوند دکتر مصدق و دکتر فاطمی شد که تا پایان زندگی این دو ادامه داشت.
روز اول آبان 1328 در جلسه‌یی که به ‌دعوت دکتر مصدق در احمدآباد برگزار شد، بنا به ‌پیشنهاد دکتر حسین فاطمی جبهه‌ ‌ملی به‌وجود آمد. و دکتر حسین فاطمی مسئولیت کمیسیون تبلیغات ‌‌آن ‌را ‌به‌عهده گرفت. در روز 7آبان دکتر مصدق، انتخابات تهران را به‌علت دخالت مأموران دولتی باطل اعلام کرد. این انتخابات در روز 19آبان 1328 به‌علت استقبال مردم از پیشنهاد مصدق متوقف شد. پس از تجدید انتخابات دوره شانزدهم مجلس، دکتر مصدق و دکتر فاطمی و چند تن دیگر از اعضای جبهه‌ ملی به ‌مجلس راه یافتند و مصدق در رأس کمیسیون نفت مجلس قرار گرفت‌. در همین دوران بود که دکتر فاطمی پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران را داد و این پیشنهاد در یکی از نشستهای جبهه‌ ‌ملی پذیرفته شد.
دکتر مصدق، خود در این‌باره می‌نویسد:
« ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسین فاطمی است‌... اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به ‌مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نموده سپاسگزاری گردد و آن کس، شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد».
 دکتر مصدق روز 11اردیبهشت 1330 به‌شرط خلع‌ید از شرکت غارتگر نفت، نخست‌وزیری را پذیرفت و دکتر فاطمی در 20اردیبهشت، معاون سیاسی و پارلمانی او شد.
روز دوم مهرماه 1330 دکتر مصدق دستور اخراج 350کارشناس انگلیس را صادرکرد و چند روز بعد انگلیس به ‌شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد و مصدق و فاطمی و چند تن دیگر در روز 14مهر عازم نیویورک شدند تا در جلسه رسیدگی به ‌این شکایت که روز 17مهر برگزار می‌شد، شرکت کنند.
فاطمی در سر مقاله‌های روزنامه باختر در این دوران ازجمله می‌نوشت:
ما تا به ‌آخر این نبرد افتخاربخش جلو می‌رویم... به ‌دنیا نشان خواهیم داد که ملت ایران در مبارزه مرگ و زندگی خویش با کسی شوخی نمی‌کند...
 
ارتجاع مذهبی که در مخالفت با مصدق، با دربار و استعمار همسو بود، قصد جان دکتر فاطمی را کرد تا این فریاد دادخواه ملت ایران را در گلو خفه سازد. روز 26بهمن 1330 هنگامی‌ که دکتر فاطمی بر مزار همکار و همرزم روزنامه‌نگارش شهید محمد مسعود سخن می‌گفت، توسط یکی از دست‌پروردگان نواب صفوی گلوله‌یی به ‌سوی او شلیک شد. زخم کاری این گلوله باعث شد که دکتر فاطمی از 26بهمن 1330 تا شهریور 1331 در بیمارستان بستری شود. بعد‌ از آن نیز تا موقع شهادتش به‌دست دژخیمان شاه، دکتر فاطمی از آثار این سوءقصد رنج می‌برد.
دکتر فاطمی در مهرماه 1331 وزیر خارجه و سخنگوی دولت مصدق شد. در21مهر کودتایی را علیه دکتر مصدق که توسط سرلشکر زاهدی مزدور در حال اجرا بود، افشا کرد. شب 25مرداد، درجریان کودتا علیه مصدق، فاطمی و دو تن دیگر از اعضای دولت مصدق توسط گارد شاه دستگیر شدند. در یورش اوباش گارد به ‌منزل دکتر فاطمی، همسر او نیز دستگیر شد و مورد هتک حرمت قرارگرفت. پس از خنثی‌شدن توطئه کودتا، شاه کودتاگر به ‌بغداد گریخت. وی در سرمقاله‌یی در روز 26مرداد، شاه را سردسته خیانتکاران نامید و دربار را قبله‌گاه دزدان خواند و خواستار لغو نظام سلطنتی در ایران شد.
دکتر فاطمی در همان سرمقاله خطاب به‌ شاه نوشت:
 ملت ایران تشنه انتقام است و می‌خواهد تو را بر چوبه دار ببیند.
پایداری و تسلیم‌ناپذیری دکتر فاطمی، استبداد سلطنتی را بر آن داشت که او را از سرراه بردارد. دکتر فاطمی در هنگام حمله کودتاچیان 28مرداد به ‌خانه ‌‌‌‌‌‌‌دکتر مصدق آن‌جا را ترک کرد و حدود 6ماه زندگی مخفی داشت. دولت نظامی زاهدی برای پیداکردن او جایزه تعیین کرد. در مورد روز دستگیری دکتر فاطمی روایات مختلفی از‌جمله روز 6اسفند، 22اسفند و 26اسفند سال 1332 ذکر شده است. آن روز فرمانداری نظامی تهران و حومه اعلام کرد که دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه سابق، در خانه‌یی در شمیران دستگیر شده و در زندان است. پس از دستگیری، او را به‌ کاخ دادگستری بردند، به ‌توطئه علوی مقدم رئیس‌کل شهربانی و سرهنگ نصیری که بعداً رئیس ساواک شد، اوباش وابسته به‌ دربار به ‌سردستگی شعبان بی‌مخ بسیج شدند تا در جلوی دادگستری آن بزرگوار را ترور کنند‌. وقتی که چاقوکشان بر سرش ریختند تا با ضربات بی‌امان و کاری چاقو و دشنه شعله حیات را در وجود این فرزند رشید و دلاور مردم ایران خاموش کنند، خواهر دکتر فاطمی، زن بزرگ‌منش و قهرمان، خانم سلطنت فاطمی که خود را به ‌محل رسانده بود، با شجاعت تمام سپر برادرش شد. یازده ضربه چاقوی مزدوران را تحمل کرد به‌طوری‌که تنها دو ضربه چاقو به‌ دکتر فاطمی اصابت کرد. دکتر فاطمی خونین و بی‌هوش به‌یمن فداکاری و رشادت خواهرش از آن مهلکه جان بدر برد و جنایتکاران حاکم نتوانستند با این توطئه، قتل او را کار عده‌یی از به‌اصطلاح مردم خشمگین وانمود کرده و خود را از جنایت قتل فاطمی مبرا جلوه دهند. دکتر قاطمی تا تیرماه 33 در بیمارستان شماره یک ارتش بستری بود. سپس درحالی‌که هنوز زخمهایش خون‌چکان بود، به ‌زندان لشکر 2 زرهی برده شد‌. بنا به ‌نوشته یکی از کسانی ‌که همان موقع در لشکر 2 زرهی زندانی بود، حال دکتر فاطمی تعریفی نداشت اما اراده‌اش مثل کوه استوار و روحیه‌اش بسیار عالی بود.
جریان شهادت دکتر حسین فاطمی از زبان راوی تاریخ چنین است:
در هفته آخر مرداد 33 درحالی‌که دکتر فاطمی از زخمهایی که بر پیکر داشت به‌شدت رنج می‌برد و خون استفراغ می‌کرد، محاکمه‌اش در بیدادگاه ارتش آغاز شد. او را با برانکارد به ‌جلسات بیدادگاه می‌بردند. محاکمه او مخفی بود‌. در نامه‌یی که پیش از محاکمه برای مصدق نوشت، گفته ‌بود:
آرزو دارم که نفسهای آخر زندگیم نیزدر راه نهضت وسعادت هموطنانم باشد..
در بیدادگاه شاه از عزم سترگ خود برای مبارزه در راه آزادی سخن گفت و از مصدق کبیر دفاع کرد و یک دم از مرگ، هراس به‌دل راه نداد. روز یکشنبه 17مهرماه 1333 در آخرین جلسه محاکمه فرمایشی، حکم اعدام وی را صادر کردند. سحرگاه روز 19آبان 33 دو مزدور سرسپرده شاه جنایتکار یعنی آزموده و تیمور بختیار برای اجرای حکم اعدام به ‌سلول دکتر فاطمی در زندان لشکر 2 زرهی رفتند. آزموده از وی آخرین خواسته‌اش را پرسید، فاطمی جواب داد می‌خواهم دکتر مصدق را ببینم. آزموده از وی خواست اگر وصیتی دارد بگوید و افزود: تو که مکرر می‌گفتی من از مرگ ابایی ندارم ومرگ حق است... دکتر فاطمی بدون واهمه از مرگی که تا چند لحظه دیگر به‌سراغش می‌آید، در پاسخش دلیرانه گفت:
 آری مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم. آن هم‌ چنین مرگ پرافتخاری، من می‌میرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.
کلام آخرش که چون پتکی بر مغز آزموده و بختیار فرود آمد، این بود:
 مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب... مرگی در راه شرف و افتخار و من خدا را شکر می‌کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می‌شوم و با شهادتم در این ‌راه، دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کرده‌ام. سربازان مجاهد نهضت هم‌چنان مبارزه را ادامه می‌دهند.
 
می‌گویند پس از امضای وصیت‌نامه‌اش با کمال خضوع و خشوع، نماز گذارده و به‌ یکی از دژخیمان شاه می‌گوید:
 سعادت من اینست که مانند جد بزرگوارم که فرمود الموت اولی من رکوب العار، من هم در راه حق و حقیقت شهید می‌شوم.
 او در وصیت‌نامه خود، دکتر مصدق را وصی و قیم تنها فرزند خردسال خود کرد.
هنگامی ‌که به ‌تیرک اعدام بسته شد، سه بار فریاد زد: زنده باد مصدق، پاینده باد ایران‌.
سرانجام فاطمی که با فریاد رسایش عشق عظیم خود به ‌مصدق و آزادی ایران‌زمین را در تاریخ جاودانه کرد، در خون داغش پرپر زد. او را بنابه وصیتش در مزار شهیدان پاکباز 30تیر 31 در ابن بابویه به‌خاک سپردند.
 
پس از سرنگونی رژیم شاه خائن و پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، در 18آبان 1358 سردار خلق موسی خیابانی طی یک سخرانی بر مزار دکتر فاطمی او را تک‌ستاره درخشان آسمان انقلاب ایران در دوران نهضت ملی به ‌رهبری دکتر مصدقتوصیف کرد‌.
اگرچه استبداد سلطنتی خون این مرد بزرگ را بر زمین ریخت اما فاطمی نمرد چرا‌ که خود گفته ‌بود:
ما هرگز نمی‌میریم، زیرا ما زنده عشقیم....



رهبر مقاومت ایران مسعود رجوی در مقاله‌یی تحت عنوان ”مصدق مظهر اراده سیاسی یک ملت مستقل و آزاد“ از دکتر حسین فاطمی چنین یاد کرده است :
 
« دکتر حسین فاطمی، آموزگار وفا و پایداری، که سرانجام خونش در راه ایران و مصدق بر زمین ریخت، فریاد می‌زد «مخالفت با دکتر مصدق مخالفت با آزادی و حقانیت است. ضدیت با دکتر مصدق، ضدیت با ملل مظلوم و اسیر و غارت‌زده می‌باشد».
 
ای شهیدی که به‌خون خفته و گلگون کفنی
ای عزیزی که بخون غرقه ز عشق وطنی
ای شهیدی که دم مرگ نوشتی بر خاک
پیشوا زنده و جاوید ز خون بدنی
نازم آن غیرت و آن همت و آن عزم بلند
که جز ایران به دم مرگ نگفتی سخنی 

۱۳۹۴ آبان ۱۵, جمعه

امام سجاد، هویت یک سر‌فصل

امام سجاد، هویت یک سر‌فصل

شهادت حضرت سجاد

شهادت حضرت سجاد

به مناسبت 12 محرم شهادت امام چهارم، حضرت سجاد”ع” بازمانده توفان عاشورا 
 

در قیام عاشورای حسینی، حضور سه‌نسل از 12پیشوای تاریخی شیعیان را مشاهده می‌کنیم:
 امام حسین(ع)، فرزندش علی‌ابن الحسین امام چهارم(ع) و نواده‌اش محمد ابن علی (باقر) ‌امام پنجم(ع).
یعنی پس از به‌خون نشستن این قیام، دو‌نسل بازمانده از امامان شیعه در میان بودند که دست‌اندرکار و شاهد این قیام بوده ‌و عملاً عهده‌دار بیان و انتقال معنی عقیدتی و انقلابی قیام عاشورا به‌صورت جنبش و مذهب خاندان پیامبر(ص)، یعنی «مذهب تشیع» شدند.
 
 
 در نوشته حاضر به‌مناسبت دوازدهم محرم، شهادت امام سجاد(ع)، شمه‌یی از زندگانی و نقش ماندگار این امام عظیم‌الشأن را مطالعه می‌کنیم. 
 امام سجاد، علی ابن الحسین(ع)، چهارمین پیشوای تاریخی شیعیان اهل‌بیت پیامبر که با لقبهای «سجاد»، «سید‌الساجدین»، «زین العابدین»، «ابن الخیرتین»1 هم شناخته می‌شود، فرزند حسین(ع) و «شاه ‌زنان» یا «جهان‌شاه» دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی است که از اول پیوندش با خاندان پیامبر(ص)، توسط امیر‌المؤمنین علی(ع) به نام فارسی «شهربانو» خوانده شد و همان‌وقت از زبان آن‌حضرت بشارت یافت که مادر «خداپسندترین مردم» تا 9نسل پی‌در‌پی خواهد بود. مطابق روایت اصول کافی، نام عربی این بانو «سلامة» (سلامت) است.
امام سجاد(ع)، در 5شعبان یا 15جمادی‌الاولی از سال36 یا 38هجری متولد شد. یعنی در زمانی که امیر‌المؤمنین علی(ع) هنوز در کوفه و زمامدار جهان اسلام بود، چشمانش به این نواده ارجمند روشن شد2 . این نخستین پسر امام‌حسین(ع) «علی» نامیده شد. در روزهای استقرار در صحرای کربلا، امام سجاد(ع) گرفتار بیماری و تبهای شدیدی شد که آن حضرت را باز می‌داشت تا سلاح، بر‌گرفته و جانش را نثار جانان کند. امری بس دردناک و دشوار.
 اما تقدیر خداوند، برای او آزمایشهای دشوارتری مقرر داشته بود که البته بسی شگفت و درخشان اما در گرو محرومیت حضرتش از رزم‌آوری در کربلا بود. چنین شد که حضرتش در سلک اسیران به کوفه و شام برده شد. در دوران اسارت اما، خطابه‌ها و موضع‌گیریهای بلیغ و قاطع امام سجاد(ع)، که هم‌نفس با زینب کبری و دیگر بانوان بزرگوار آل‌محمد(ص) بر دشمن فرو ‌می‌ریختند، دوران اسارتشان را سرانجام به سامان  پیروزی رسانید تا آن‌جا که یزید آشکارا از کرده خویش ابراز ندامت کرد. در این برهه که رهبری ادامه جنبش عاشورا و کاروان اسیران را زینب کبری(ع) به عهده داشت، حقیقت بسیار چشمگیر و شایان تأمل این است که امام سجاد(ع) با تمامی منزلت پیشوایی و امامت، و با همه اعتبارش در خاندان محمد(ص) به عنوان یگانه پسر بازمانده از حسین(ع)، این مرحله را تحت راهبری زینب(ع) عمل می‌کرده و مهمترین مدافع فرمان‌پذیر این رهبری بوده است. و این در تاریخ و سنت امامان خاندان محمد(ص) برجستگی بی‌نظیری است.
مرحله بعدی مبارزه امام سجاد که 34سال بقیه از عمر 57ساله تا وفاتش در سال 95هجری را دربر می‌گرفت، دوران تعیین‌کننده‌یی بود که پایه‌های اندیشه و سنن مبارزات آتی در آن گذاشته شد.
 جای یاد‌آوری است که این دوران، سراسر با تلخی و شدت‌عمل دشمن مواجه بوده و راهبری امام سجاد(ع) در شرایطی به‌پیش برده می‌شد که حضرتش با 4خلیفه از شوم‌ترین سلاطین بنی‌امیه، معاصر و در تعارض بود که عبارتند از یزید‌ابن معاویه3، مروان ابن حکم4، عبد‌الملک ابن مروان و ولید ابن عبد‌الملک.
  اشاره داشتیم که در روز عاشورا، بیماری و تب امام سجاد(ع) چنان شدید بود که حضرتش را از شرکت در جهاد باز داشت. شدت این بیماری به‌حدی بود که امام حسین(ع) ناگزیر آخرین وصایای خود با رهبری آینده را به‌صورت وصیت‌نامه مکتوبی تنظیم و آن را به دختر خویش «فاطمه بنت الحسین» سپرد تا در تمام دوران اسارت از آن حفاظت کرده و پس از رسیدن به مدینه، تسلیم برادر خویش علی ابن الحسین(ع) نماید. فاطمه بنت‌الحسین که خود، یکی از زنان برجسته و فعال در دوران این اسارت بود و خطابه‌های تکان‌دهنده‌اش در کربلا و شام معروف است، این مأموریت را با موفقیت به انجام رسانید. این وصیت‌نامه سری که هرگز متنش فاش نشد، آشکارا در شیوه و خطوط مبارزاتی امام سجاد(ع) و خاندان پیامبر(ص) منعکس و قابل رؤیت است و لذا، مشی امام سجاد(ع) همانا امتداد قیام عاشورا در شرایط مبارزاتی-تاریخی جدید متفاوتی است که فهم درست آن برای درک مبانی استراتژیک مکتب و مبارزه خاندان پیامبر(ص)، امامان شیعیان، ضرورت دارد.  اما این مشی در شرایطی اتخاذ شد که مبارزات توحیدی، بیش و پیش ازهمه نیازمند پیشوایی بود که مرزهای توحید را از شبه‌اسلامهای ارتجاعی متمایز ساخته و با بهره‌گیری از خون حسین(ع)، چشم خرد مردمان پرهیزکار و فداکار را به هدف و مرزهای حقیقتی بگشاید که شایان نثار جان و جانان است. 
 آن‌چه که امام سجاد(ع) را نه‌تنها نسبت به دیگر مسلمانان و عالمان و آگاهان زمانه بلکه در کل مسیر تاریخ عقیدتی و مبارزاتی آل‌محمد(ص) متمایز و برجسته می‌کند، پاسخ حضرتش به همین نیاز است. امام سجاد(ع) معمار بنای جدید دیانت توحید است، بنای رفیعی که وی شخصاً به پی‌ریزی شالوده عقیدتی آن همت گماشت. یعنی شالوده‌ریزی و بنیانگذاری یک «انقلاب عقیدتی» در جهان و تاریخ اسلام که البته مانند همه انقلابهای از این دست، مؤمنان و مبارزان قشری از درک آن در می‌مانند.

 
پرچم و منشور «انقلاب عقیدتی»
منشور آن تجدید بنای انقلابی که بر دوش امام سجاد(ع) گذاشته شد و زمینه‌یی برای کارهای فکری و تفاسیر دینی عظیم در دوران امامهای بعدی یعنی امام باقر(ع) و امام صادق(ع شد، همانا «صحیفه سجادیه» است. یگانه کتابی که به‌دست یک امام معصوم نوشته و تدوین شده و توسط وی در چند نسخه تکثیر و با دقت و امانت بی‌نظیر به پیروان اسلام، تقدیم و به همان صورت، تا‌کنون در میان مسلمانان باقی است5. «صحیفهٌ سجادیه» پس از قرآن، یگانه اثر مدون اصیل و دست‌نخورده‌یی است که در اختیار مسلمانان و شیعیان قراردارد. این کتاب کم‌حجم، مجموعهٌ مدونی شامل 54قطعه از متن نیایشهای امام سجاد(ع) است.
  پیش از این اشاره داشتیم که امام علی ابن الحسین(ع) را با القابی نظیر «سجاد»، «سید‌الساجدین»، «زین‌العابدین» (زینت اهل عبادت) که به سنت نیایشها و عبادتهایش اشاره دارند، می‌شناخته‌اند. اما محتوای حقیقی این القاب، آن‌وقت به درستی فهم می‌شود که با دقت در مضامین و پیامهای صحیفه، معنای دلنشین و سازنده عبادت و نیایش و همچنین اعتبار و جایگاه حیاتی آن را در اسلام و مرام موحدان درک کنیم.  معنی و کارکرد دعا و عبادت در «صحیفه سجادیه»، یعنی در آموزش و مرام امام سجاد(ع)، در یک کلام عبارت است از «مهرورزی»، «مرزبندی» و «پیمان» عقیدتی.
 بلی، وقتی که این مجموعه دعاهای تدوین‌شده توسط زین‌العابدین(ع)را مطالعه می‌کنیم، تماماً بیان و تشریح موازین و ارزشهای توحید، آموزش روشهای موحدان و تحکیم مرزبندیهای هویت عقیدتی است که نهایتاً پیوند و یگانگی‌یافتن با این آموزشها را در عمق شخصیت و وجدانها میسر کرده و عواطف و انگیزه‌های دینی و مبارزاتی را بالغ و بارور می‌کند.
 کوتاهترین گزارشی که در مورد پیام و‌محتوای این کتاب، و مضمون آموزشهایش در ترسیم «مکتب» و «انقلاب» مورد بحث، می‌توان در گنجایش این نوشته عرضه کرد، عبارتند از: 
الف - خداوند، مهربان قدرتمندی است برای تکیه کردن و امید‌بستن، نه خداوند شکنجه‌گر. این در مقابل سیمایی است که برخی مدعیان وجیه‌المله از خداوند بدست می‌داده و می‌دهند. چیزی که حتی در زمان پیامبر‌(ص) جمعی را به گوشه‌گیری و ترک زندگی تشویق کرده بود، به‌نحوی که تمام وقتشان را به‌زاری‌کردن و بخشش‌خواستن می‌گذراندند. این گرایش که همان‌وقت پیامبر(ص) و قرآن از آن نهی فرمودند، بسیاری مردمان را که نیات خوبی
هم داشتند، به‌عناصری بی‌تأثیر برای مردم و جامعه و بی‌زیان برای ظالمان حاکم و زمین‌گیر صومعه‌ها تبدیل نموده بود. آن‌چنان که گویی هرچه فشار معاویه و بنی‌امیه و سپس بنی‌عباس شدت بیشتری می‌گرفت، این «خداترسان بی‌جهت» هم بیشتر به‌گوشه می‌خزیدند.
ب ـ‌ تنها کسانی که به‌عنوان مرجع راه خدا و مفسر کتاب او، تکیه‌گاه مردمند، اهل‌بیت محمد(ص) هستند که خداوند در قرآن، به «مودت» و ارادت‌ورزی به آنان امر کرده است.  این اندیشه در برابر مرجعیت «صحابه» یا نسل بعدی آنها یعنی «تابعین» بود که جز روایتهای پراکنده‌یی از پیامبر(ص) چیزی در دست نداشتند اما قدرت ارتجاعی زمانه با ترویج روایتهای این عده کوشش داشت بیاموزد که مؤمنان، جهت سامان روزگار و رزم و مبارزه خویش، نیازی به ‌وارثان راهبری محمدی‌ـ‌‌ص ندارند.
ج‌ ـ ‌محبت نسبت به‌عامه مردم به‌عنوان امانتهای محبوب خداوند و خدمت به‌مردمان تحت ستم و مبارزه برای رهایی آنان و نواختن افراد آسیب‌پذیر، مانند یتیمان ، پیران و… 
 د ـ‌ عمل و تلاش و مجاهدت جهت اعتلای عقیده، احقاق حق، استقرار عدل و زدودن ستم و باطل و حفظ حریم و حدود و ثغور جامعه مسلمانان. 
 هـ - پیوند با خداوند و دین ‌و خاندان پیامبر، تنها در پیروی‌کردن از پیشوای جهاد و مبارزه و حفظ و دفاع پیام خداوند است.
عشق پرشور عقیدتی و مبارزاتی
امام سجاد(ع)، وصی خاص حسین(ع) و منتقل کننده تجربه و معانی جنبش عاشورا به‌جامعه و نسلهای بعدی شیعیان بود و محورهای بالا در صحیفه سجادیه، 5محور اصلی از تعالیم منشوری است که رهنمودهای جاودانه توحیدی این امام است.  چنان‌که آوردیم، مسئولیت امامت و رهبری امام سجاد(ع) هرگز مانند انبوه جنبشهای
دیگر، محدود به‌نفی حکومت بنی‌امیه یا خونخواهی برای حسین‌(ع) نبوده است. بلکه بنیانگذاری عقیده و انقلاب توحیدی در یک موقعیت اجتماعی‌ـ‌تاریخی خاص بود، یعنی پس از امحای آن در تطاول نیروهای ارتجاعی زمان و قدرت بنی‌امیه.
 این‌جا می‌توان به‌یک ویژگی و سنت بسیار دلنشین این امام راه گشود و آن را فهم کرد، یعنی به‌آن دلبستگی پرشور و عاشقانه‌اش نسبت به‌حسین(ع) و به‌عاشورا که هرگز در زندگی آن‌حضرت، خاموشی نمی‌گرفته و حالات حضرتش در این باب، بسیار معروف است. کلید فهم این ویژگی، همانا درک این واقعیت است که حضرت علی ابن الحسین(ع) همواره و در همه حالات، حتی در لحظات عباداتش، یک انقلابی رزم‌آور بود.  چنان که وقتی بر‌منبر مسجد دمشق و در حضور دشمن جبار، یزید، سخن آغاز کرده بود، هنوز از معرفی اعتبار خود و خاندانش به عنوان فرزندان و میراث‌داران حضرت محمد(ص) فارغ نشده، بیم‌زدگی یزید شروع و آشکار شد. تا آنجا که امپراتور شام، نگران رسوایی خود و بنی‌امیه و بروز شورش مردمان فریب‌خورده‌یی که بیدار می‌شدند، دست به حیله‌هایی زد تا مانع ادامه‌یافتن خطابه امام سجاد(ع) شد.
وضعیت آن حضرت در تمامی مراحل پیش و پس از عاشورا و دوران اسارت تا بازگشت پیروزمندانه به‌مدینه، مطلقاً جز این نبود و تا آخر عمر هم به رغم حاکمیت جبار اموی، جز به دفاع از قیام حسینی و احیای آن نمی‌پرداخت.
و از سوی دیگر شاهد دلبستگی و عواطف استثنایی و بسیار عاشقانه آن حضرت به امام حسین(ع) و قیام  عاشورا هستیم که در میان آل‌محمد(ص) و شیعیان، همتا نداشت.  این‌جاست که موضوع سنت خاص امام سجاد(ع) دیگر بسی روشن فهمیده می‌شود. آری، انقلابی بنیانگذاری چون او که در حقیقت امتداد عاشورای حسین(ع) و مجری وصیت او است، چگونه می‌تواند پیوند زندگی روزانه خویش را از حسین(ع) بگسلد. این است که با هرچه که می‌بیند یا می‌شنود، از هر‌کودکی که می‌بیند، تا هر‌یتیم یا تشنه‌یی یا کسی از خاندان پیامبر تا یکی از مشاهد مشرفه و تا…، پیوند همه‌چیز را با کار و رزمی که به‌عهده دارد در‌می‌یابد و به مسئولیتی که اصولش در وصیتنامه حسین(ع) به وی ابلاغ شده، ربط می‌دهد. همین است که می‌بینیم تمامی زندگی امام سجاد(ع)، جز با‌حسین(ع) و عاشورا گره نخورده و فقط آنها را برایش تداعی می‌کند، البته با ژرفای عشق و
عاطفه و سوز‌و‌گدازی عاشقانه.
 آری، برای امام ســجاد(ع) این عشق در چنان عمقــی جــاری و در فوران است که در اشک مدام و شوق و شیدایی تمام حضرتش ظهور پیدا می‌کند. می‌بینیم که امام سجاد(ع) با گریه‌های متوالیش به یاد حسین(ع) و عاشورا، تنها و تنها نمایانگر بلوغ یگانه‌دیدن و همبستگی و «توحید» خاصی است که اهل جدیت مبارزاتی بایستی چنین باشند. و آیا محور این یگانگی و یگانه‌بینی و کانون شورهای مبارزاتی،
چه‌کسی جز حسین‌(‌ع) بود و همین بود که عشق او همواره بر قلب این عاشق حاکم بوده و هیجان احساسات این عشق به‌خون‌تپیده را در زلال اشکهای امام سجاد(ع) جلوه می‌بخشید.
 این عشق همه شیعیان است و معنی گریستن بر حسین(ع) هم جز این نبوده و نیست، نه که «ماتم» و ماتمزد‌گی ضعیفان بی‌عقیده و فراری از فدا و فدیه. و این، آن ارزشی نیست که مرتجعان گریه‌فروش بتوانند رواج دهند که مرگشان باد. هم‌آنان که پیشوای سازنده بزرگی مانند امام سجاد(ع)را تا حد یک «بیمار» ترحم‌انگیز تنزل داده‌اند تا متاع دکان جهنمی خودشان باشد.
می‌ماند یاد کنیم که این روح و سنت موحدانه، نه از امام سجاد(ع) شروع شده و نه به او خاتمه یافت. از سرشک دیدگان خود محمد(ص) در نیایشهایش، یا اشکهای معروف فاطمه(ع)، تا نمازهای علی و حالات حسین(ع)در عرفات، و تا همه پیشوایان توحید و تشیّع که کاش گنجایش نوشته اجازه می‌داد از همه‌شان مثال و نمونه بیاوریم. چنان‌که باید بیفزاییم که خصلت عاشقانه «توحید» و «انقلاب عقیدتی»، چنان عمقی دارد که لاجرم تمام زندگانی مبارزاتی و حتی اعمال و شعائر عبادی موحدان عاشق را هم تحت تأثیر خود می‌گیرد و از دیگران متمایز می‌کند. می‌دانیم که امام سجاد(ع)، اولین پیشوای تاریخی اسلام و تشیّع است که برای سجده‌کردنش در نماز، مشتی از تربت مزار پیشوای عاشورا، یعنی حسین(ع) راهمراه برداشته و خداوند را بر آن تربت سجده می‌کرد، که به زبان‌حال یعنی، حتی ارزش خدا‌پرستی و سجده به‌درگاه او، اگر در پیوند با حسین(ع)و عاشورای او نباشد، پس در پیوند با چه کسی است؟ نکند با عافیت‌جویان و یا با یزید؟!
آری،این جاست که یاوه‌گوییهای مرتجعان دین‌فروش آشکار می‌شود . چرا که تاریخ را تحریف کرده و رهبر و مقتدایی را «امام بیمار» و منزوی خوانده‌اند که با 22بار سفر حج ‌به خانه خدا، در بزرگترین تجمع مسلمانان، حضوری تقریباً هرساله، علنی و شناخته‌شده داشته است. آن‌هم حضوری آن‌قدر فعال و در تماس با مردمان که همگان، حضرتش را از نزدیک می‌شناخته‌اند. آن‌قدر که مطابق گفته مورخان، وقتی امام سجاد(ع) به‌هنگام طواف کعبه وارد دائره مطاف می‌شد، برایش به‌احترام، کوچه می‌گشودند و شکوهش در میان مردمی که در چنان موسمی از نقاط مختلف می‌آمده‌اند، چنان بود که وقتی حاکم اموی، این احترامات در هنگام طواف را دید، نتوانست حقد خود را کتمان کند و با خشم می‌گوید که مگر او کیست که برایش چنین می‌کنند؟
 این‌جا بود که شاعر معروف، فرزدق، قصیده معروفی را خطاب به حاکم مزبور انشاد کرد و امام سجاد(ع) را از‌جمله چنین توصیف نمود:

«نگاهش را از شرم نجابت فرو‌می‌بندد اما مردمان، نگاههای خود را از هیبت وقار او فرو‌می‌بندند. هیچ‌کس در محضر او یارای سخن‌گفتن در خود نمی‌بیند تا مگر که او به‌رویشان تبسم کند».

نظر به تجربه یزید که در فاجعه قتل حسین(ع) کارش به بی‌آبرویی کشید، بنی‌امیه با همه قساوتشان، نسبت به اهل‌بیت پیامبر(ص) محتاط شده و کمتر جرأت می‌کردند تا به‌طور علنی به‌ساحت آنان نزدیک شوند. اما نقش و تأثیر انقلابی و عقیدتی امام سجاد(ع) و اعتبار اجتماعی والایش که اشاره شد، نهایتاً دشمن را بی‌تاب کرد و بنی‌امیه چاره خود را در این دیدند که حضرتش را بز‌دلانه مسموم نموده، به‌شهادت برسانند تا از
این کانون ارادت قاطبه فضیلت‌دوستان، خلاصی یابند. 
 شهادت امام سجاد، علی‌ابن‌الحسین(ع) در مدینه و بنا بر‌مشهور به‌تاریخ دوازدهم محرم سال 94هجری، 33سال پس از عاشورای حسینی، اتفاق افتاد و مزار آن حضرت درقبرستان معروف «بقیع» در مدینه، هم‌چنان مورد احترام عموم مؤمنان است. 
 
پاورقی:
 
1- لقب «ابن الخیرتین» (زاده والاترین والدین)، به همین مناسبت بوده که حضرت سجاد(ع) از طرف پدر، فرزند برترین مرد آل محمد(ص) و از طرف مادر، زاده والاترین بانوی اسلام از خاندان ساسانی بود.

2- یعنی در واقعه کربلا به سال61هجری، امام سجاد(ع) مرد جوانی 23تا 25ساله بود. وی آن‌وقت دارای همسر و فرزندش محمد‌بن‌علی، امام محمد باقر(ع) بود که به همین مناسبت، با کنیه «ابا‌محمد» خوانده می‌شد.

3- همان قاتل امام حسین که پس از جنایتش در کربلا، به مدینه و مکه حمله کرد و در هرکدام از این دو شهر مقدس، تعدیهای بی‌شماری نسبت به جان و ناموس مردم و بزرگان و صحابه پیامبر(ص) رو ا‌داشت.

4- کارگزار بدنام دستگاه عثمان، خلیفه سوم که مردم، مصرانه خواهان برکناریش بودند. وی بعداً از مهمترین عوامل فتنه «جنگ جمل» علیه حضرت علی(ع) شد و سپس به شام و نزد معاویه گریخت.

5 - مثلاً در قیاس با نهج‌البلاغه از آثار حضرت علی‌(ع) که تألیف خودش نیست و فقط منتخبی از آثار حضرتش می‌باشد که در قرن چهارم گردآوری شد.



۱۳۹۴ آبان ۲, شنبه

عاشورا فروغ جاودان آزادی

عاشورا فروغ جاودان آزادی

عاشورا

عاشورا

 
از آخرین خطبه‌های امام‌حسین در مکهبه‌تحقیق می‌بینید که پیمانهای خدایی (همه موازین و حدود)، شکسته می‌شوند و هراس نمی‌دارید. ‌ ولی (از شکسته شدن) برخی عهدها و حقوق از‌دست‌رفته پدرانتان در‌هراس و ولوله‌اید.حال‌اینکه‌ پیمان رسول‌خدا‌ (ص) بی‌مقدار گشته، کورها و لالها و زمین‌گیرها در شهرها بی‌سرپرست افتاده‌اند و بر ‌ایشان ترحم نمی‌شود و شما در‌خور مسئولیت و تواناییتان کار نمی‌کنید و نسبت به ‌آن‌کس هم که وظیفه خود را انجام می‌دهد اعتنا ندارید و به ‌مسامحه و سازشکاری و همکاری با ظالمان آرمیده‌اید ...شما ستمگران را در‌مقام خود جا دادید و زمام امور خدا را در کف ایشان نهادید که به‌اشتباه عمل می‌کنند و در شهوات پیش می‌روند. فرار شما از مرگ و دلخوشیتان به‌زندگانی گذرا، آنها را سلطه بخشیده. پس ضعیفان ناتوان را به‌ایشان تسلیم کردید تا برخی را برده و مقهور خود کنند و برخی را به‌خاطر لقمه‌نانی، بیچاره. در مملکت به‌خواست خود حکم می‌رانند و راه رسوایی و پستی را برای هوای خود هموار می‌کنند. بر‌خدای جبار، دلیری کرده و زشتی و اشرار را پیروی می‌کنند. در هر شهری، گوینده‌یی از جانب خود بر‌منبر دارند و این سرزمین، پایمال آنهاست. بر‌همه‌جای آن دست گشاده‌اند. مردم، برده آنها و در‌اختیار ایشانند و هر‌دستی بر‌سر آنان بکوبند، دفاع نتوانند کرد. دسته‌یی زورگو و جبار که نه خدا و نه بازگشتگاه می‌شناسند، بر ضعفا و ناتوانان شدیداً فشار می‌آورند. پس ای‌عجب و چرا که تعجب نکنم که زمین، در تصرف مردی دغل و ستمکار است یا باجگیری نابکار یا حاکمی که بر مؤمنان ترحمی ندارد…
خدایا می‌دانی که که اینها را نمی‌گویم که چندین‌روز به‌فرمانروایی برسم، و آرزوی آن را هم ندارم. می‌دانی که من مشتاق اصلاح دین تو هستم و خواستار آبادی شهرها و آزادی مردمم، و نمی‌خواهم بندگان مظلومت در دست ستمگران اسیر باشند. این ستمگران می‌کوشند چراغ هدایتی را که پیامبر میان امت، برافروخته است، خاموش کنند، ولی توکل ما بر‌خداست و ما به‌سوی او باز‌می‌گردیم…
 
 
مجاهدین و پرچم سرخ حسینی
مجاهدین، مفتخرند که پرچم سرخ حسینی را برافراشته نگه داشتند و اجازه ندادند که دین‌فروشان زمان یعنی خمینی و آخوندهای هم‌مسلک او چهره اسلام، چهره حضرت حسین، حضرت زینب، عاشورا، فدا و جانبازیها و دیگر پیامهای آنها را کاملاً محو و نابود کنند.
در این مسیر، ما به‌وسیله مسعود، حسین (ع) را دوباره شناختیم. چرا‌که او با الهام از مکتب حسین، راه گشود و با تأسی به حضرت حسین، فدا و صداقت را در همه سرفصلها، سرلوحه مجاهدین قرار داد و البته خودش پیشاپیش همه تا بن استخوان، مؤمن و وفادار به حسین و عاشورا و عمل‌کننده به‌پیام فدای حداکثر بود.
 به‌این‌ترتیب در عصر ما و در نسل ما ،کلمه عاشورا و «عاشوراگونه» با یکصدوبیست‌هزار جاودانه‌فروغ، از یک واژه، تبدیل به‌عمل شد. عملی توأم با پرداخت قیمت که ما، در همه سرفصلها و در همه پیشرفتهای مقاومت، خیرات آن‌را به‌چشم دیدیم و از آن بهره بردیم.
کلمات حسین، زینب، علی‌اکبر، علی‌اصغر، عاشورا، کربلا، فدا، صداقت، جانبازی، پاکباختگی و همه ارزشهای مقدس عاشورای حسینی و کلمات و عباراتی مانند «هیهات منّا‌الذله» برای ما تبدیل به یک آرمان زنده و پویا شدند و در استراتژی و تاکتیک و در شیوه تصمیم‌گیری، راهنمای عمل قرار گرفتند… آخوندهای دین‌فروش حاکم بر ایران باید بدانند که اگر آنها به نام دین و اسلام، این‌همه جنایت و بدبختی، این‌همه فقر و فحشا و این‌همه بی‌خانمانی و آوارگی برای مردم ایران به‌ارمغان آورده‌اند، در نقطه مقابلش، فرزندان آزاده مردم ایران در ارتش آزادی و در مقاومت سراسری، یا با اعتقاد به حسین و آرمانش یا با الهام از شعار آزادیبخش حسین یعنی «هیهات منّا‌الذله »، جواب آنها را داده‌اند و حرف آخر را هم با آنها خواهند زد و آن روز دور نیست.
 

 
 از زیارت و نیایش مسعودرجوی- عاشورای حسینی  سال 1381
 

 
 
السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک و علی ارواح المجاهدین، الشّهداء فی طریقک
السلام علیک یا نورالله، السلام علیک یا ثارالله، السلام علیک یا ولی‌الله، السلام علیک یا حجه‌الله 
سلام بر تو و بر همه جانهای پاکی که در آستان تو فرود آمدند، سرساییدند و سربلند شدند…
سلام بر تو و عترت و ناموس ایدئولوژیکی و همتا و همردیف آرمانی تو، صدیقه صغری، زینب کبری… سلام بر تو و سوگند مجسم وفا و پایداری، سپهسالار، سردار و برادرت عباس. فرمانده دسته‌ی تاریخی مجاهدین.‌فضل‌الله المجاهدین علی القاعدین…
سلام بر تو و بر سردارانت حبیب و زهیر، فرماندهان یکانهای چپ و راست تو…
سلام بر قاسم و علی کوچک و علی بزرگ و همه مجاهدان و قهرمانان رکابت.
 سلام بر علی‌بن‌الحسین، حجت و جانشین برحق تو… ‌لعنت بر یزید و شمر و ابن زیاد و ابن سعد.
لعنت بر خمینی و لاجوردی. مرگ بر خامنه‌ای و خاتمی و رفسنجانی .
 
قسمتهایی از زیارت ناحیه مقدسهدر روایتهای معتبر، زیارتی منسوب به امام زمان نقل شده که کلام مهدی موعود در زیارت شهادتگاه حسین، و معروف به زیارت ناحیه مقدسه است. متن مشروح و پرشور این زیارت، با درود به انبیای بزرگ و آنگاه پیامبراکرم وعلی و فاطمه و حسن شروع می‌شود و پس از زیارت حسین، در پایان، ازیک‌یک شهیدان کربلا نام می‌برد و به قتله آنها لعنت می‌فرستد. با تمسک به آستان فاتح و بنیانگذار جامعه عاری‌ازطبقات و ستم و زنجیر، جامعه بی‌طبقه توحیدی، بخشهایی از این زیارت را که خطاب به سید الشهداست می‌خوانیم:
 السّلام علی الحسین الّذی سمحت نفسه بمهجته    سلام بر حسین که خون خویش را با بخشندگی نثار کرد.
السّلام علی من اطاع اللّه فی سرّه و علانیته    سلام بر آن‌که خدا را در پنهان و آشکار اطاعت می‌کرد.
السّلام علی من جعل اللّه الشّـفاء فی تربته    سلام بر آن‌که خدا در تربت و طریق او شفا قرار داد .
السّلام علی من الاجابه تحت قبّته    سلام بر آن‌که استجابت دعا در آستانش مقرر است.
السّلام علی من الأئمّه من ذرّیته    سلام بر آن‌که امامان از او و از نسل او هستند .
السّلام علی غریب الغرباء    سلام بر غریب غریبان .
السّلام علی شهید الشّهداء    سلام بر شهید شهیدان.
السّلام علی قتیل الادعیاء    سلام بر کشته نسل ناپاکان.
السّلام علی ساکن کربلاء    سلام بر آرام‌گرفته در کربلا.
السّلام علی من بکته ملائکه السّماء    سلام بر آن‌که فرشتگان آسمان بر او گریستند.
السّلام علی من ذرّیته الازکیاء    سلام بر آن‌که تبار او سلاله پاکانند.
السّلام علی یعسوب الدّین    سلام بر سرور و سالار مکتب و آیین.
السّلام علی منازل البراهین    سلام بر منزل و منزلهای بینه‌ها، بر فرودگاه برهانها و بر شاخصی به‌تمام معنا .

السّلام علی القتیل المظلوم    سلام بر کشته ستم .
السّلام علی اخیه المسموم    سلام بر برادر زهر‌خورانده ‌شده‌اش (حسن مجتبی) .
السّلام علی علـّـی الکبیر    سلام بر علی اکبر.
السّلام علی الرّضیع الصّغیر    سلام بر علی کوچک شیرخوار .
السّلام علی الابدان السّلیبه    سلام بر پیکرهایی که دشمنان جامه‌هایشان را هم درربودند.
السّلام علی العتره القریبه    سلام بر عترت و ناموس و نزدیکان و خاندان حسین.
السّلام علی‌المـجدّلین فی‌الفلوات    سلام بر رهروان بیابانها (و واحدهای راهگشا و راهپیما).
السّلام علی النّازحین عن الاوطان    سلام بر دور ‌ماندگان از وطنشان.
السّلام علی المدفونین بلا اکفان    سلام بر مدفونهای بی‌کفن.
السّلام علی الرّؤوس المفرّقه عن الابدان    سلام بر سرهای جدا‌شده از پیکرها .
السّلام علیک یا مولای و علی‌الملائکه‌المرفرفین حول قبّتک    سلام بر تو ای مولای من و بر فرشتگانی که پیرامون بارگاهت درپروازند.
الحافـّین بتربتک    بر گرد تربت تو می‌چرخند.
الطّائفین بعرصتک    آستان تو را طواف می‌کنند.
الواردین لزیارتک    و به زیارت تو می‌آیند
السّلام علیک    سلام بر تو.
فانّی قصدت الیک    من (ما) قصد و آهنگ تو را کردیم.
و رجوت الفوز لدیک    و به رستگاری در نزد تو و در راه تو امید بسته‌ایم.
السّلام علیک    سلام بر تو.
سلام العارف بحرمتک    سلام کسی و کسانی که حرمت و ارزشهای تو را می‌شناسند.
المخلص فی ولایتک    و در رهبری تو، اخلاص و یگانگی می‌ورزند.
المتقرّب الی اللّه بمحبّتک    و با محبت تو به خدا تقرب می‌جویند.
البرایی من اعدائک    تبری‌جوینده و تبری‌جویندگان (و دارای مرزبندی و مرز سرخ) ‌از دشمنان تو (ارتجاع حاکم بر ایران).
سلام من قلبه بمصابک مقروح    سلام کسی و کسانی که قلبش و قلبشان به مصیبت تو مجروح است.
و دمعه عند ذکرک مسفوح     و اشکهای او و اشکهایشان در هنگام یاد تو روان است.
سلام المفجوع المحزون الواله المستکین    سلام فاجعه‌زده‌یی محزون، شیفته و سرگشته، بهت‌زده و درمانده و حیران.
سلام من لو کان معک فی الطّفوف لوقاک بنفسه حدّالسّیوف    سلام کسی و کسانی که اگر با تو و در کنارت بودند، مؤکداً با جان خویش، تو را از لبه شمشیرها حفاظت می‌کردند.
و بذل حشاشته دونک للحتوف    و جان و روان خود را به‌فدای تو نثار مرگها می‌کردند.
و نصرک علی من بغی علیک    و پیش رو و پیشاپیش تو به جهاد برمی‌خاستند.
و جاهد بین یدیک    و در برابر هرستمکار خیانت‌پیشه ‌به یاری تو برمی‌خاستند.
و فداک بروحه و جسده و ماله و ولده    و فدای تو می‌کردند جان و روان و مال و فرزندان خود را .
و روحه لروحک الفداء    و روحش فدای روح تو .
و اهله لاهلک وقاء     و اهل و خاندانش و اهل و خاندان و یارانش، نگاهبان خاندان و یارانت .
تحوط الهدی و تنصره    گواهی می‌دهم که نگاهبان هدایتی، و به یاری آن برمی‌خیزی.
و تبسط العدل و تنشره    تو عدالت‌گستری، و عدالت را رواج می‌دهی.
و تنصر الدّین و تظهره    یاور مکتب و آیین و پشتوانه و پشتیبان آن هستی .
و تکفّ العابث و تزجره    سد راه و کیفر‌دهنده کسانی که دین را بازیچه قرار می‌دهند.
و تأخذ للدّنی من الشّریف    حق پائینیها را از بالایی‌ها و اشراف قوم می‌گرفتی.
و تساوی فی الحکم بین القوی و الضّعیف    و در داوری بین قوی و ضعیف به مساوات عمل می‌کردی.
کنت ربیع الایتام    تو بهار یتیمان بودی.
و عصمه الانام    ای پناه خلق.
و عزّ الاسلام    مایه سربلندی اسلام.
و معدن الاحکام    سرچشمه احکام .
و حلیف الانعام    ای همگن و همگون با بخشایش و پرداخت.
سالکاً طرائق جدّک و ابیک    رهرو روشهای جدت وپدرت.
مشبهاً فی الوصیه لاخیک    و همچون برادرت، عهده‌دار وصیت آنان بودی.
و واجهوک بالظّلم و العدوان     دشمنان، با ستم و تجاوز با تو رو‌در‌رو شدند.
فجاهدتهم بعد الایعاذ الیهم و تأکید الحجّه علیهم    و تو پس از فراخواندن آنها به پناه خداوند و همه اتمام حجتها با آنان به جهاد برخاستی.
فنکثوا ذمامک و بیعتک     لیکن آنان عهد و پیمان شکستند.
و اسخطوا ربّک و جدّک    و خشم خدا و جدّت را برانگیختند.
و بدؤوک بالحرب    و جنگ با تو را آغاز کردند .
فثبّتت للطّعن و الضّرب    اما تو در برابر ضربه‌ها و زخمها با ثبات قدم ایستادی.
و طحنت جنود الفجّار    لشگر تبهکاران را خرد و خاک‌شیر و آسیاب ‌کردی
و اقتحمت قسطل الغبار     در انبوه گرد و خاک میدان نبرد فرو ‌رفتی.
مجالداً بذی‌الفقار کانّک علی‌المختار    با آنها با ذوالفقار در‌می‌آویختی ‌همچون پدرت، علی مختار.
و لم یرعوا لک ذماماً    دشمنان در قبال تو هیچ پیمانی را مراعات نکردند.
و لا راقبوا فیک آثاماً فی قتلهم اولیائک و نهبهم رحالک    از هیچ گناهی پروا نداشتند، به قتل یارانت و غارت کاروانت پرداختند.
و انت مقدّمٌ فی‌الهبوات    حال آن‌که تو پیشاپیش همه، در گرد و خاک میدان فرو‌می‌رفتی.
و محتملا للاذیات    و همه رنج و اذیتها را به‌دوش می‌کشیدی.
قدعجبت من صبرک ملائکه السّماوات    و همانا که فرشتگان آسمان از شکیبایی و صبر وپایداری تو درشگفت بودند.
 فاحدقوا بک من کلّ‌الجهات    پس از هرسو، دشمنان، تو را در میان گرفتند.
و اثخنوک بالجراح    با فرود آوردن زخمها، بر تو داغ می‌نهادند،
و حالوا بینک و بین الرّواح    و آسایش را از تو می‌ربودند.
و لم یبق لک ناصر     و هیچیک از یاران و مجاهدین تو را باقی نگذاشتند.
وانت محتسب صابر     و در این حال، تو به رضای خداوند، نظر دوخته بودی.
تذبّ عن نسوتک و اولادک    با شکیبایی و به تنهایی از حریم و حرمت دفاع می‌کردی.
حتّی نکسوک عن جوادک فهویت الی الارض    تا آن‌گاه که از اسب تیزگام بر زمین افتادی.
تطؤک الخیول بحوافرها    آن‌چنان که از یکسو سم اسبهای دشمنان، بدنت را می‌کوفت .
و تعلوک الطّغاه ببواترها    و از سوی دیگر، شمشیرهای تیز طغیانگران بر تو فرود می‌آمدند.
فالویل للعصاه الفسّاق    پس وای بر گردنکشان تبهکار.
لقد قتلوا بقتلک الاسلام    همانا که در تو و با قتل تو، اسلام را به قتل رساندند.
و عطّلوا الصّلوه و الصّـیام    نماز و روزه را عاطل و باطل کردند
و نقضوا السّنن و الاحکام    فرامین و سنتهای خدا را شکستند.
و هدّموا قواعد الایمان     پایه‌های ایمان را منهدم کردند.
و حرّفوا آیات القرآن    آیات قرآن را تحریف کردند.
و همجوا فی البغی و العدوان    و در جهالت این ستمها و تجاوزها فرو رفتند.
لعنت بر یزید - لعنت بر خمینی
مرگ بر خامنه‌ای - مرگ بر خاتمی - مرگ بر رفسنجانی.

الّلهمّ لا تدع لی فی هــذا المشهد المعظّم و المحلّ المکرّم ذنباً الاّ غفرته    بارخدایا در این شهادتگاه عظیم و جایگاه ارجمند هیچ گناه و کم و کسری را بر من فرو‌مگذار، مگر بخشوده باشی.
و لا عیباً الاّ سترته    و هیچ عیب و ایراد و کمبودی را مگر پوشانده باشی.
و لا غمّاً الاّ کشفته    و هیچ اندوهی را مگر گشوده باشی.
و لا رزقاً الاّ بسطته    و هیچ روزی را مگر افزوده باشی.
و لا جاهاً الاّ عمّرته    و هیچ منزلت و موقعیتی را مگر آباد کرده باشی.
و لا فساداً الاّ اصلحته    و هیچ‌گونه فسادی را مگر درست و اصلاح کرده باشی.
و لا املاً الاّ بلّغته    و هیچ آرزو و آرمانی را مگر محقق کرده باشی.
و لادعاءً الاّ اجبته    و هیچ دعایی را مگر اجابت کنی.
و لا مضیقاً الاّ فرّجته    و هیچ تنگنایی را مگر گشایش داده باشی.
و لا شملاً الاّ جمعته    و هیچ پراکندگی را مگر گردهم آورده باشی.
و لا امراً الاّ اتممته    و هیچ امر خطیر و مهمی را مگر به تمام و کمال رسانده و گره زده باشی.
و لا مالاً الاّ کثّرته     و هیچ دارایی را مگر افزایش و برکت داده باشی.
و لا خلقاً الاّ احسنته    و هیچ منش و اخلاقی را مگر پسندیده و نیک کرده باشی.
و لا انفاقاً الاّ اخلفته    و هیچ بخشش و انفاقی را مگر ادامه‌دار و دنباله‌دار نموده باشی.
و لا حالاً الاّ عمّرته    و هیچ حالتی را مگر آباد و نیکو کرده باشی.
و لا حسوداً الاّ قمعته     و هیچ حسودی را مگر درهم بکوبی.
و لا عدوّاً الاّ اردیته    و هیچ دشمنی را مگر سرنگون کنی.
و لا شرّاً الاّ کفیته    و هیچ شر و پلیدی را مگر ما را از آن امان بدهی.
و لا مرضاً الاّ شفیته    و هیچ بیمار و بیماری را مگر شفا بدهی
و لا بعیداً الاّ ادنیته    و هیچ دورمانده‌یی را مگر بازگردانی و نزدیک سازی.
و لا شعثاً الاّ لممته    و هیچ پراکندگی را مگر به همبستگی تبدیل کنی.
و لا سؤالاً الاّ اعطیته    و هیچ خواسته و آرزویی را مگر اجابت نمایی.
الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّدالاخیار     بارخدایا بر محمد و آل نکوکردار محمد درود فرست.
فی آناءاللّیل و اطراف‌النّهار     در سراسر شب و در تمامی روز.
و اکفنی شرّالاشرار    و ما را از شر شریران و پلیدان در امان بدار.
و طهّـرنی من‌الذّنوب والاوزار    و ما را از گناهان و همه بارهایی که بر دوش داریم پاکیزه ساز.
و اجرنی من‌النّار    و از آتش، پناهم ده.
و ادخلنی دارالقرار    و ما را در سرای قرار و قرارگاه فرجامین خود وارد کن.
واغفرلی و لجمیع اخوانی فیک و اخواتی‌المؤمنین والمؤمنات    و خدایا، من و همه برادران و خواهران مجاهدم را مشمول مغفرت و بخشایش خود ساز. همگی برادران و خواهرانم را که به تو و راه تو گرویده‌اند.


دعا از وارث زمین و صاحب زمان بود. معلوم است که این کلمات و این مفاهیم و این اشارات و عطف و رابطه‌ها از کسی جز او نیست. پس باید که عاشورای امسال را با دعای زیارت خود او تکمیل کنیم:

 اللهم کما جعلت قلبی بذکره معمورا، فاجعل سلاحی (و سلاح المجاهدین علی الخمینی و آل خمینی) بنصرته مشحوراً
بار خدایا همچنان که قلب ما را با یاد او آباد نمودی سلاح مجاهدین را به نصرت او در پیکار آخرین و علیه شجره خبیثه خمینی هرچه آخته‌تر و کارآتر کن.
 
 

سخنرانی خانم مریم رجوی - عاشورای حسینی سال 81
 
در عاشورای حسینی، بر پیشوا و مقتدای تاریخی مجاهدان، حسین‌علیه‌السلام درود می‌فرستیم و به قرائت سطرهایی از زیارتنامه برمی‌خیزیم:
 سلام بر تو ای سرور شهیدان، و ای پیامبر جاودان آزادی و رهایی انسان.
سلام بر تو ای خون خدا، ای وارث انبیا و ای کسی که انتقام خونت بازپس ناگرفته باقی مانده، ای چراغ هدایت و ای کسی که خون پاکت تا ابد، راهنما و انگیزاننده پیشتازان رهایی انسان، باقی خواهد ماند. سلام بر تو ای نور دیده‌ی پیامبر خدا، و ای فرزند وصی و جانشین او، ای فرزند فاطمه زهرا سرور تمامی زنان. درود خدا بر تو باد و بر همه روانهای پاک و پاکیزه‌یی که به آستان تو فرود آمدند.
 ای ابا عبدالله! راستی که سوگ و مصیبت تو برای ما بس عظیم و سنگین است. پس نفرین خدا بر گروه و دار‌و‌دسته‌یی باد که بنیان تجاوز و ظلم را علیه شما بنا نهاد. و نفرین خدا بر گروهی که شما را از منزلت و جایگاه واقعی رهبری‌کننده‌تان دور ساخت، همان مرتبتی که به‌حکم شایستگی‌هایتان سزاوار بودید. ای امام حسین، فدای مطلقه تو در عاشورا، الهام‌بخش حرکت و مقاومت ما در برابر دیکتاتوری و ستم آخوندی بوده است. راهبر این مقاومت، با تأسی به سنت تو، توانسته در حساسترین سرفصلها این مقاومت را به پیش ببرد، حلقات توطئه و مکر دشمن را در‌هم  بشکند، و در تاریکترین و سیاهترین دوره تاریخ ایران و در دوران بدترین نوع استبداد که استبداد زیر پرده دین است، نسلی را تربیت کند که به‌دور از آلودگیهای ارتجاعی و استثماری، از همه‌چیز خودشان گذشته‌اند تا از ارزشهای خدایی و مردمی نگاهبانی کنند و نگذارند دین حنیف اسلام با دروغها و دجالگریهای این آخوندهای پلید، و در زیر سم ستوران ارتجاع لگدکوب بشود.
یا حسین، همه افتخارات مجاهدان امروز، تنها جرقه‌یی و پرتوی از خورشید عاشورای توست. پس، از خدا می‌خواهیم که به‌حرمت تو، به‌خاطر شأن و جایگاهی که تو در نزد او داری، ما را در انجام مسئولیتهایمان برای دورکردن شر آخوندهای دین‌فروش و غاصب و ستمکار از سر مردممان موفق و پیروز کند.
 و سلام بر تو ای زینب کبری، ای قافله‌سالاری که بساط دجالگریها و یاوه‌گوییهای یزید را درهم‌شکستی؛ به‌طوری‌که قافله عزت و شهادت از هرکجا که عبور می‌کرد، در آنجا بذر آگاهی و شورش می‌پاشید و کلام روشنگر و آتشین تو در مسیر کاروان اسیران، خشم مردم را در همه‌جا علیه یزیدیان، شعله‌ور می‌کرد. ای زینب کبری، تو بودی که پیام قیام حسین را به اوج رساندی و راه سیدالشهدا را به‌شایستگی ادامه دادی.
ای زینب کبری، طنین خطابه آتشین تو در بارگاه یزید در طی قرون و اعصار هرگز خاموش نشد، تو بر دشمنی که سرمست از پیروزی خودش بود خروشیدی و گفتی:
 «ای یزید زود باشد که با تندر عدالت خدا روبه‌رو شوی و آرزو کنی که ای‌کاش عاجز و نابینا بودی تا آنچه را گفتی و کردی، نمی‌گفتی و نمی‌کردی.
ای یزید، قسم به خدا، تو جز خویشتن را نکشتی و جز گوشت و پوست خود را نشکافتی… اگر تقدیر روزگار، مرا واداشته که امروز با تو هم‌کلام شوم و تو را مخاطب قرار دهم، اما بدان که نزد من بسا حقیر و بی‌ارزشی و جرم و جنایتت عظیم، و مکافات و مجازاتت بزرگ است…»
 

ای زینب کبری، ای الگوی جاودان زنان انقلابی موحد و مجاهد، این زنان به‌رغم وحشیانه‌ترین، رذیلانه‌ترین و ضدانسانی‌ترین سرکوبها و شکنجه‌ها، با تأسی جستن به تو بود که لحظه‌یی در قیام به وظایف انقلابی خود درنگ نکردند، به‌پا خاستند، سلاح برکف گرفتند، با تمام توش و توان به میدان شتافتند، همه‌چیز خود را فدا کردند، و اینک در بحبوحه سنگین‌ترین نبردها، پرچم فرماندهی این نبرد و این مقاومت ظفرنمون‌ را به‌دوش دارند. همان پرچم سرخ‌فام حسینی را که تو به دست آنها دادی… پس برای انجام مسئولیتهایمان و برای این‌که شایستگی به‌دوش کشیدن این پرچم و رهروی راه تو را داشته باشیم، از خودت کمک می‌خواهیم…
با تمسک به‌نام و راه تو، از زبان تمام خواهران و مادرانم، از زبان تمام زنان و مردان مقاوم و به‌پاخاسته ایران، به این آخوندهای جلاد و جنایت‌پیشه باید گفت:
ای خمینی‌صفتان یزیدی که به‌نام مطهر حسین بر بالای منابر می‌روید و مثل پیشینیان خود، شمر و یزید، تمام حرمتهای خدایی و مردمی را پایمال کرده‌اید، بدانید که همین مردم و همین زنانی که آنها را کنیز و برده می‌دانید و به هیچ می‌گیرید، اراده کرده‌اند تا شر شما را از سر این میهن کوتاه کنند. امروز به‌چشم می‌بینید که چگونه مردم از راه و رسم فرزندان پیشتازشان، که راه مقاومت تمام‌عیار است، استقبال می‌کنند. زنان و مردان و جوانان به‌پاخاسته ایران، به چیزی جز پایان دادن به حاکمیت ننگین شما راضی نمی‌شوند. پس منتظر باشید. شما دین خدا را وسیله کسب و کار خودتان کردید و با دروغ بستن به خدا و دین و آیین حنیف او بدترین پلیدیها و جنایتها را مرتکب می‌شوید.
ننگ بر شما که به‌نام دین، سنگسار می‌کنید، بساط دست و پا بریدن و چشم‌در‌آوردن و تخت شلاق به‌راه می‌اندازید.
اما بدانید که این وحشیگریها و ارعاب و توهین و تحقیرها که در حق جوانان میهنمان اعمال می‌کنید آتش خشم مردم را علیه شما تیز و تیزتر می‌کند. شما با قتل‌عام زندانیان سیاسی، با وحشیانه‌ترین سرکوبها و با تبلیغات سرسام‌آور در این سالها، تلاش کردید نگذارید نام مقاومت و نام مجاهدین و نام ارتش آزادی و صدای آزادیخواهی و پایداری و نوای هیچ‌گونه مخالفت از هیچ‌کس برخیزد. اما جوشش خون شهیدان و برق اراده ملت ایران را دیدید؟ دیدید که نسل مقاومت و ایمان و جوانان غیور ما چگونه جوابتان را می‌دهند؟
بله، این نسل، همان نسلی که می‌خواستید به‌نام دین و به‌نام اسلام و به‌نام حسین، او را بفریبید، قسم یاد کرده است که به‌نام حسین و به پیروی از او بساط دین‌فروشی شما ستمکاران را بر سرتان خراب کند و قطعاً چنین خواهد کرد. نسلی که در دوران افول ارزشهای انقلابی، بهای طراوت، تطهیر و تازگی انقلابی خود و انقلابی ماندن خودش را هر روز پرداخته و می‌پردازد.
نسلی که با سرفرازی، از کورانهای بسیار عبور کرده و اینک در اوج اقتدار و بالندگی، پیام‌آور بهار خرمی و بهروزی فردای ایران است. بله، خلقی در اسارت و تحت ستم آخوندی که هر روز جسم و جان و روح و روانش، سرکوب و له می‌شود در انتظار است. و این نسل باید که به‌عهد خود یعنی سرنگونی این حکومت یزیدی قیام کند.
 بگذارید صحبتم را در روز عاشورا خطاب به صاحب این روز یعنی خود امام حسین به پایان ببرم:
 ای امام حسین، فروغ جاودان عاشورای تو از فراز تاریخ، بر ارتش آزادی می‌تابد و بالاترین الهام‌بخش مجاهدان راه آزادی است. با تمسک به تو و در پرتو فروغ هستی‌بخش تو با محکم نگه‌داشتن پرچمهای قیام ومرزبندی و تعهد در دستهایمان، یکبار دیگر تجدید پیمان می‌کنیم.
 

حسین (ع)، پایمردی صلح و برافروختن عاشورا
 از جلال گنجه‌ای
 
میلاد حسین (ع) با شگفتی، همراه بود چرا که همزمان، خبر شهادت محتومش نیز به میان آمد، اما چنانچه درست نگاه کنیم، شأن حسین (ع) به‌دلایل تحولات بعدی تاریخی، به‌طور ناقصی شناخته و قضاوت شد. و در حقیقت، پیام جهاد منتهی به شهادت این سالار شهیدان، چونان «نیمی‌از واقعیت»، ترویج شده و می‌شود که تحریفی بدتر از دروغ و جعل است.
در این زمینه، هم ناقدان حماسه حسین (ع) که هنوز هم در تجلیل از «امیرالمؤمنین یزید بن معاویه» کتاب و مقاله منتشر می‌کنند و هم علاقمندان و مدافعان عاشورا، تمامی تکیه خود را بر ارزیابی موافق یا مخالف قیام خونین عاشورا گذاشته‌اند و نه نقش عقیدتی - تاریخی حسین (ع). در حالیکه وفاداری به واقعیت تاریخی، این را ایجاب می‌کند که نه فقط وقایع چند ماه پس از مرگ معاویه بلکه حوادث دو دهه پس از شهادت علی (ع) و سلطه بنی‌امیه و تمامی مدتی که حسین (ع) راهبری جبهه ضدارتجاع اموی را به عهده داشت، مورد مطالعه قرار بگیرد. اما دین‌فروشان منتسب به‌تشیع که قبل از هرچیز سوداگران گریه‌اند، و در دکانشان از هیچ مکر و دروغی، آزرم ندارند، از این خلط مبحث تاریخی، بسیار استقبال کرده و تا توانستند به‌تنورش دمیدند.
در این میان، این واقعیت تلخ را هم باید پذیرفت که یک گناه همگانی مسلمین در کتمان یک ارزش بزرگ مبارزاتی در اسلام، عرصه را پیشاپیش برای جولان دادن این بی‌آزرمان مهیا کرده بود. منظور، کتمان ارزش «جهاد اکبر» است که موجب نوعی کوری یا نزدیک بینی در فهم اسلام و تاریخ پیشوایانش شده و شکوه این پیشوایان بی‌مانند در عرصه «جهاد اکبر» را نمی‌بینند یا نادیده می‌گیرند.

میلاد به موازات اعلام سرنوشت شهادت
 این، رویدادی منحصر به خودش بود که حسین (ع) وقتی در نیمه‌های سال چهارم هجری متولد شد، همان ‌وقت اعلام شد که وی به‌دست گروهی از امت مسلمان به‌شهادت خواهد رسید.
 آن هنگام، سال سوم هجری، مسلمانان، زخمدار شکست در جنگ احد و در نتیجه، منتظر یورش بزرگ دشمن از ناحیه مشرکان مکه بودند. در این میانه، وقتی خبر ولادت این دومین فرزند و پسر فاطمه و علی (ع) به‌پیامبر اسلام (ص) رسید، بسیار شادمان شد اما در اولین دیدار نوزاد که مشحون از شور محبت به او بود، حضرت محمد (ص) برپایه وحی، به‌فاطمه (ع) و دیگر کسان و یاران، آگاهی داد که در آینده، همین نواده‌اش حسین (ع)، به‌دست همین امت مسلمانان، کشته خواهد شد و جزئیات مهمی ‌از فاجعه، از جمله، زمان آن، «60سال پس از هجرت» و مکان آن را که «سرزمین بابل» و ناحیه «کربلا» خواهد بود، خبر داد (1).
بدین ترتیب، همگان می‌دانستند که حسین ابن علی (ع) به‌شهادت خواهد رسید، اما کمتر دریافتند که این حماسه خونین، در پایان یک دوران بلند 20ساله روی داد که مشحون از پایمردی حسین (ع) و وفاداری به‌ «پیمان صلح»، میان او و برادر ارشدش حسن ابن علی (ع) از یکسو، و معاویه‌ابن ابی‌سفیان از سوی د‌یگر به‌امضا رسیده بود و تمامی ‌این دو دهه طولانی، به‌ «جهاد اکبر» استوار ورنج‌باری گذشت بی‌آن‌که شکوه این رهبری صبور و مسئولانه حتی نزد مدعیان تشیع خاندان پیامبر (ص) هم، چندان دیده و شناخته شود؛ تا چه رسد به‌آموزش و پیام آن، که برای معرفی حقیقت اسلام و ارزشهای مبارزاتی این دیانت، حیاتی است.
 
کتمان برترین ارزش، جهاد اکبر

البته، عنوان و مفهوم «جهاد اکبر» از دیرباز در منابع همه مسلمین وجود داشته و مرهون آموزشی معروف، توسط شخص پیامبر اسلام (ص) است. هنگامی‌که آن حضرت، این موضوع را در پایان غزوه بسیار دشوار «تبوک» مطرح فرمود، توجه بسیاری برانگیخت. چرا که حضرتش آن غزوه را با همه آزمونهایش، «جهاد اصغر» نامید و مؤمنان را به‌ «جهاد اکبر» دعوت فرمود و مفهوم آن را به‌روشنی توضیح داد که:
 «جهاد اکبر» همانا مبارزه با «نفس»، یعنی دشمن درونی ونفسانی انسان است (2).
 آموزشی که لاجرم باید برای مؤمنان جدی، پرسشهایی ایجاد می‌کرد که در مقیاس «جهاد اکبر»، چگونه «مجاهدان» از تارکان جهاد (قاعدین)، متمایزند و یا آن‌که مفهوم و مصداق «شهید» و «شهادت» در جهاد اکبر چیست؟
دریغا که اصل آموزش و درخشندگی جهاد اکبر هم به سرعت در میان عامه مسلمین، فراموش و فراموشانده شد و حتی فقیهان نیز که برای هر «شک و سهو» نماز یا بادهای مبطلات وضو و غیره، هزاران صفحه سیاه کرده‌اند، سطری در باره «جهاد اکبر»، بحث فقهی نکرده و نمی‌کنند. که مثلاًًً تارک «جهاد اکبر» از روی عمد و گردنکشی، آیا برای نشستن بر مسند قضاوت، مرجعیت، پیشنمازی و غیره، واجد شرایط و عادل شمرده می‌شود یا خیر؟
 
تقوی و هوی

 این‌که آن پرسشها وجزئیات، توسط حضرت محمد (ص)، ریز و به‌تفصیل بیان نشد، باید به‌خاطر پرداختن قرآن مجید به‌این موضوع باشد، که هرچند با واژه‌یی متفاوت اما آن‌قدر واضح بیان کرده که‌ دیگر کلام یادشده از پیامبر (ص) تنها یک تأکید بر اهمیت موضوع و یک گواهی بر جایگاه و اولویت مبارزاتی آن است. مگر نه که «تقوی» در قرآن با وضوح و صراحت کافی، به‌عنوان ارزش ارزشها آموخته شده است و مگر نه که بایستی تنها با همین ملاک به‌ارزش و ارجحیت امور و اعمال دینی، از جمله برتری «جهاد اکبر» بر «جهاد اصغر»، راه گشود، چنانکه باید میان مؤمنان، از جمله در سنجیدن صحابی از صحابی، میان اصحاب پیامبر (ص)، مراتب فضیلت را با همین ارزش مادر تمیز داد. چنانکه برای تشخیص مراتب صلاحیت در میان ادامه‌دهندگان همان راه و مرام از جمله در این زمانه، باز هم ملاک، تنها همان است، همان که در سوره حجرات تصریح شده است:
«ان اکرمکم عندالله اتقیکم» (3).
مفهوم و تعریف «تقوی» هم بسیار روشن است و از جمله در متن قرآن، آنچه که به‌عنوان «ضد تقوی» شناسانده شده است، «اِتباع الهوی» (4) (تبعیت از میل نفسانی) و به‌طور صریح «هوا پرستی» است:
 «اَفرأیت من اتخذ الهه هواه فاضله‌الله علی علمٍ » (5). آیا ملاحظه کردی کسی را که هوا و دلخواه خویش را به‌خداوندی خویش گرفته است. پس به‌رغم علم و آگاهیهایش، خداوند سرانجام وی را گمراهی مقرر فرموده است؟
 مشاهده می‌کنیم که این «اتباع» و تبعیت از هوا و هوس خویش، همانا «خودپرستی»، یعنی در ردیف بت‌پرستی یا پرستش گوساله سامری، توصیف شده است. و این «هوی‌پرستی»، یا «تبعیت نفس»، همان است که طبق آموزش حضرت محمد (ص)، باید در «جهاد اکبر» به‌عنوان دشمن مهاجم، آماج مبارزه مؤمنان و اهل تقوی باشد.
 اینچنین، آن «جهاد اکبر» که حضرت محمد (ص) می‌فرمود، همانا مبارزه برای احراز مراتب تقوی و کنار زدن شرک «هوی‌پرستی» و خودکامگی و دلبخواه‌زیستن بوده که در قرآن هم آموخته شده بود.
 
 مراتب مجاهدان و قاعدان و شهیدان

بحثی ندارد که «مجاهد» به‌معنی حاضر و فعال در میدان جهاد است، و کسی که در این مسیر، جان خود را از دست بدهد، شهید شناخته می‌شود. اما آن‌که از چنین حضور فعال، غایب باشد، گو معذور یا بدون‌عذر، قاعد است؛ که اگر معذور باشد، البته مرتکب نقض فرمان و گناه نشده اما هرگز در مرتبت برتر مجاهد فعال و حاضر هم نیست. مشخص است که مجاهدان برتر، کسانی هستند که حتی در میدان جهاد و شهادت نیز مراقبند تا در دره «به دلخواه» سقوط نکنند، مانند علی (ع) در جنگ خندق، هنگامی‌که بر عمروبن‌عبدود چیره شد و خواست کار را تمام کند، عمرو بر چهره علی (ع) تف کرد، اینجا همگان دیدند که آن حضرت برخاست و لختی راه رفت تا بر سر عمرو بازگشت. وقتی از وی سبب پرسیدند، فرمود: از کارش خشمگین شدم و لذا درست ندیدم که جهاد را آمیخته با انگیزه خشم خودم دنبال کنم و برخاستم تا خشم شخصی فرو نشانم مگر تنها به‌قصد فرمانبرداری از خداوند، کار را دنبال و تمام کنم.
 بر همین نسق، شناخت مجاهدان و قاعدان و شهیدان جهاد اکبر روشن است. شخص فعال در میدان نبرد برضد «خودکامگی» و «دلبخواه»، مجاهدی است در میدان جهاد اکبر که اگر عمرش را اینچنین به‌پایان ببرد، در منزلت شهیدان والای جهاد اکبر جای دارد. و در مقابل، آنگاه که کسی تسلیم «نفس» و «دلبخواه» خود شود، خواه در عملی گناه و ناپسند بدینسان تسلیم باشد و حتی در کاری نیکو اما با خودکامگی و خودسری چنین تسلیم شود، قاعد و یک نشست‌کرده در مصاف جهاد اکبر است. مشخص است که تمیز برترین مجاهد در جهاد اکبر و شهیدانش و همینطور بدترین قاعدین، تنها با همین ملاک «تقوی» و «هوی» که بحث کردیم، خواهد بود.
 
 سید الشهداء ذوسیادتین
حال، به‌سیره و رویه حسین بن علی (ع) برگردیم تا مشاهده کنیم که او که حماسه عاشورا را ثبت تاریخ کرد، تا کجا یک مجاهد اعظم در جهاد اکبر بوده و در حقیقت، از این بابت نیز یک بار دیگر سید‌الشهداء است و لذا «ذو السیادتین»، یعنی سروری و سیادت در هر دو وجه جهاد اکبر و اصغر. می‌دانیم که با شهادت علی (ع)، معاویه درصدد اشغال کوفه با توسل به‌زور بود تا از کوتاهترین راه به‌ایجاد سلطنت موروثی دست یافته و دستاوردهای اسلام، از جمله نفی استبداد سیاسی و تعیین زمامدار مبتنی بر اراده و رأی مردم را دور بزند، که پایبندی به‌این رأی و اراده مردمی، ‌بخصوص که رویه علی (ع) آزموده و سنت شده بود. از سوی دیگر، مردم عراق و مرکزش کوفه، پایتخت علی (ع)، بسیار متشتت بوده و توان ایستادگی نداشت اما یک جناح مهم شیعیان، خواستار جنگ به هر قیمت با معاویه بودند. یک تمایل غیرواقعی که هرچند مدافعانش از دوستان علی (ع) و مردم شریف کوفه بودند، اما غافل که خواسته‌ی به‌ظاهر شجاعانه آنان، در راستای تمایل معاویه است که دنبال فرصت جنگی برای تصرف کوفه با زور بود. شیعیان مزبور، به‌همین سبب با امام حسن (ع) برای بیعت به‌توافق نرسیده و او را «عامل ذلت» توصیف کردند و در مقابل، از امام حسین (ع) خواستند که بیعت آنان را به‌هدف جنگ با نیروهای شام بپذیرد که او بر حمایت از نظرگاه امام حسن (ع) برخاست. این اولین تماشاگاه شخصیت هر دو برادر، دو امام، حسن و حسین (ع) بود. هر دو مانند همدیگر، با تحمل رنج و اتهام «ذلت»، ایستادگی کردند تا مانع از پیروزی معاویه از یکسو و تلف شدن بی‌حاصل مردمان و شیعیان رزم‌آور از سوی دیگر شوند. چنین شد که معاویه، به‌جای فتح کوفه و اعلام سلطنت موروثی، ناگزیر از امضای تعهدنامه صلح با امام حسن (ع) شد که از جمله متعهد شد که حق ندارد برای بعد از خودش، خلیفه جعل کند و خلافت آتی به‌انتخاب مردم نهاده شد (6).
این، یعنی که حسن و حسین (ع) و پیروانشان زیر یک پیمان صلح، تا معاویه زنده باشد، امضا گذاشتند که هدفش، چنانکه اعلام داشتند، از یکسو شکست نسبی معاویه و محروم کردنش از فتح زورمندانه بود و از سوی دیگر، حراست خون و نوامیس مردم عراق و کوفه که در صورت جنگ و فتح جنگی معاویه، هتک شده و لگدمال می‌شدند. خدمتی بزرگ به‌مردم آسیب‌پذیر که در برابرش تنها با قدرناشناسی مواجه بوده و حتی از جانب شیعیان، شماتت شدند.
البته، معاویه پس از استقرار قدرتش بر اثر صلح یادشده، شتابان دست به ‌تمهیداتی زد که خلافت را از راههای خدعه و توطئه سیاسی در خاندان خویش، موروثی و برای پسرش یزید به‌عنوان «ولیعهد»، بیعت بگیرد. وی به‌صحنه‌سازیهای مورد نظر نیز دست زد، اما موقتاً نتوانست چرا که حتی در اطراف خودش کسانی یافت می‌شدند که مقدم داشتن یزید بر حسن و حسین (ع) را ناصواب می‌دیده و به ‌معاویه گوشزد می‌کردند که: «بدان، چنانچه یزید را بر حسن و حسین مقدم بداری، هیچ عذری در محضر خداوند نداری، در حالی که نیک می‌دانی این دو شخصیت کیستند و چه رویکردی دارند» (7).
 معاویه اما از سال 50هجری، مدتی پیش از شهادت حسن (ع) به‌مدینه رفت و در مورد تمایلش بر ولیعهدی یزید، با شخصیتهای چندی، از جمله با حسین (ع) مذاکره کرد. برخی مانند عبدالله بن عمر، به‌صراحت پاسخ دادند که: «این امر خلافت و زمامداری، یک امر هرقلی، قیصری و کسرایی نیست که پسران، وارث حکومت پدران خود باشند» (8). به‌این‌ترتیب، موضع مسئولانه و صبور حسن و حسین (ع) به‌گشودن زبانهای دیگری در برابر جبار اموی کمک کرد.
مدتی از این ماجرا نگذشته، امام حسن مجتبی (ع) در اوایل سال 51هجری به‌دست زنش «جعده»، مسموم شد و به‌شهادت رسید (9) و چیزی نگذشت که معاویه، بیعت گرفتن برای یزید را دوباره علنی کرد اما با مخالفت شخصیتهای برجسته مسلمین و در رأس همگان با مخالفت حسین (ع) مواجه شد و لذا شخصاً نامه‌های عتاب‌آلودی نوشت که ذیلاً به‌خلاصه‌ی پاسخ حسین (ع) به‌نامه تهدیدآمیز معاویه نگاه می‌کنیم که کلید مهمی ‌برای روشن شدن بحث حاضر است:
 
اعلام وجوب جهاد، ده سال پیش از عاشورا
در پاسخ به‌معاویه، حسین (ع) در نامه خود که اندکی پس از شهادت حسن (ع) در 51هجری و درست، 10سال پیش از حماسه عاشورا نوشت، چنین آورد:
«نامه‌ات به‌من رسید… نوشتی که گزارشهایی از من دریافت کرده‌ای که انتظار نداشتی… من تا اینجا عزم جنگ و معارضه با تو نکرده‌ام، در حالی که به‌خاطر ترک چنین معارضه و جنگی از خداوند بیم دارم».
 تصریح حسین (ع) به‌موضع جهادی خود آشکار است. گو که هنوز هنگام چکاچک شمشیرها نرسیده و باید همان راه را با صبوری در عین صراحت دنبال کند. حسین (ع) ادامه می‌دهد:
 «با تو و با حزب پیمان شکن و مباح کننده مرزهای ممنوع، حزب ستمگران و دستیاران شیطان… آیا تو (معاویه) قاتل «حجر» نیستی، که او را همراه یاران خاشع و عابدش کشتی؟ کسانی را که با بدعت‌آفرینی دستگاه تو مخالفت داشته و دعوت کنندگان به‌نیکی و بازدارندگان از زشتی بودند (10). اما تو آنها را پس از امان دادن، ستمکارانه و تجاوزکارانه کشتی».
اینجا دلیل مشروعیت اصلی این جهاد را تصریح می‌کند که همانا نقض پیمان و هتک حرمت و خون مردمان نیک است. در بخش دیگر، حسین (ع) می‌گوید:
«خدا را ای معاویه! گویی خود را دیگر در شمار امت مسلمان نمی‌دانی و مسلمانان را از خود نمی‌شناسی. آیا تو «حضرمی» را نکشتی که در نامه‌اش به‌تو نوشت بر دین علی (ع) است؟ (11) و دین علی، دین پسرعمویش محمد (ص) است…
و اما من، (حسین)، هیچ بلیه‌یی را دردناکتر از امارت تو بر مسلمین نمی‌شناسم… و سوگند به‌خداوند که عملی را برتر از جهاد برضد تو سراغ ندارم که اگر موفق شدم، به‌منظور تقرب به‌خداوند، جهاد خواهم کرد و اگر موفق نشدم، از موضع دین و مرام، به‌درگاه خداوند، توبه و طلب مغفرت کرده و از درگاهش درخواست دارم که مرا به‌امری قادر و موفق بدارد که خود دوست می‌دارد و می‌پسندد».
 اشاره‌یی دیگر که در عین داشتن موضع جهاد، باید از موضع مرامی، ‌از خداوند توفیق طلب کرد تا روشی که رضای اوست در پیش گرفته شود، گو که جهاد در قالبهای دشوارتر، یعنی «جهاد اکبر» باشد. در خاتمه، حسین (ع) مهر می‌کند که انتخاب مشی و روش را نه بر پایه بیم، صورت می‌دهد چنانکه از آغاز و در کنار برادرش حسن (ع) هم،‌ چنین نبود. این بود که نامه را چنین پایان می‌دهد:
 «اما تهدیدهایت… ، پس هرچه کید و حیله که دوست می‌داری برضد من ساز کن. »...
 اندکی پس از این، معاویه خود به‌مدینه آمد. و پس از ملاقاتها و خریدن برخی اشخاص، سخنرانی عمومی ‌برپا کرد و در مورد ولیعهدی یزید گفت: «سوگند به‌خدا که اگر کسی بهتر از یزید یافته بودم، هرآینه برای او بیعت می‌گرفتم».
ناگهان و در برابر چشم همگان، حسین (ع) برخاست و ندا در داد که ای معاویه: «سوگند به‌خداوند، تو کسانی را واگذاشتی که در نسب و دیانت، بسی برتر از یزید هستند».
 معاویه با خشم گفت: گویا خودت را می‌گویی؟ حسین (ع) فرمود: «آری» و افزود: «موضع تو دروغ و خلاف است و یزید، یک شراب‌خوار و مشتری بازار عشرت و خوشگذرانی است» (12).
 در باره اهمیت این کلام، چندان سخنی لازم نیست. غریوی از حنجره حسین (ع) که نه معاویه و نه کسی دیگر، نیارست به‌تکذیب و تردید آنچه حسین (ع) در مورد یزید برمی‌شمرد، برخیزد.
 
 * * *
 
پانویس:
 
1 - گستردگی روایت و راویان این کلام از پیامبر (ص) از جمله در منابع اهل سنت، بسیار جلب توجه می‌کند. منبع مهم «تاریخ دمشق»، از «ابن عساکر» که به‌طور معروف، «تاریخ ابن عساکر» خوانده می‌شود. ذیل تذکره «الحسین بن علی بن ابیطالب»  در جلد چهاردهم، یک مجموعه قابل‌توجه احادیث مربوطه را گردآوری کرده و حدیث خبر شهادت حسین توسط پیامبر (ص) و با ذکر جزئیات یادشده، یعنی متن، زمان، مکان و… ، را به‌روایت از عایشه، ام سلمه، زینب (از میان زنان پیامبر) و از علی (ع) و جابر و تعداد دیگری از مشاهیر صحابه ثبت کرده است. الحافظ، علی بن‌الحسن بن هبه‌الله، ابن عساکر، وفات571هجری.
2 - در منابع اسلامی، این آموزش را در چندین موقعیت از پیامبر (ص) ثبت کرده‌اند. هرچند که دعوت به‌ «جهاد اکبر» پس از سختیهای غزوه تبوک، بیشتر تکان‌دهنده بود. این جنگ به‌فرماندهی شخص پیامبر (ص) در ماه رجب سال 9هجری برای مهار متجاوزان روم از شمال عربستان بود. یعنی تنها 10ماه پس از فتح بزرگ مکه و طایف و…
در این جنگ، برخلاف معمول همیشه، حضرت محمد (ص) پیشاپیش، به‌مجاهدان رکابش که اغلب بسیار فقیر و در آن هنگام سال در عسرت بودند، تمامی ‌سختیهای استثنایی این مأموریت را تشریح کرد و مؤمنان، چنان درخشیدند که در حالات یکایک مشاهده می‌شد. چنین بود که رومیان، بدون درگیرشدن، عقب‌نشینی کردند. رویدادهای عزیمت پیروز به‌تبوک و مجموع آیه‌های قرآن که در خلال آن نازل شد، قسمت مهمی ‌از تاریخ و آموزشهای اسلام است.
3 - «هان ای مردمان، به‌طور مؤکد ماییم که شمایان را آفریدیم، از مرد و زن. و شمایان را در هیأت ملتها و قبایل قرار دادیم تا همدیگر را بازبشناسید. مؤکداً گرامیترین شمایان، با تقواترین شمایان است. همانا خداوند است که دانا و خبیر است». سوره حجرات (49) آیه13.
4 - «المنجد» : «الهوی، جمع اهواء، اراده النفس و میلانها الی ما تستلذّ » هوی که جمع آن اهواء است، قصد نفس انسان و تمایلش به ‌لذایذ است.
5 - آیه23 از سوره «الجاثیه» (45).
6 - این قول را هم در منابع عامه و هم شیعه می‌یابیم. عامه، تاریخ الخلفاء. تألیف عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی. وفات911. ج1، شیعه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین. نقل از بحار الانوار، ج44جدید و محمد بن شهرآشوب، وفات588هجری، در مناقب

7- مانند احنف بن قیس که از جمله به‌معاویه هشدار می‌داد که: «واعلم ان قدمت یزید علی الحسن و الحسین، و انت تعلم من هما و الی ما هما. ».. مراجعه کنید به‌مأخذ معروف، کتاب «الامامه و السیاسه»، تألیف «ابن قتیبه دینوری»، وفات276هجری.

8 - از همان «السیاسه و الامامه». هرقل، عنوان امپراتوران مصر قدیم. قیصر، عنوان امپراتوران روم؛ و کسری، عنوان امپراتوران ایران قدیم بود.
9 - در تاریخ این شهادت هم با اختلاف مواجه هستیم. مطابق معروف نزد شیعیان، شهادت امام حسن (ع) در 28صفر، ماه دوم از سال51هجری واقع شد. ابن قتیبه هم همین تاریخ را نوشته است. اما ابن اثیر در الکامل و برخی دیگر، سال49 نوشته‌اند و ذهبی سال50 را ذکر کرده‌اند. اما در علت خیانت جعده، مطابق منابع مختلف، این زن با پول و وعده ازدواج با یزید بن معاویه، خریده شد و در مقابل، دست به‌این جنایت زد. وی سپس به ‌آن پول رسید اما در مورد ازدواج با یزید به‌وی گفتند: به‌تو که همسری با منزلت حسن (ع) را کشتی، چگونه اعتماد کنیم.
10 - حجر بن عدی، از صحابه نامور و از شیعیان شایسته که از معاویه تبعیت نداشت و معاویه، واسطه برانگیخت و به‌وی و یارانش امان داد تا دست از سلاح بردارند و سپس دستگیرشان کرد و به‌شام احضار نموده کت بسته و در حال شکنجه گسیل شدند اما نزدیک شام، دژخیمان را فرستاد که اگر بیعت نکنند آنها را بکشند. حجر و یارانش نپذیرفتند و شهید غدر و خیانت معاویه شدند. جنایتی که با اعتراض بسیاری از جمله اعتراض ام‌المؤمنین عایشه مواجه شد.
11 - از اصحاب و شیعیان وفادار علی (ع) که معاویه، او را هم، شبیه «حجر» ،با غدر به‌دام انداخت و به‌شهادت رسانید.
12 - تمام موارد این قسمت ازهمان کتاب «الامامه و السیاسه»است.