۱۳۹۳ آذر ۱۷, دوشنبه

جلال گنجه اي: اين خود خميني است، در قوارة وحشيهاي بنيادگرا(2)-بدعت ”تكفير” از خميني تا ديگر وحشيهاي بنيادگرا

جلال گنجه اي: اين خود خميني است، در قوارة وحشيهاي بنيادگرا(2)-بدعت ”تكفير” از خميني تا ديگر وحشيهاي بنيادگرا

 دسته: بنيادگرايي 
 نوشته شده توسط همبستگي ملي
بدعت ”تكفير” از خميني تا ديگر وحشيهاي بنيادگرا
در تبليغات رسمي آخوندهاي باند خميني، گروههاي بنيادگراي رقيب با انگ ”تكفيري” نكوهش مي شوند. تكفير به عنوان يك دستاويز ديني براي راندن و سركوب مخالفان يا رقباي فكري، البته امري نكوهيده بوده و هست، چرا كه آشكارا ضد آزادي انديشه و آزادي عقيده و انتخاب آزادانة راه و رسم و مرام است و امروزه نيز ارزشهاي مقبول جهاني با چنين سركوبهايي هرگز سازگاري ندارد. اما واقعيت شوم در انديشه و سبك خميني، نه تنها دفاع و ترويج از مباني و روش نكوهيدة تكفير است بلكه اجراي گستردة اين جنايت به عنوان يك ”حاكم اسلامي” است كه خميني براي اولين بار در تاريخ اسلام مرتكب و الگوي ساير جريانها بنيادگراي وحشي شد. و از اين بابت، باز هم مي بينيم كه: ”اين خود خميني است كه اينك مجدد در قوارة وحشيهاي بنيادگرايي”نورسيده، مانند القاعده و داعش، با سركوب نامشروع تكفيري ادامه يافته و بازتوليد شده است.
معني كفر و مقصود بنيادگرايان از تكفير
در حال حاضر و نظر به آموزشهاي ديرينه توسط سران مرتجع ديني، كلمة كافر در گمان عاميانه، به معني نامسلمان و منكر اسلام بكار مي رود. اما بايد دانست كه اين معني از واژة كفر تنها يك اصطلاح معروف است و با مفهوم اين كلمه در متون اصلي اسلام، به خصوص در قرآن، همسان نيست.
كفر در قرآن به معني ناسپاسي، حق پوشي، تا دشمني عنادآميز خونين عليه نيكان، نيروهاي عدالت جو و به خصوص، عناد نسبت به مسلمانان مؤمن و پاكدامن حقيقي به كار رفته است. بايد به ياد بسپاريم كه از اين نوع اصطلاحات بسيار داريم كه با اصل معني لغوي كلمه و همچنين با كاربرد كلمه در متون اصلي اسلامي متفاوت است: مانند اصطلاح نماز كه معنيش در عرف مسلمانان عبادت 17ركعتي است اما در متون اصلي، مانند اصل لغت عربي، در معاني مختلف اصلي و مجازي بكار مي رود، از جمله به معني نيايش، شامل نيايش غيرمسلمين و حتي بت پرستان جاهليت عرب قبل از اسلام، چنانكه در قرآن هم اين چنين بكار رفته است.
اكنون و بعد از توضيح بالا در بارة واژة كفر، حالا بايد توجه كنيم كه تعيين معني كفر و مصاديق كافر در چارچوب همين اصطلاح رايج هم، يعني دو معني نا مسلماني، امري ساده و سطحي نيست، زيرا كاملا در گرو اين است كه خود اسلام مورد نظر را به چه معني مدنظر داريم. براي توضيح، مي دانيم كه اسلام و مسلماني در عرف مسلمانان تا قبل از پيدايش جريان ”خوارج” در دهة چهارم هجري، تنها به معني اعتقاد به خداي يگانه و تصديق رسالت محمد-ص شناخته مي شد و تنها كساني خارج از مسلمانان شمرده مي شدند كه اصل اعتقاد به خدا يا رسالت محمد-ص، و يا هردو را آشكارا انكار كنند. پس از دوران خوارج و بيشتر در عصر بروز اختلافهاي عقيدتي در قرن2 و در ميان متكلمان اسلامي (علماي اعتقادات) از اين قرن به بعد، انكار غيرآشكار دو عقيدة يادشده، توحيد و رسالت محمد-ص، كفر تلقي شد، يعني انكار يك ركن و يا بخشي از اسلام كه مستلزم انكار توحيد يا صدق رسالت محمد-ص باشد، كفر شناخته شد. و تعريف اين نوع كفر عبارت شد از انكار امري ”ضروري” در اسلام كه مستلزم انكار خدا و يا انكار صداقت رسول-ص باشد. مي ماند تشخيص اينكه چه نظر يا عملي معني مستلزم چنين انكاري هست يا خير، كه خود عرصة اختلاف برداشتها و البته عرصة سوء استفاده قدرتهاي و مدعيان ناصالح ديني خواهد بود.
نظر به مطالب بالا و اضافه شدن اين تعريف تازه از كفر، قابل فهم است كه متناسب با هرگونه تضييق يا تنگ نظري كه اين يا آن جريان مسلمان بدان مبتلا شود، دامنة كفر و كافر دانستن را بازتر و طيف بيشتري از ديگر مسلمانان را در تنگناي كفر جاي مي دهند. مثلاً، فلان گروه مسلمان مدعي مي شود كه نماز خواندن در اماكن متبركه، شيوخ اهل سنت يا حرمهاي امامان شيعه، سجده كردن به درگاه غير خداوند است كه يعني شريك گرفتن براي خداوند و انكار توحيد است كه يعني ”كفر”.
حال بايد توجه شما را به اصلهاي پايه در بنيادگرايي تروريست، خميني و همزادها يا دوقلوهاي مرتجع وي از ميان اهل سنت، جلب كنيم كه در بخش قبلي اين نوشته آورده بوديم. ما آورديم كه: ”احكام شرعي فقهي، همانا احكام الهي اسلام و لازم الاجرا است”. اين عبارت را اگر بطور قشري با ظاهر قرآني در آية44 از سورة مائده پينه دوزي كنيم كه البته بهترين مصداق ”وصلة ناجور” است، نتيجه همان مي شود كه هم خميني مي گفت، هم تكفيريهاي امروزي مي گويند و هم معلمان ديروزيشان، مانند سيد قطب، نظريه پرداز معروف اخوان المسلمين مصر([1])، قبلا گفته و نوشته است و از اينجا، راه پليدي باز مي شود براي ”تكفير” براي مسلمانان.
براي بيان مستند، ذيلاً مي خوانيد:
در كتاب معروف و مشروحش، ”في ضلال القرآن”، ج5، در تفسير آية يادشده، 44مائده، سيد قطب مشروحي نوشته، كه خلاصه اش بدين قرار است: ”اين قرآن براي ايجاد يك ملت و دولت و تنظيم امور داخلي و خارجي اين ملت-دولت آمده است تا همگي را تحت قدرت سياسي واحد و با يك سمتگيري يكسويه و همبسته كند”. اميد است نياز به يادآوري نباشد كه تا اينجا، قطب همان را مي گويد كه خميني در ولايت فقيه تصريح دارد. حال ملاحظه كنيد كه سيد قطب، در آخر همين مطلب در تفسيرش، چنين نتيجه مي گيرد: ”هذا كله هو «الدين» و أن الإقرار به كله هو «الإيمان» وأن الحكم به كله «هو الإسلام» .. و أن الذين لا يحكمون بما أنزل الله هم الكافرون”. (اين احكام و نظام و مقررات (=همان شريعت) در تماميتش، عبارت است از همين دين (اسلام)، و ايمان نيز همانا عبارت از اقرار و اعتقاد به كل اين مقررات است و كساني كه طبق اين احكام و مقررات نازل شده از سوي خداوند حكمراني نكنند، همانا از كافرانند). براي توجه دقيقتر متذكر مي گردد كه عبارت: ”أن الذين لا يحكمون بما أنزل الله هم الكافرون”، همان آية 44 از سورة مائده است.
ملاحظه مي كنيد كه در بنيادگرايي مورد بحث، چگونه و برخلاف معمول مسلمانان از قديم، كساني كافر شمرده مي شوند كه از حاكم گردانيدن اين ”احكام شريعت” در تماميتش كوتاه بيايند. توجه مي دهد كه آوردن اين متن از سيد قطب، نظر به جايگاه و شناخته شدگي وي مهم است و گرنه، چنين تعريف تنگ از دامنة اسلام و خارج شمردن انبوه مسلمانان معتقد به توحيد و رسالت محمد-ص، به وي اختصاص ندارد.
”وصلة ناجور” و بدعت بي پايه
در همين قسمت بحث لازم به يادآوري است كه:
يكم: از آغاز اسلام كسي را كه وحدانيت خداوند و صدق نبوت محمد-ص اذعان داشته مسلمان مي شناختند. فارغ از اينكه درك و تفسير وي از توحيد و نبوت چيست و اين طبيعي بود و مستندات بسياري آن را تإييد مي كند كه: نظر به سطح علم و دانش زمانه و به خصوص نظر به اثرهاي جدي فرهنگ ديگر اديان موجود و به خصوص رسوبات غريب جاهليت بت پرستي، از بسياري مسلمانان نسل اول انتظار نمي رفته است كه درك و تفسيرشان از دو مقولة يادشده هيچ اشكال و كم و كاستي نداشته باشد. به عكس، بروز چنين تإثيري، به عنوان مثال اسرائيليات در امور الهيات و تاريخ انبياء، بطور گسترده و به عنوان بيان اسلام در اين امور، توسط فعالان صحابه بازگو شده و در منابع بعدا مكتوب شدة اسلامي ثبت شده است. به عبارت ديگر، بناي تاريخ اسلام از آغاز بر كثرت انديشه و تفسير اسلام وقوع يافت و همزيستي اين تفاوتها براي كسي از نسل مرجع مسلمانان گزنده نبود.
ب: آية يادشده از سورة مائده، آية44، صحبتش تماما پيرامون ”ما انزل الله” است، يعني معيارهايي نازل شده از جانب خداوند، و لابد انحصاراً در متن قرآن، كه بايد ملاك حكم و داوري و ملاك حاكميت اهل اسلام قرار بگيرد. از سوي ديگر مسلم است كه شريعت فقهي از بايدها و نبايدهايي سخن مي گويد كه حداكثر، استنباطهاي خيرخواهانة بشر، علماي بشر، از اصول اوليه در قرآن و در ”ما انزل الله” است. براي همين هم پذيرفته است كه اين حرفها در مذاهب و حتي از فقها و امامان يك مذهب اسلامي با همديگر اختلاف داشته باشد. ناميدن فتواهاي فقهاي مذاهب، گو كه فتواهاي درستشان، يادآور اين آيه است كه در نكوهش علماي وقت يهود در قرآن مجيد مي گويد: ”فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً ... {البقرة/79}”. برگردان: پس واي بر كساني كه كتابهايي بدستان خود مي نويسند و سپس دعوي مي كنند كه اينها از خداوند است، تا كه از فروش اينها را بهاي اندكي به جيب بزنند...
جنايت تكفير در نظريه و عملكرد خميني
اينكه نظريه و عملكرد خميني هم برپاية ”احكام الله” دانستن مطالب فقهي شريعت، بر همين”وصلة ناجور” مبتني است، جاي هيچ چون و چرايي ندارد اما جاي يادآوري است كه وي، جدا از مطالبش در بحثهاي ولايت فقيه، از وقتي كه به قدرت رسيد هم بارها به اين مطلب اذعان كرده است از جمله وقتي كه در سال60، احكام معروف به ”حدود و قصاص” در جمهوري تحت رهبري خميني شكل قانون گرفت و با عنوان ”مجازاتهاي اسلامي” رسميت يافت، و در ايران با موجي از مخالفت و انكار كساني قرار گرفت كه اين قانون را ”غير انساني” و ”ارتجاعي” و... خواندند، خميني شخصا سخنراني كرد و از منتقدان خواست حرفهاشان را پس بگيرند و گرنه حكم تكفيرشان را صادر خواهد كرد و –چنانكه گفت- به طوري كه حتي زنانشان بر آنها حرام باشند. اينجا، برخي سكوت و برخي ”نرمش” را پيشه ساخته و برخي هم به خصوص جريان بزرگ مجاهدين خلق، بر حرفشان ايستادند و خميني هم در ملاقات با سران سپاه پاسداران به تكفير مجاهدين سخن گفت و تنها كاري كه نكرد، انتشار اين سخنان در راديو-تلويزيون بود اما نوارهاي سخنانش با سپاه، بدستهاي بسياري رسيد و ما هم از آن همانوقت مطلع شديم.
اينكه خميني بعدها و در جريان حكم دادن با اعدام دستجمعي زندانيان سياسي مقاوم اين را تكرار كرد كه مجاهدين كافر هستند، بار اولش نبوده است با اين تفاوت كه اين بار آن را مكتوب و با خط خودش مهر و امضا كرد و اين سند خطي، چندسالي بعد منتشر شده و هم اينكه در شبكة اينترنت در دسترس همگان است. او در اين حكم قتل عام را چنين شروع كرده است: ”از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه مى‏گویند از روى حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‏اند، ... کسانى که در زندانهاى سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى کرده و مى‏کنند محارب و محکوم به اعدام مى‏باشند”. تأكيد مي كند كه به عبارتهاي ”به هيچ وجه” در جملة ”هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده” و همچنين به عبارت ”ارتداد” در جملة ”از اسلام ارتداد پیدا کرده‏اند”، توجه شود و اينكه اين جملات در متن يك حكم و به قلم كسي است كه فقيه و مرجع تقليد شمرده شده است.
خميني از سيد قطب تقليد نكرده است
اين گمان كه نظر به تقدم زماني سيد قطب بر حاكميت خميني پراكنده مي شود كه گويا وي از افراطيهاي اخوان المسلمين مصر اثر گرفته است، درست نيست، گو كه انتشار گستردة آثار قطب در ايران، عمدتا بدست مترجمان حوزوي مريد خميني صورت گرفته است. زيرا اگر به آثار علماي تكفيري مختلف، از جمله چهره هاي مشهورشان در عصر حاضر بنگريم، متوجه مي شويم كه رسم تكفير در تاريخ اسلام اگر توسط ”خوارج نهروان”، گروه همفكران اين ملجم مرادي كه علي-ع را ترور كرد، آغاز شده و مورد نكوهش بسياري از مذاهب و مراجع اسلامي قرار گرفته است، اما در عصر بنيادگرايي وحشي معاصر، نه تنها از سر نو مطرح و تئوريزه و اين بار به وسعتي غريب ترويج شده و به عنوان يك شعار سياسي-مبارزاتي پررنگ عرضه و تبليغ شد، اما تحول بسي خطرناكتر اين بود كه توسط خميني تبديل شد به حربه اي براي ريشه كني يك نيروي معتبر مسلمان و مقيد به شعائر و ارزشهاي اسلامي در حد مجاهدين خلق ايران، و خميني علاوه بر اعدامهاي دهة60، دهها هزار نفر زنداني بي دفاع را كه خودش مستحق اعدام ندانسته و به مدتي حبس محكوم كرده بود، با اين حكم به وضعيتي دهشتناك ظرف چندروز اعدام كرد.
اين جنايت عظيم و گسترده، بي شك يك سياست شيطاني بي سابقه بود كه توسط اين مرجع تقليد مدعي اجتهاد فقهي بدعت گذاشته شد. سقفي كه خميني عملاً در تاريخ شوم تكفير ايجاد كرد، اين حقيقت را فرياد مي زند كه از بابت نظريه و روش سياه تكفيري، بازهم اين ”اين خود خميني است كه در قوارة وحشيهاي بنيادگرايي” اينك بازتوليد شده است و افسانة شيعه سني كردن بنيادگرايي در ايران و ساير كشورهاي منطقه، مطالبي است كه روزنامه نگاران كم اطلاع رواج مي دهند و هيچ ربطي به واقعيت شوم و دردناك ”تكفير” ندارد.
ادامه دارد
سيد قطب، ايراهيم حسين الشاذلي، وفات اكتبر1966، نظريه پرداز اسلامي مصري، با تأليفات بسيار، مهمترينش كتابهاي تفسير قرآن به نام ”في ظلال القرآن”، از رهبران فكري اخوان المسلمين مصر. -–

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر