۱۳۹۴ تیر ۲۲, دوشنبه

فلسفه شعائر- قسمت بیست و ششم (پایانی) : رسیدن به جهشی بزرگ، آماده شدن برای رزمی شورانگیز!

گزارش
تاريخ: PM 10:06:24 1394/4/22

فلسفه شعائر- قسمت بیست و ششم (پایانی) : رسیدن به جهشی بزرگ، آماده شدن برای رزمی شورانگیز!

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار شهید خلق، موسی خیابانی:
قسمت - قسمت بیست و ششم: رسیدن به جهشی بزرگ، آماده شدن برای رزمی شورانگیز!

... مسأله‌ای که ممکن است مطرح شود این است که روزه تولید را افت می‌دهد. کارگرها که روزه می‌گیرند، کشاورزانی که روزه می‌گیرند، نمی‌توانند با تمام نیرو کار کنند و در نتیجه تولید افت می‌کند. عجب مصیبتی! چند سال پیش که من زندان بودم، در روزنامه خواندم رئیس‌جمهور کشوری، دستور داده بود تا کارگران روزه نگیرند؛ چرا تولید ملی افت می‌کند.

برای ما ارزش اصلی چیست؟ نظام ارزشی ما چگونه است؟ کدام ارزش در خدمت کدام ارزش دیگر است؟ انسان در خدمت تولید است یا تولید در خدمت انسان؟ کدام یک باید فدای آن دیگری شود؟ اگر هدف رشد و تعالی انسان است، بگذار کمی تولید هم افت پیدا کند، چه اشکالی دارد؟ موقعی که شعار ما «ایدئولوژی، برتر و بالاتر از هر چیز» است، دیگر جایی برای این پرسش‌ها باقی نمی‌ماند.

اما آنکس که مریض است و نمی‌تواند روزه بگیرد باید چکار کند؟ روزه معادلی دارد: «و علی الذین یطیقونه فدیه طعام مسکین»، کسی که واقعاً از عهده روزه گرفتن برنمی‌آید، باید یک مسکین و محرومی را سیر کند. یعنی چه؟ آیا منظور از این عمل صرفاً یک اقدام رفرمیستی است؟ ممکن است این پرسش مطرح شود که غذا دادن به یک نفر، عملی انقلابی نیست. بلی ظاهراً یک نفر گرسنه را سیر کردن یک اقدام انقلابی نیست، چرا که باید جامعه را از بنیاد تغییر داد.

ولی این یک حرکت نمادین است و مضمونی دارد. یعنی باید بر ضد مسکنت و گرسنگی بپاخاست. منظور این است که کسی که روزه می‌گیرد، آزاد می‌شود، روزه آزادیبخش است. گفتیم تقوا یعنی رهائی. این فرد خودش نیز باید آزادیبخش باشد، در جامعه بر ضد گرسنگی، فقر، مسکنت، محرومیت بپا خیزد. این نشان می‌دهد که ما جهت‌گیریمان بر سر این مسائل چگونه است. نشان می‌دهد که در جهت از بین بردن فواصل و اختلافات حرکت می‌کنیم. مضمون این عمل، (یعنی همان معادله روزه، غذا دادن به مسکین) باید با مضمون روزه سنخیت و مناسبتی داشته باشد؛ چون این به جای روزه است. پس نتیجه می‌گیریم این دو عمل یک مضمون و یک محتوا دارد، «آزادی».

در سوره مجادله، نمونه جالب دیگری داریم. در نظام جاهلی عرب، سنت باطل و غلطی بوده تحت عنوان «ظهار» (به مفردات راغب و المنجد مراجعه کنید.). اسلام با این سنت مبارزه کرد و آن را بر انداخت. بعد آمد برای کسانی که این کار را می‌کنند و سپس می‌خواهند برگردند، یک کفاره‌ای گذاشت. کفاره یعنی چه؟ یعنی آدم گناهی کرده باشد و بخواهد آن گناه را بشوید، آن را جبران کند. باید با یک اقدام مثبت، با یک اقدام خیر جبران کند. کاری که باید بکند آزاد کردن یک بنده است. اما اگر نتواند بنده‌ای را آزاد کند، «فصیام شهرین متتابعین» (سوره نساء آیه 92)، باید دو ماه پیوسته روزه بگیرد و اگر نتواند، «فاطعام ستین مسکین» باید 60نفر محروم و گرسنه را سیر کند. ببینید این‌ها حرکاتی هستند که مضمون واحدی دارند؛ یعنی معادل هم هستند. آزاد کردن بنده، روزه و سیر کردن گرسنه. بنابراین کسی که روزه می‌گیرد، در عین‌حال باید در حرکت اجتماعی، موضعی آزادیبخش داشته باشد. باید بردگی‌ها، بندگی‌ها و محرومیتها را از بین برد.

پس مضمون روزه آزادی است. کوششی است برای تغییر. گفته شده ماه روزه، ماه تفکر است. انسان تا حدودی از اشتغالات متداول زندگی فارغ می‌شود. گفتیم زمینه می‌سازد، زمینه‌ای برای تغییرات، تا انسان خودش را به حسابرسی بکشد و به بازرسی و بازبینی خودش بپردازد، شخصیت خود را مورد ریزبینی و موشکافی قرار دهد، از هر جهت؛ از جهت باورها، آگاهی‌ها، آزادیها. یعنی ببیند چقدر آزاد است؟ چقدر بنده و برده هست؟ و چقدر وابسته و وارسته است؟ ماه روزه ماه تفکر است و اعتقاد. در ماه روزه باید به کار ایدئولوژیک پرداخت، پایه‌های اعتقادی را محکم نمود و انحرافات و اشتباهات را تصحیح کرد. در همین رابطه، است که در ماه رمضان ختم قرآن توصیه شده است. معنای آن سفارش اکید، که حتی می‌خواهد چندین بار این عمل را انجام بدهد، به‌رغم بعضی برداشتهای شکل‌گرایانه، (فرمالیستی) این است که با این یادآوری جنبه‌های مختلف شخصیت مورد ارزیابی قرار گرفته، یک تغییر بنیادی و همه‌جانبه به‌وجود آید. در این ماه ما به‌دنبال چنین تغییری هستیم. در جریان این تغییر ما در عین‌حال به قله‌ای نظر دوخته‌ایم. در تلاشیم تا به آن قله برسیم و از آن بگذریم. این قله، قله قدر است. شب قدر، شب سرنوشت، شب تجدید حیات، احیاء (تولدی دوباره) : «لیلة القدر خیر من ألف شهرٍ »، شب جهش.

ما در ماه رمضان شروع می‌کنیم به خودسازی، به تغییر؛ با بررسی خود و با حسابرسی از خود. با این روش رو به جلو حرکت می‌کنیم. در این تغییر باید سرعتمان پیاپی زیادتر شده تا به یک جهش، به یک دگرگونی کیفی دست پیدا کنیم. به‌طور کیفی از انحرافات و گرایش‌های منفی، از ویژگی‌های منفی و از تمام جنبه‌های منفی شخصیتمان رها شویم. این مفهوم شب قدر است. باید شرایطی به‌وجود آوریم تا از تمامی امکانات در جهت مثبت استفاده کنیم: «تنزّل الملائکة والرّوح»، «إنّا أنزلناه فی لیلة القدر (1) و ما أدراک ما لیلة القدر (2) لیلة القدر خیر من ألف شهرٍ (3) ». از هزار ماه بهتر است. یک جهش کیفی، یک تغییر کیفی. این چنین سرنوشت را ساختن، در حقیقت تجدید حیات است (شب احیاء). در این ماه به چنین قله‌ای نظر دوخته‌ایم؛ باید از این قله بگذریم. تلاش و کوششمان در این ماه در این جهت است.

پس از شب قدر به پایان ماه می‌رسیم؛ آخرین کاری که باید در این ماه روزه انجام دهیم، «زکات فطره» است. یعنی چه؟ یعنی مبلغی از مال و دارائی‌مان را به‌عنوان زکات تقدیم کنیم. چقدر می‌شود؟ مثلاً پنج تومان. خوب این درد چه کسی را دوا می‌کند؟ اما این هم یک حرکت نمادین است، معنی دارد. مگر در این ماه شروع نکردیم از حیوانیت و از نمودهای حیات حیوانی جدا شدن، تا انسانیت‌مان را تثبیت کنیم؟ آری. از شب قدر هم گذشتیم، آن جهش را هم پشت سر گذاشتیم. حال مال را هم فدا می‌کنیم، تعلقی به مال هم نداریم. «مال» چیست؟ دسترنج و حاصل «کار»، تبلور حیات و وجود انسان. انسان از وجود خود مایه گذاشته، از زندگی خود مایه گذاشته تا دسترنجی به دست آورد. روشن است مالی که حاصل بهره‌کشی باشد، نیست: «لیس للانسان الا ما سعی»، «فجناه ایدیهم لاتکون بغیر افواههم»... «دسترنج آنها، رنجبران و کسانی که کار می‌کنند، زحمت می‌کشند، حاصل کارشان، برای دهان دیگران نیست». منظور چنین مالی است. ما در این حد هم توقف نمی‌کنیم، پیشرفت ادامه دارد، رو به سوی آینده داریم.

می‌رسیم به روز «عید» : جشن می‌گیریم که در تغییر موفق شده‌ایم، آزادتر شده‌ایم، شب قدر را پشت سر گذاشته‌ایم. اکنون آماده «رزم» هستیم. برای نماز جمعی عید می‌رویم. شعارمان تکبیر است. خدا را سپاس می‌گوییم که ما را به سوی آن جهش اجتماعی و فردی هدایت کرد.

مراسم نماز عید هم حالتی رزمی دارد. می‌گویند مأمون از امام رضا خواست ولایت‌عهدی را قبول کند. مقتضیات سیاسی روز اقتضا و ایجاب کرد و امام پذیرفت. یک بار در عید فطر اجازه یافت که نماز را برگزار کند. امام حرکت کرد، از نقطه‌ای به سوی محل نماز، وسط کار، وسط راه، کارگزاران مأمون گزارش کردند که اگر امام به این نحو جلو برود، حساب رژیمت پاک است. همان جا جلو امام را گرفتند. پس حالت رزمی دارد، با آن سلاحی که امام جماعت به کمر می‌بندد. یعنی چه؟

یعنی ما طوری از ماه روزه درآمدیم، که اکنون آماده‌ایم تا هر مانعی را از پیش پای جامعه بردایم. اکنون آماده رزم هستیم؛ اکنون آماده‌ایم از جانمان هم بگذریم، تا راه انسان را به سوی مقصد شکوهمند تاریخش هموار کنیم. این پیام ماه رمضان است.
اگر این تعابیر مطابق با واقع باشد (نه تفسیر به رأی و مباحثی ذهنی)، پس این پرسش مطرح می‌شود که در 14 سده پیش، عصر تاریکی‌ها، این مضامین با چنین محتوایی از کجا درآمده است؟ نماز، روزه، حج. مفاهیم عظیم و عمیق حج از کجا آمد؟ آیا وضع چنین ارزشهایی، وضع چنین مراسمی با سبک تولید آن روز تناسبی داشت؟ با سطح تکنیک و ابزار تولید آن روز تناسبی داشت؟ در روند زندگی معمول بشر، آیا ما تناسبی می‌بینیم؟ اگر نه، پس از کجاست؟
آیا در دعوت انبیاء و در ادعایشان حقیقتی وجود ندارد، و ما نباید به این حقیقت و حقانیت ایمان بیاوریم؟ آری.

پس از خدا می‌خواهیم که ما را با تمام این تغییرات، به جهشی در شب قدر، به تجدید حیات در آن شب موفق کند.
از خدا می‌خواهیم که ما را شایسته گرداند تا در پایان ماه، عیدی واقعی داشته باشیم و بتوانیم تمامی موانع راه تکامل را از بین ببریم.

پایان.

۱۳۹۴ تیر ۲۱, یکشنبه

فلسفه شعائر - قسمت بیست و پنجم: فلسفه روزه

گزارش
تاريخ: PM 5:37:44 1394/4/21

فلسفه شعائر - قسمت بیست و پنجم: فلسفه روزه

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار شهید خلق، موسی خیابانی:

قسمت بیست و پنجم: فلسفه روزه
حال می‌پردازیم به مسأله روزه.
«یا أیها الّذین آمنوا کتب علیکم الصّیام کما کتب علی الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون». روزه یک سنت توحیدی است و تنها به ما اختصاص ندارد. بر طبق این آیه قرآن «کما کتب علی الّذین من قبلکم»... آنهایی که پیش از ما بودند (پیروان ادیان توحیدی)، آنها هم آئینی به‌نام روزه داشتند.

محتوای روزه چیست؟ در این باره صحبت زیاد می‌شود. بعضی می‌گویند از نظر بهداشتی مفید است. خوب ممکن است روزه آثار بهداشتی هم داشته باشد، که حتماً هم دارد. می‌شود این را تجربه هم کرد. ولی روشن است که هدف و مضمون اصلی روزه، بهداشت نیست؛ یک ریاضت‌کشی کور و بی‌هدف هم نیست. در خود قرآن هم اشاره می‌کند که خداوند نمی‌خواهد شما را دچار مشکلی کند. برعکس، برای شما راحتی و آسایش می‌خواهد.

آیا هدف این است که آدم بیاد گرسنگان و محرومان بیفتد؟ حتماً این هم یکی از آثار روزه هست که انسان گرسنگی را تجربه کند. یک روز گرسنگی بکشد تا مفهوم گرسنگی را درک کند و ببیند در چنین وضعیتی حتی تمرکز ذهن مشکل است؛ تا شاید که بر ضد گرسنگی بشورد، بر ضد مسکنت و محرومیت قیام کند. خیلی فرق می‌کند که آدم درکی از یک مسأله داشته باشد، آن هم درکی عینی و ملموس، تا این‌که نسبت به آن بیگانه باشد. در نامه حضرت علی (ع) به عثمان ابن حنیف می‌خوانیم: «چگونه اکتفا کنم به این‌که به من بگویند امیر مؤمنان، ولی در رنج زندگی با آنها (با توده مردم) همراه نباشم و من سیر بخوابم. اما شاید در حجاز شخصی باشد که با شکم گرسنه سر به بالین بگذارد». می‌گویند بروید با توده‌ها زندگی کنید تا درد آنها را از نزدیک ببینید و لمس کنید؛ زیرا درک عینی، انگیزاننده است.

اما با تمامی این توضیحات، فلسفه روزه صرفاً پیدا کردن درکی عینی از مسأله گرسنگی نیست. بلکه همان‌طور که قرآن بیان کرده، فلسفه روزه تقوا است. «لعلکم تتقون»... «شاید که تقوا پیشه کنید». روی مسأله تقوا هم تأکیدات زیادی شده است. چه در قرآن و چه در نهج‌البلاغه. بیشتر نامه‌ها و سفارشات امام علی (ع) با سفارش به تقوا شروع می‌شود.

مفهوم تقوا عبارت است از «رهایی»گفتیم جوهر تکامل رهایی است. رهایی برای تطبیق با ارزشهای متعالی‌تر و در نهایت برای تطبیق با جوهر هستی. مفهوم تقوا هم همین است. یعنی انسان خودش را از قید و بندها و جبرهای دست و پا گیر و ضدتکاملی رها کند، آزاد کند. گفتیم ارزشهای پست، در یک نظام منحط اجتماعی، ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند و بر اساس سرشت متضاد انسان، آدمی در دو جهت می‌تواند پیش برود. گیرایی‌های زندگی و تاثیرات منفی که شرایط روی ما گذاشته است، (نقاط و جنبه‌های منفی شخصیت ما) چه از نظر فکری (معرفتی) و چه از نظر خصلتی. (خودخواهی، غرور، کینه، حسد و منفعت طلبی) این‌ها چیزهایی است که شرایط اجتماعی (نظام‌های منحط) القاء می‌کنند.

این‌ها قید و بندهایی هستند که به پای انسان زده می‌شوند و مانع حرکت سهل و راحت او در مسیر رشد و تکامل می‌گردند. باید خودمان را از این‌ زنجیرها رها کنیم. این مفهوم تقوا است. از این جذب و انجذاب‌ها گرایش‌ها و کشش‌های انحرافی و ارتجاعی، کشش‌هایی که می‌خواهند ما را به عقب برگردانند، باید رها گردیم. باید از گرایش‌هایی که ما را وابسته به دنیا، به زندگی دنیوی و به ارزشهای دنیوی می‌کنند، جدا و رها شویم. این یعنی تقوا.

هدف از روزه گرفتن هم همین است. برای کسب تقوا، چکار باید کرد؟ احتیاج به یک مبارزه و یک مجاهدت در درون خود داریم، با خودمان. این چیزی است که معمولاً به آن می‌گویند «جهاد اکبر»، ستیزه با خود، با جنبه‌های منفی درون:
«ونفسٍ و ما سوّاها/فألهمها فجورها وتقواها/قد أفلح من زکّاها»...
«رستگار شد آن کس که این نفس را تزکیه کرد، آلودگیها را از آن پاک نمود»،
«وقد خاب من دسّاها»...
ناامید کسی است که آن را آلوده کند، فجور نفس را رشد دهد. یک مبارزه پیگیر، یک مجاهدت همه‌جانبه برای تزکیه نفس، نیاز رسیدن به تقوا است.

این پیام ماه مبارک رمضان است. ما را به چنین مبارزه‌ای می‌خواند، به یک تغییر بنیادی در شخصیت خودمان. تغییر بنیادی، تغییری است که احتیاج به کوشش مداوم و نیاز به صرف نیرو دارد.
دقیقاً می‌بینیم که شکل برگزاری روزه می‌تواند به‌خوبی چنین هدفی را برآورده کند. چون با این زمینه‌سازی، انسان را در جوی قرار می‌دهد که امر تغییر ساده می‌شود. زمینه‌ها خیلی مهم‌ هستند. نظیر همان مسأله شرایط که قبلاً صحبت آن را کردیم. اگر نمی‌توانید، هجرت کنید. «جو» و «شرایط» خیلی مهم است. اگر در جو و شرایط مناسب قرار بگیریم، تغییر تکاملی به نسبت ساده‌تر صورت می‌پذیرد. بر عکس در شرایط نامساعد، این تغییر دشوار است. بعضی وقتها گفته می‌شود مسائل را با صرف توصیه نمی‌توان حل کرد. توی جامعه، در درون یک سازمان و در یک تشکیلات سیاسی- انقلابی، باید شرایطی فراهم کرد؛ یک شرایط محسوس، ملموس، عینی و مادی. سپس فرد را در آن شرایط قرار داد تا امر تغییر تسهیل گردد. البته در بینش توحیدی، پایه درون انسان است. یعنی همان باورها، همان جهت‌گیریها. اساس کار این‌هاست، شرایط به اعتبار این‌ها روی ما اثر می‌گذارد. اگر ما اعتقادی نداشته باشیم، سمت و جهتی نداشته باشیم، چگونه می‌خواهیم از شرایط تأثیر مثبت و مطلوب بپذیریم؟ امکان ندارد. در این صورت اسیر شرایط می‌شویم.

یک ماه روزه، هر روز از طلوع فجر تا غروب آفتاب. در این مدت، در این فاصله بعضی کارها باید تعطیل شود. کدام کارها؟ خورد و خوراک، کارهائیکه جنبه‌های حیوانی دارند. یعنی وجوه مشترک انسان با حیوان است. زندگی حیوانی چیست؟ همین خورد و خوراک، تولید مثل. این قبیل کارها باید تعطیل شوند. منظور از آن چیست؟ هجرت از دنیای حیوانی. یعنی فاصله گرفتن از ویژگی‌های حیوانی، رو آوردن به آینده‌ای متعالی.

آماده می‌شویم برای تطبیق با آینده‌ای متعالی که در آن از خورد و خوراک حیوانی خبری نیست. اگر خورد و خوراکی باشد، به این شکل نیست. گفتیم حرکت انسان از کجا شروع شد؛ از گذشته‌های حیوانی انسان یاد کردیم. یک مخرج مشترکی بین زندگی حیوانی و زندگی انسانی هست. این جدا شدن از زندگی حیوانی صرفاً نبایستی به نخوردن و نیاشامیدن محدود شود؛ بلکه باید تمامی مظاهر حیات حیوانی را در بر گیرد. بد نیست در این رابطه اشاره‌یی به دعای 44 صحیفه سجادیه بنماییم:
«پروردگارا به ما کمک کن در ماه رمضان، که تمام اعضاء و جوارح خود را از معصیت تو باز داریم، تمام اعضاء و جوارح خود را در آن چیزهایی که تو را خشنود می‌کند به خدمت گیریم. طوری که گوشمان را به لغو و چشمان را به لهو نسپاریم. دستمان را به گناه دراز نکنیم و بسوی نارواها قدم برنداریم. لقمه‌ای غیر از حلال نخوریم، زبانمان جز به آنچه که پسند تو است گویا نشود. جز به کارهایی که ما را به تو نزدیک می‌کند دست نزنیم و از کارهایی که ما را از تو دور می‌کند، پرهیز کنیم و همه این‌ها را از شائبه ریا پاک کن».

یعنی با تمام وجود در جهت مضامین روزه جهت بگیریم. نه فقط به ترک خوردن و آشامیدن بسنده کنیم، بلکه ترک تمامی مظاهر حیات حیوانی. در چنین صورتی یک بیمار هم می‌تواند به اعتباری روزه بگیرد، و ماه رمضانش با ماه‌های دیگرش متفاوت باشد.

ادامه دارد...

فلسفه شعائر- قسمت بیست و چهارم: بررسی شکل نماز و معنای حرکات و آیه‌ها

گزارش
تاريخ: AM 7:03:07 1394/4/21

فلسفه شعائر- قسمت بیست و چهارم: بررسی شکل نماز و معنای حرکات و آیه‌ها

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار شهید خلق، موسی خیابانی:
قسمت بیست و چهارم: بررسی شکل نماز و معنای حرکات و آیه‌ها

... پس از بررسی فلسفه نماز و محتوای آن، به بررسی شکل و نحوه برگزاری آن می‌پردازیم.
البته نماز مقدماتی و شرایطی دارد. برای نمونه، پیش از اقامه نماز بایستی وضو بگیریم. این سمبل پاکیزگی است، که خود نشانه این است که باید با جسم پاک عبادت کرد و با خدا رابطه برقرار نمود. پاکیزگی برای انسان یک ارزش مطلوب است و در اسلام روی آن تأکید فراوان شده است. در شرایط حاضر برای ما پاکیزگی امری متداول است؛ علم پیشرفت کرده، علم پزشکی پیشرفت کرده است. ولی برگردیم به 14 سده پیش، در نظام جاهلی عرب؛ برای عرب جاهلی، خود این مسأله که دست‌کم روزی 5 مرتبه دست و صورتش را بشوید، خود دگرگونی بزرگی بود. سده‌ها پس از آن، اروپا‌ئیها از مسلمانان یاد گرفتند که پیش از غذا دست و صورتشان را بشویند.

در اثر جنگهای صلیبی، تداخل فرهنگی پیش آمد و فرهنگ اسلام به اروپا راه یافت. در تاریخ نوشته‌اند که پادشاه فرانسه برای این‌که بوی بد بدنش، اطرافیانش را آزار ندهد، روزی چند بطری عطر و گلاب مصرف می‌کرد. اگر صرفاً هدف از وضو گرفتن پاکیزگی باشد، پس حالا که ما عموماً پاکیزه هستیم، بایستی دیگر احتیاجی به وضو نباشد. چرا؟ اگر به جنبه‌ها و کارکردهای اجتماعی شعائر توجه داشته باشیم (همان‌طوریکه قبلاً توضیح دادم)، اگر‌چه طبعاً مسأله پاکیزگی مطرح است، ولی صرف پاکیزه بودن دلیل بر تعطیل این امر نمی‌باشد. این یکی از مقدمات نماز است.

نماز گذاردن شرایط دیگری هم دارد، از جمله موضوع «غصب». یعنی این‌که لباس نمازگزار یا زمینی که روی آن نماز می‌خواند، نباید غصبی باشد. معنی این حرف چیست؟ و چه ارزشی را در خود نهفته دارد؟

منظور این است که نماز خواندن و تطبیق با ارزشهای اسلام، با سلب حقوق دیگران در تضاد است. ظاهر موضوع غصب این است که چیزی را به‌زور از کسی بگیری. (چیزی که حق طرف دیگر است) اما مضمون غصب چیزی فراتر از این است. هر گونه گرفتن حق، غصب است؛ حال می‌خواهد با زور و فشار و به‌طور واضح و آشکار باشد، یا در خلال روابط اقتصادی و تولیدی. یعنی این‌که استثمار، بهره‌کشی و تصاحب دسترنج دیگری، غصب است. این با نماز منافات دارد. بنابراین کسی که زمینش یا لباسش یا گوشت و پوستش از دسترنج دیگران شکل گرفته، نه از حاصل کار خودش، این شخص غاصب است؛ پس نمازش بی‌فایده است.
«ویل للمصلین الذینهم عن صلوتهم ساهون الذینهم یراون و یمنعون الماعون» (مراجعه کنید به تفسیر سوره عون، پرتوی از قرآن).
بنابراین مضمون این موضع‌گیری، ضدیت با هر گونه تصاحب حق دیگری، تصاحب حاصل کار دیگری و در نهایت هر گونه بهره‌کشی است.

برای شروع نماز باید رو به قبله ایستاد. قبله یعنی چه؟ هر مکتبی یک قبله دارد. «و لکل وجهه هو ولی‌ها». اسلام هم قبله دارد: کعبه، مکه. مکه کجاست و نشانگر چیست؟ مکه سمبل همان جامعه ایده‌آل و آرمانی، یعنی جامعه بی‌طبقه توحیدی است که انسان در تلاش اجتماعیش به آن رو کرده است.
«اذجعلنا البیت مثابه للناس و امنا»...…
«و آنگاه که ما خانه را قرار دادیم «مثابه للناس»، جایی که همه به آن رو می‌آورند «مثابه»، «و امنا»... «و حیط امن». انسان در تلاش اجتماعی خود به یک ساحل امن نظر دوخته، به نظامی که تضادهای متعارض اجتماعی در آن حل شده و یگانگی اجتماعی حاصل شده باشد. مکه چنین جایی است؛ محیط امنیت است. ما به آنجا نظر دوخته‌ایم، قبله ما آنجا است. معنی این حرف چیست؟ یعنی انسان در تلاش اجتماعی‌اش، باید به جامعه و نظامی نظر بدوزد، که مکه سمبل آن است.

مسلمانها قبلاً قبله دیگری داشتند، اما این قبله، یک قبله موقتی بود. در قرآن هست که ما آن قبله را فقط برای این قراردادیم، که وسیله امتحان و آزمایش باشد، تا صفوف مرتجعین و انقلابیون از هم متمایز شود: «وما جعلنا القبلة الّتی کنت علیها إلاّ لنعلم من یتّبع الرّسول ممّن ینقلب علی عقبیه». بعد قبله تغییر کرد کعبه قبلة مسلمانان شد. بنابراین ما به چنین قبله‌ای رو می‌کنیم، قبله توحیدی جهان، قبله تمام موحدین جهان. خانه‌ای که آن را ابراهیم بنا کرد؛ ابراهیم واضع توحید استدلالی است. پس معنای رو به قبله ایستادن، روشن شد.

بعد باید تکبیر گفت: «الله اکبر». الله اکبر یعنی چه؟ یعنی یادآوری همان بالاترین ارزش؛ بالاترین ارزشی که ما داریم «الله» است. ارزشی که بالاترین ارزشها است و از همه بزرگ‌تر است. شاید حرکت دست همزمان با تکبیر، معنایش این باشد، که همه چیز را (هر ارزش دیگری را) به این ترتیب نفی کرده و پشت سر انداختیم.
حال نماز شروع می‌شود. بایستی در حالت قیام و ایستاده نماز را برگزار کرد. قیام و ایستادن سمبل بپا خاستن است. مضمون این بپا خاستن چیست؟ یعنی قیام کردن به مسئولیتهای فردی و اجتماعی و هماهنگ شدن با سمت یگانه حاکم بر هستی. سمبلی از این‌که تمام اعضاء و جوارح انسان بایستی در این جهت باشد.

«بسم الله الرحمن الرحیم»...
«آغاز به نام خدا».
«الحمد الله رب العالمین»...
«شکر و سپاس فقط مخصوص خداست». یعنی ما رو به سوی او داریم و تمام امکانات و استعدادهایمان را در جهت او بکار می‌گیریم.
«رب العالمین»...
«تکامل بخش جهان و جهانیان». می‌گویند سوره حمد چکیده و عصاره تمام جهان بینی و ایدئولوژی اسلام است.
«الرحمن الرحیم»،
در این ربوبیت و این سیر تکاملی، چیزی که جریان دارد (و هر موجود متکامل و از جمله هر انسان تکامل یابنده باید از آن برخوردار شود) رحمت خدا است.

«مالک یوم الدین»...
«فرمانروای روز دین، روز جزا». اعتقاد به معاد؛ معنی این اعتقاد قبول مسئولیت انسان است. انسان مسئول است، نتیجه اعمالش را به هر حال خواهد دید. این یکی دیگر از اصول اعتقادی ما است.
«ایاک نعبد و ایاک نستعین»...
«فقط تو را می‌پرستیم». انسان مسئول که رو بسوی معاد «یوم الدین» دارد، اگر می‌خواهد ذات خدا‌گونه خود را تحقق ببخشد، یعنی تقوا را، نه فجور را، باید فقط خدا را بپرستد.
«ایاک نعبد» و «ایاک نستعین».
راه سهل و ساده نیست، پر مخاطره است. از تو یاری می‌طلبیم.

«اهدنا الصراط المستقیم»
هدایت! انسان محتاج هدایت است. هدایت از طریق وحی و به‌وسیله انبیاء عرضه شده است. ما را به راه مستقیم (بصراط مستقیم) هدایت کن! از انحراف، از کجی، از رفتن به چپ و راست باز دار! در صراط مستقیم بودن خیلی مشکل است. حتماً شنیده‌اید که می‌گویند پل صراط نازک‌تر از مو، و تیز‌تر از شمشیر است. دقت فوق‌العاده‌ای می‌خواهد که انسان روی خط بماند. به چپ و راست منحرف نشود، دچار کجروی نگردد. انسانی که به نماز ایستاده طالب این «صراط مستقیم» است.

«صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم و الضالین».
اردوگاه مغضوبین و نفرین شده‌ها، و اردوی مرحمت شده‌ها. در جهان، در تاریخ، صراط مستقیمی که ما طالب قرار گرفتن در آن هستیم، راه مرحمت شده‌ها و راه کسانی است که خدا به آنها نعمت داده، از نعمت و از لطف خدا برخوردار شده‌اند؛ نه نفرین شده‌ها، نه آنهاییکه گم گشته‌اند و مورد خشم و غضب خدا قرار گرفته‌اند. گفتم مضمون قیام انسان در حرکت اجتماعی نیز تحقق همین ارزشها است. در تاریخ همچنین امری تحقق می‌پذیرد، انسانهایی که در صراط مستقیم‌اند، اردوی حق‌طلبان، در حرکت تاریخی خود، جامعه بی‌طبقه توحیدی را تحقق می‌بخشند. سیر و سلوکی است پر از فراز و نشیب و پر از دشواری.

بعد از سوره حمد سوره‌ای دیگر می‌خوانیم. توصیه شده که سوره توحید را بخوانیم:
«قل هو الله احد الله الصمد»،
حدیثی است که خداوند سوره توحید را نازل کرد، تا مفهومش در آخر الزمان درک شود. مفهوم عمیق سوره توحید توسط انسان رشد یافته، انسان تکامل یافته درک می‌شود؛ رسیدن به آن ارزش مطلق و به آن وجود مطلق و درک آن، مستلزم رشد و کمال است. می‌شود سوره دیگری هم انتخاب کرد، متناسب با مسائلی که انسان و یا جامعه دارد، می‌شود سوره‌ای را انتخاب نمود. سوره‌ای که مضمون آن رهنمودی در جهت حل مسائل مبتلا به است.

سپس به رکوع می‌رویم. معنای رکوع چیست؟ یعنی در این قیام و در این حرکت، ما پیوسته عظمت آفرینش و هستی را درک می‌کنیم و در مقابل این عظمت به خرد و ناچیز بودن خود پی برده، آن را در یک حرکت سمبلیک نشان می‌دهیم.
«سبحان ربی العظیم و بحمده»...
«خدا را با صفت «عظیم» ستایش می‌کنیم».
سپس آن عظمت و کبریای الهی را بیشتر و باز هم بیشتر درک می‌کنیم، به خاک می‌افتیم:
«سبحان ربی الاعلی و بحمده»...
«با صفت «اعلی» خدا را یاد می‌کنیم».
«ولله یسجد من فی السموات و الارض طوعاً و کرهاً »...
«باز با تمام نظام هستی هماهنگ می‌شویم، هر چه در زمین و آسمانها است، خواه و ناخواه خدا را سجده می‌کنند. به تعبیر آیت‌الله طالقانی در پرتوی از قرآن (در تفسیر سوره اعلی)، پس از آن که ذهن قائم به تکبیر (کسی که به نماز ایستاده است)، به تحمید از ما سوا تخلیه شد، هوشیار به عظمت و تنزه رب می‌شود و به رکوع می‌گراید. در این حال از نصف جهان و جهانیان چشم می‌پوشد و با توجه به ناتوانی خود و عظمت رب سر فرود می‌آورد و به ذکر «سبحان ربی العظیم و بحمده» مترنم می‌شود. آنگاه بسوی سجده می‌رود، و همه «ما سوا الله» را نادیده می‌گیرد و در برابر عظمت «رب اعلی» ناچیز و فانی می‌شود. این اندیشه و خاک‌ساری به‌عنوان ذکر «سبحان ربی اعلی و بحمده» است. حرکتهایی هستند سمبلیک، ولی دارای این مضامین. انسان موحد در حرکت اجتماعی و زندگی خودش هم باید به درک عظمت آفرینشش (عظمت خدا) نائل شود. هر چه بیشتر خاضع شود. (رکوع و سجود کند) این حرکات تکرار می‌شود و تکرار برای تأکید است؛ برای این‌که مضامین بیشتر جا بیافتند، ذهن و اندیشه و شخصیت انسان را تسخیر کنند.

پس وقتی ما به نماز می‌ایستیم و این مضامین را یادآوری می‌کنیم، باید نظری به خود بیافکنیم، که آیا موقعیتمان، موضع‌گیریمان و حرکتمان با آنچه که در این نماز می‌خوانیم تطبیق می‌کند یا نه؟ باید خودمان را تطبیق بدهیم، به حرکمان سمت بدهیم و جامعه و شرایط و محیط را در جهت ارزشهای مطلوبمان تغییر دهیم. باید اثر فعال بگذاریم.
نماز با سلام تمام می‌شود: «السلام علیکم»، پس از یادآوری رسالت پیامبر و ستایش پیامبر، سلام می‌کنم بر پیامبر و بر کلیه نیروهای صالح، که ما با آنها رابطه صلح و صفا داریم. پیام ما به همدیگر، پیام صلح و صفا است. به این ترتیب «ذکر» تأمین می‌شود و انسان می‌تواند از غفلت در بیاید و متوجه شود که چه می‌کند و در کدام سمت در حرکت است و در خدمت کیست؟ در خدمت اعتقادات خودش، یا در خدمت نظامهای طاغوتی؟ در خدمت ضدانقلاب، ضدخلق و ارتجاع، یا در خدمت انقلاب؟ آیا در صراط مستقیم است و به مسئولیتهای انسانی خود عمل می‌کند، یا نه؟

مفهوم نماز این است. اگر غیر از این باشد نماز نیست. ما معمولاً به محتوا و مفاهیم بی‌توجه‌ایم، در نتیجه تأثیر هم نمی‌پذیریم. انسان با این نماز و تکرار آن، نیرو می‌گیرد تا بتواند با ایمان راسخ، با عزم محکم، راه پر نشیب و فراز را طی کند؛ راه دشوار را طی نماید و در برابر شدائد و مشکلات راه، مقاومت کند:
«... استعینوا بالصّبر والصّلاة إنّ اللّه مع الصّابرین» (سوره بقره آیه 153)،
«یا ای‌ها الذین آمنو استعینوا بالصبر و الصلوهان الله مع الصابرین»،
با نماز نیرو بگیرید. می‌بینیم که در فرهنگ قرآن صبر و صلوه قرین‌اند. (مقاومت و نیرو گرفتن)

گفتیم که نماز سمت و جهت می‌دهد؛ نه به یک نفر، بلکه دقیقاً مضمون اجتماعی دارد و به تمامی آحاد جامعه سمت و جهت می‌دهد. بهمین علت است که آن‌قدر روی نماز جماعت تأکید شده است. همچنین نماز جمعه که واجب است جمعی خوانده شود؛ زیرا بدین ترتیب همه یک جهته شده و می‌توانند جامعه را در این سمت پیش ببرند، تشکیلاتی شوند، منضبط شوند.

اینگونه نماز، نه فقط اجتماع را در یک مقطع تاریخی، بلکه یک امت را در تمام تاریخ، از صدر اسلام تا انتها، سمت و جهت می‌دهد. ما رو به قبله‌ای ایستاده‌ایم که پیامبر ایستاد، که مسلمانان صدر اسلام ایستادند. پیش از آن ابراهیم این خانه را بنا نهاد. ما در این جهت پیش می‌رویم. ما خودمان را جدا از یک جریان شکوهمند اجتماعی و تاریخی نمی‌بینیم، ما حلقه‌ای از این جریان پیوسته هستیم.

درک این معنی که ما حلقه‌ای از این جریان هستیم خود بسیار انگیزاننده است.

ادامه دارد...

۱۳۹۴ تیر ۱۹, جمعه

فلسفه شعائر- قسمت بیستم و سوم: فلسفه نماز

گزارش
تاريخ: PM 8:05:52 1394/4/19

فلسفه شعائر- قسمت بیستم و سوم: فلسفه نماز

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار شهید خلق، موسی خیابانی:

قسمت بیستم و سوم: فلسفه نماز
بسم الله الرحمن الرحیم
«ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین».
اکنون به بحث نماز و روزه دو شعائر اسلام می‌رسیم. البته می‌توانیم بگوییم که تا حدودی پاسخ مسأله ضمن بحثهای پیش داده شده است. یعنی با توجه به مسائل اساسی و اصولی که در اینجا توضیح داده شد، قاعدتاً باید توانسته باشیم، پاسخ این مسائل را هم دریابیم. همان‌طور که اشاره شد، هر مکتبی مجموعه‌یی از اصول و دیدگاههای بنیادی و اساسی دارد، که اگر بتوانیم این دیدگاهها را بدرستی درک کنیم، براحتی می‌توانیم پاسخ سایر مسا‌ئلی را که در چهارچوب مکتب مور نظر مطرح است، پیدا کنیم. در این سطور عمده نظرگاههای وجود شناسانه مکتب، یعنی تبیینی که مکتب از کل جهان به‌عمل می‌آورد و پاسخی که به مسأله وجود می‌دهد و همچنین دیدگاههای انسان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه آن مکتب مورد نظر است.

حال می‌پردازیم به بررسی مسأله نماز و روزه و فلسفه آنها در دیدگاه اسلامی. لزومی ندارد اشاره کنم در اسلام تا کجا روی نماز و اهمیت آن تأکید شده است. نماز متداول‌ترین شعائر اسلامی است. شاید در نهج‌البلاغه خوانده‌اید که حضرت علی (ع) در وصیت‌نامه‌ای به فرزندان خود می‌فرماید: «الله الله فی الصلوه فانها عمود دینکم» (- نامه 47 ص 977 نهج‌البلاغه)... «نماز پایه دین است، باید مواظب آن باشید». این سفارش اکید امام در مورد نماز است. بنابراین روی آن تأکید فراوان شده است؛ چه در خود قرآن و چه از زبان پیشوایان مذهب. (پیامبر و ائمه)

اما ببینیم فلسفه نماز چیست؟
فلسفه نماز عبارت است از برقراری ارتباط با مبدأء وجود، با وجود مطلق، با مطلق هستی، با خدا.


در ضمن این رابطه، زندگی انسان معنی و مفهوم خود را باز می‌یابد و انسان از نظر عاطفی، از پوچی و خلأ بیرون می‌آید. پیش از این در اینباره صحبت کردم. اشاره کردم که «اقامه صلوه» در قرآن، که معمولاً با همین عنوان بکار رفته، به‌معنی برقراری پیوند و رابطه است. اما محتوای نماز چیست؟ هدف نماز چیست؟ خیلی حرفها در این زمینه گفته شده است. برای نمونه گفته‌اند: نماز انسان را از زشتی و فحشاء باز می‌دارد، که درست هم هست. اما هدف اصلی نماز چیزی فراتر از آن است. هدف اصلی نماز عبارت است از «ذکر» : «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکر الله اکبر»... «نماز از فحشاء و منکر باز می‌دارد، اما ذکر خدا مهم‌تر و بزرگ‌تر است». و یا در آیه‌ای خطاب به موسی پیامبر می‌فرماید: «إنّنی أنا اللّه لا إله إلّا أنا فاعبدنی وأقم الصّلاة لذکری» (سوره طه آیه 14)... «نماز را برپا دار «لذکری» (برای این‌که مرا یاد کنی) ».

با این «ذکر» انسان از اضطراب وجدان بیرون می‌آید و قلبش آرامش و اطمینان پیدا می‌کند: «الا بذکر الله تطمئن القلوب». اما این ذکر در زندگی ما عملاً چه نقشی بازی می‌کند؟ برای این‌که نقش ذکر (نماز) را ببینیم به‌صورت کوتاه به جریان شکل‌گیری شخصیت انسان (در نظرگاه توحیدی) اشاره‌یی می‌کنم.

در نظرگاه توحیدی انسان موجودی است که دارای ذات و سرشتی متضاد است. همین دوگانگی ذات انسان منشأء انسان‌شناسانه افکار، عقاید، مکاتب، راه و رسم‌ها و در نهایت نظامات مختلف و متعددی است که در طول تاریخ پیدا شده و هنوز هم وجود دارد. «و نفس و ماسویها فالهمها فجورها و تقویها»... «و سوگند به نفس و آنچه که آن را پرداخت، پس بر آن فجور و تقوایش را افکند». تقوا و فجور دو قطب این تضاد و دوگانگی در نقس انسان است. انسان با این ویژه ذاتی در محیط اجتماع زندگی می‌کند و در این محیط رشد کرده، شخصیتش شکل می‌گیرد. چرا که ارتباطی تنگاتنگ بین شرایط محیط و شخصیت انسان وجود دارد؛ یک رابطه متقابل. یعنی انسان از شرایط محیط تأثیر می‌پذیرد و متقابلاً روی آن تأثیر می‌گذارد. با این تأثیر پذیرفتن و تاثیر گذاشتن بر محیط، شخصیت انسان ساخته می‌شود. شرایط اجتماعی، شرایط خانوادگی روی شخصیت انسان تأثیر می‌گذارند. تأثیر نظامهای منحط و شرک‌آمیز، منفی و ضدتکاملی است و باعث می‌شود جنبه‌های ضدتکاملی، (فجور) طبیعت انسان را رشد داده و تقویت کنند. نظام ضدخلقی و ضدمردمی شاه را در نظر بگیرید. شاهد بودیم چگونه در این نظام ارتجاعی و ضدخلقی، تلاش می‌شد تمامی امکانات به خدمت گرفته شده تا این‌که ارزشهای نادرست و انحرافی در ذهن افراد جایگزین شود. (از کتاب گرفته تا رادیو و تلویزیون، سینما و...) یا این‌که چگونه در آن مناسبات به‌صورت‌های مختلف، وقت افراد گرفته می‌شد تا فرصتی برای پرداختن به ارزشهای متعالی و برتر باقی نماند. در عمل هم شاهد بودیم چگونه این مناسبات روی افراد تاثیرات مشخص و بارز خود را باقی می‌گذاشت. تأثیر شرایط خیلی مهم است.

مفهوم هجرت چیست؟ هجرت یعنی درآمدن و کوچ کردن از محیط و شرایط ضدتکاملی.

انسان نمی‌تواند بگوید من در محیط منحط و فاسد به‌سر می‌برم ولی فاسد نمی‌شوم. چنین چیزی مقدور نیست؛ یا باید بر ضد شرایط منحط طغیان کرد و با آن مبارزه نمود، که این اصل است و اگر چنین چیزی امکان نداشته باشد، باید از آن محیط رفت. آیه‌ای در قرآن آمده که در روز قیامت عده‌یی را مورد پرسش قرار می‌دهند که چرا در مقابل ظلم و ستم ساکت نشسته و هیچ کاری انجام ندادید؟
«قالوا کنا مستضعفین فی الارض»...
«جواب می‌دهند که ما بیچاره بودیم، تحت فشار بودیم، هیچ کاری نمی‌توانستیم بکنیم، ناتوان بودیم روی زمین».
پاسخ می‌دهد: «الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فی‌ها»...
«آیا زمین خدا وسیع نبود که در آن هجرت کنید و به جاهای دیگر بروید؟». وقتی انسان به‌طور منفی تأثیر پذیرفت، شخصیتش در جهت منفی رشد کرد، در همان جهت هم روی شرایط تأثیر می‌گذارد. یعنی در همان جهت، شرایط را تشدید می‌کند؛ یعنی خودش هم مهره‌ای می‌شود برای اجرای مقاصد و خواسته‌های سیستم مورد نظر.

رژیم که به نوبه خودش آن را تقویت می‌کند، دوباره هر چه بیشتر از آن تأثیر می‌پذیرد. چنین شخصی سرانجام در یک رژیم منحط، در یک رژیم فاسد حل می‌شود. به تعبیر قرآن، که خیلی جاهای قرآن آمده است چشم و گوش بسته می‌شود و بر دل مهر زده می‌شود، یعنی دیگر دینامیزم تکاملی خودش را از دست می‌دهد، در سیستم و در شرایط حل می‌شود.
البته در مقابل می‌شود روی شرایط تأثیر مثبت گذاشت و با جنبه‌های منفی و شرک‌آمیز محیط و رژیم به مبارزه برخاست. این ارزش و راه مطلوب است. اما چگونه این امر ممکن است؟ در صورتی‌که حرکت ما در چنین شرایطی آگاهانه باشد، نه خود‌بخودی و تحت تأثیر جو و شرایط.

حرکت خودبخودی یعنی چه؟ حرکت خودبخودی یعنی حرکت کور و بی‌هدف. یعنی انسان تسلیم شرایط شود و به جای تأثیر گذاری مثبت بر روی شرایط، به‌طور انفعالی از شرایط تأثیر بپذیرد. اما حرکت آگاهانه، یعنی این‌که انسان روی محیطش تأثیر بگذارد.
یعنی با اعمال و رفتارش برخورد آگاهانه داشته باشد. البته چنین موضع‌گیری، فقط به شرط داشتن آگاهی و اعتقاد به ارزشهای متعالی، امکانپذیر است. انسان باید خود اصول و چاره‌جویی داشته باشد و بر اساس آن با شرایط و با محیط برخورد کند و تلاش کند تا حد امکان، محیط را در این جهت تغییر دهد؛ نه این‌که اسیر و تسلیم شرایط محیط باشد.

بر مبنای درون متضاد انسان، شرایط بر روی انسان اثر می‌گذارد و یکی از دو جنبه را رشد می‌دهد. البته بستگی به موضعگیری خود ما دارد، که کدام جنبه را رشد بدهیم. اگر بر اساس ارزشهای متعالی برخورد آگاهانه کنیم، جنبه تقوای نفس و ذات ما رشد می‌کند، اگر نه جنبه فجور در ما رشد خواهد کرد.

حال ببینیم چگونه می‌شود با شرایط و با محیط برخوردی آگاهانه داشت و چه چیزهایی ما را در این جهت یاری می‌دهد؟ نماز چنین کاری می‌کند. یعنی برخورد ما را با شرایط تنظیم می‌کند. آن هم به‌طور آگاهانه و به‌صورت یک جریان مداوم، نه به‌صورت یک برخورد مقطعی و غیرمنظم. حضرت علی (ع) در نهج‌البلاغه «ذکر» را چنین معنی کرده است: «ان الله سبحانه وتعالی جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه وتنقاد به بعد المعانده»...
«خداوند ذکر را ”جلاء للقلوب“، که قلب‌ها را جلا بدهد، قرار داد»....
زیرا شرایط محیط تحت تأثیر برخورهای خودبخودی روی انسان تأثیر می‌گذارد و شخصیت او را شکل می‌دهد و در قلب او زنگار ایجاد می‌کند. «ذکر» زنگار را می‌شوید و قلب را جلاء می‌دهد. در نتیجه انسان بعد از این‌که کر شد، شنوا می‌شود. (شرایط انسان را در خودش حل کرده، در نتیجه گویی باطن انسان کر می‌شود و صدای حقایق را نمی‌شنود) پس از این‌که کور بوده بینا می‌شود، (یعنی زنگارها و سیاهی‌های قلب مانع دیدن حقایق می‌شود) سپس وقتی معاند بود، یعنی نمی‌خواست تسلیم جریان تکامل شود، رام می‌شود.

می‌بینیم چگونه نماز یادآوری مسئولیتها و در نتیجه زمینه انطباق با مسیر تکاملی و تصحیح مسیر را برآورده می‌کند. آن هم به‌طور منظم و پیوسته. درست به همین علت است که 5 مرتبه در روز باید نماز خوانده شود. بدین طریق مکتب، انسان را در رابطه تنگاتنگ با ایدئولوژی قرار می‌دهد و به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهد انسان جدای از ایدئولوژی زندگی کند. یعنی در مقاطع مشخصی از زندگی روزمره، که امکان سرگرم شدن، غفلت کردن، منحرف شدن و امکان جذب شدن به ارزشهای پست وجود دارد، نماز از آن جلوگیری می‌کند. زیرا نماز «ذکر»، ضد غفلت است. غفلت یعنی از یاد بردن. ولی ذکر یعنی بیاد آوردن. به این ترتیب انسان می‌تواند ضمن این ذکر، ارزشهای اعتقادی‌اش را، معتقداتش را، بیاد بیاورد؛ بخودش بیاید، جهت بگیرد و تسلیم شرایط نشود. تکرار نماز در روز آن هم 5 مرتبه، درست به این علت است. اوقات نماز البته تعبیر دیگری هم دارد. اوقات پنج‌گانه درست همزمان است با تحولاتی در طبیعت. طلوع آفتاب، غروب آفتاب، ظهر، عصر و شب. وقتی ما در این مقاطع به نماز می‌ایستیم و به سمت خدا جهت‌گیری می‌کنیم، معنایش این است که ما با تحولات طبیعت و جهان هماهنگ شده‌ایم. آیا تحولاتی که در طبیعت صورت می‌گیرد، سمت و جهتی ندارد؟ از نظر ما چرا جهت دارد. جهت آن همان ارزش مطلق، همان وجود مطلق است. ما نیز همزمان با این تحولات، این جهت را می‌گیریم؛ با کل هستی، همگام و هم جهت می‌شویم. به همین علت است که تأکید به خواندن نماز سر وقت شده است. این کار البته در جهت اجتماعی کردن انسان، در جهت القاء روحیه انظباط نیز اثر دارد. امام علی (ع) در نامه‌یی به محمد بن ابی‌بکر نوشت:
«صل الصلاه لوقتها الموقت لها»...
«نماز را در وقت مقررش برگزار کن».
«لاتعجل وقتها لفراغ و لاتوخرها عن وقتها لاشتغال»...
«به‌خاطر بی‌کاری نماز را جلو نیانداز و به جهت کار و اشتغال آن را بتأخیر نیانداز». زندگی روزمره خودت را با نماز تنظیم کن! نه این‌که نماز را تابع اشتغالات و زندگی روزمره کنی.

ادامه دارد...

فلسفه شعائر- قسمت بیستم و دوم: کارکرد اجتماعی شعائر- نظم اجتماعی

گزارش
تاريخ: AM 6:59:49 1394/4/19

فلسفه شعائر- قسمت بیستم و دوم: کارکرد اجتماعی شعائر- نظم اجتماعی

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار کبیر خلق موسی خیابانی

سردار شهید خلق، موسی خیابانی:

قسمت بیستم و دوم: کارکرد اجتماعی شعائر- نظم اجتماعی... از طرف دیگر جامعه نیاز به «انضباط» دارد. اصلاً «اجتماعی» شدن یعنی «منضبط» شدن، یعنی به دست آوردن روحیه «انضباط‌پذیری». در تشکیلات و در سازمان سیاسی، انضباط خیلی مهم است و نمی‌شود هر کس هر چیزی را که دلش می‌خواهد انجام دهد (لیبرالیسم). بنابراین، شعائر باید نقش ایجاد روحیه انضباط را هم بازی کنند.

چرا باید از دست راست وضو گرفت؟ به همین علت، باید ترتیبات شکلی را دقیقاً رعایت کرد؛ باید روحیه انضباط پذیری در ما ایجاد شود. اجتماعی کردن، تشکیلاتی کردن، یعنی القاء انضباط. شعائر این کار را هم می‌کند. مکتب اصرار دارد که انضباط ایجاد کند. به این ترتیب وضو بگیر، به این نحو غسل کن، با این ترتیبات نماز بخوان و با این ترتیبات روزه بگیر. (از دم فجر تا دم غروب) حالا نمی‌شود یک کمی دیرتر یا زودتر؟ خیر! حساب و کتابی دارد؛ همین‌طور بی‌جهت نیست. البته همه این‌ها مضامین دیگری هم دارد: از نظر اجتماعی، سمت دادن و توجیه مردم در جهت آرمانهای مشترک، در جهت تحقق بخشیدن به محتوای ایدئولوژیکی مکتب، به مضمون اجتماعی مکتب.

اسلام توده را در حرکت اجتماعی سمت می‌دهد، در جهت همان مقصد تاریخی که دیروز اشاره کردم. جامعه قسط، نظام بی‌طبقه توحیدی. بنابراین هر عنصر اجتماعی، هر واحدی از این اجتماع باید به این اشکال مقید باشد، به آنها ملتزم باشد. در غیراینصورت، کم بها دادن به شکل، روحیه بی‌مبالاتی، بی‌انضباطی و لیبرالیستی ایجاد می‌کند. این ویژگی‌ها و گرایشات را دامن می‌زند. بنابراین اهمیت اشکال تا این اندازه است. یعنی اسلام به علت غنای عظیم ایدئولوژیک جهان بینی و شعائرش، در این زمینه خیلی موفق است. اگر شعائر اسلامی را بررسی کنید، از یک طرف انسان را در متن ایدئولوژی قرار می‌دهد و از طرف دیگر اجتماع را به سامان و به نظام می‌کشاند. بنابراین ما نمی‌توانیم، حق نداریم که در شکل شعائر، به دلخواه خود دست‌کاری کنیم. مانند سمبل‌ها که قانونمندیهایی دارند، یعنی در یک جریان اجتماعی پدید آمده‌اند، شعائر هم همین طور هستند. نکته مهم‌تر این‌که شعا‌ئر مذهبی نه فقط افراد جامعه را در یک مقطع مشخص، بلکه یک امت را در طول تاریخ می‌خواهد جهت واحد بدهد و بین آنها ارتباط برقرار کرده و تداوم بخشد. آن هم در حرکتی که به‌سمت تحقق ارزشهای اجتماعی صورت می‌گیرد.

بنابراین امروز همان‌طور باید نماز بخوانیم که در صدر اسلام خوانده می‌شد. این زمینه مشترک بین ما است، نشان دهنده راه مشترک ما و آرمانهای ما است. بنابراین ما نمی‌توانیم خودمان اشکال را تغییر دهیم. حضرت علی در خطبه مالک اشتر، در آن عهد نامه‌یی که برای مالک اشتر فرستاد، توصیه‌ای دارد:
«ولا تنقض سنته صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفه و صلحت علیه الرعیه»...
«مواظب باش هیچ سنت نیکویی را که این مردم به آن عمل کرده‌اند و به آن خو گرفته‌اند نقض نکنی! سنتی را که باعث الفت شده، مردم را فراهم آورده و جمع کرده، و توده بر اساس آن سامان گرفته و نظام یافته (خاصیت سامان بخشی، نظام بخشی و نظام دهی این سنتها را نقض نکنی!) ».

اسلام برخی از سنتها را خواه در جامعه عربستان بوده، خواه در ممالک دیگر، با آنها روبه‌رو شده و آنها را حفظ کرده و تلاش کرده حتی المقدور با حفظ آنها، محتوای جدیدی در آن سنتها تزریق کند. (از موضع توحیدی) برای نمونه عید نوروز . همان‌طور که می‌دانید عید نوروز یک سنت ایرانی است، اسلام این را گرفت، نفی نکرد، اما تلاش کرد محتوای جدیدی به آن تزریق کند. می‌دانید برای عید نوروز هم به‌لحاظ مذهبی آداب و رسومی است. بنابراین اسلام با سنتها به این ترتیب برخورد کرد.

به‌عنوان نمونه‌ای از شعائر و سنن اسلامی، به موضوع «سلام» توجه کنید. این یک سنت و شعار اسلامی‌ست که در برخورد با همدیگر می‌گوییم «سلام». سلام یعنی چه؟ یعنی صلح و صفا. نمی‌دانم در جوامع دیگر، فرهنگهای دیگر، وقتی مردم به هم می‌رسند و با هم برخورد می‌کنند، به همدیگر چه می‌گویند و آن کلمه‌ای که می‌گویند معنای تحت الفظی آن چیست؟ ما می‌گوییم سلام، یعنی پیام صلح و صفا، یعنی عناصر متعلق به یک مکتب روابطشان روابط صلح‌آمیز است. باز هم تکرار می‌کنم که این امر نمی‌تواند بی‌محتوا باشد. یعنی مبانی عینی و مادی و تولیدی وجود نداشته باشد و بگوییم سلام. در آن صورت سلام هم بی‌محتوا است و هم بی‌مفهوم. باید مبانی وجود داشته باشد و اسلام دقیقاً به این توجه دارد.

اشاره کردم که در سوره ماعون، آن که دین را تکذیب می‌کند، کیست (أرأیت الّذی یکذّب بالدّین)، آخرش از کجا سر در می‌آورد؟ (ویمنعون الماعون) ابزار تولید را حصر می‌کند، منع می‌کند. توده‌یی گرسنه بماند، این‌ها سیر بخوابند و استثمار کنند. این‌ها پیروان واقعی دین نیستند. پیروان این مکتب نیستند.

سلام یعنی پیام صلح و صفا، روابط صلح‌آمیز در چهارچوب پیروان یک مکتب، پیروان واقعی. سلام یعنی این‌که باید تناقضات و تضادهای داخلی‌مان را به‌طور صلح‌آمیز و مسالمت‌آمیز حل کنیم. آیه قرآن:
«و اذا جائک الذین یومنون بایاتنا فقل سلام علیکم»...
«وقتی برخورد می‌کنی با کسانی که به آیات ما ایمان دارند، به آنها بگو سلام بر شما».
«و لله یدع الی دار السلام و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم»...
«و خدا فرا می‌خواند بسوی خانه سلام، جامعه سلام، آنجا که دوگانگی‌ها رخت بر بسته باشد، که دشمنی‌ها از جامعه رخت بربسته باشد».

وقتی ما بهم دیگر می‌رسیم و می‌گوییم سلام، یعنی این پیام را رد و بدل می‌کنیم که ما در مقصد تاریخی هم به چنان جامعه‌ای نظر دوخته‌ایم، به جامعه «سلام»، به جامعه‌ای که تضادهایش دیگر حل شده باشد؛ همان جامعه بی‌طبقه توحیدی و ما به سمت چنان مقصدی است که حرکت می‌کنیم. سلام بر شما!