۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه

لحظه سرنوشت، مسعود رجوی در نشست توجيهی عمليات فروغ جاويدان ـ ۱مرداد ۱۳۶۷



عمليات رو با استعانت از سرچشمه خروشان عشق و معرفت، فرستاده برگزيده خدا، خاتم الانبيا، محمد مصطفی، پيامبر اکرم و با استعانت از پاره جگر و عصاره وجودش راهبر و مقتدای عقيدتی و تاريخيمون سيدالشهدا حسين ابن علی عليهالسلام به پيش خواهيم برد.
اگر امروز نرويم، اگر به زودی نرويم، خيلی دير خواهد شد. اين همان لحظه نادر، لحظه کيميايی و سرنوشت سازی است که اگر آن را در نيابيم امروز فردا دير خواهد شد، پس بهتر اين است که به دعوت خدا و خلق لبيک بگوييم و با استعانت از همان نامهای بزرگ و مقدسی که گفتم به زودی زود به پيش خواهيم تاخت. آماده ايد پس. (خروش رزمندگان: بله)

حالا برای ثبت در سينه تاريخ و شرکت در يک چنين تصميم گيری بزرگ و بنيادی، عاری از احساسات ـ اگر چه انقلابی را نمی شود از عواطفش جدا کرد ـ ولی با حسابگری نظامی و سياسی محض، و با آرامش، هر کس که می گويد درست است که برويم و درست نيست که تأخير کنيم و هر کس که می گويد رفتن به اين عمليات، هر نتيجه يی که داشته باشد، به هر حال کيفاً بهتر از نرفتن است، دست بلند کند. لحظات تاريخی به آهستگی پيش می روند... هرکس که می گويد بايد که برويم و اگر نرويم خيلی بدتر است و از ما بايسته و شايسته همين است که برويم؛ دست بلند کند، ببينم. می خواهم اين لحظه ثبت شود...
دستهايتان را بالا نگهداريد...
آيا بر تصميم خود استواريد؟
(خروش يکپارچه رزمندگان و کف زدنهای ممتد).
 
 



نتيجه عمليات البته فراتر از همه محاسبات معمول، به اراده و مشيت خدا برمی گردد. اما تا آنجايی که به ارتش آزاديبخش ملی ايران و به مجاهدين خلق ايران ارتباط دارد پيشاپيش نتيجه را، هر چه که باشد، به تک تک شما و به خلق قهرمان ايران تبريک می گويم.
(کف زدن و ابراز احساسات ممتد رزمندگان).

تصميم گرفتن برای چنين عملياتی، البته کار سهل و ساده يی نبود. زيرا که می بايد تمام دار و ندار را، در طبق اخلاص نهاد و به خلق قهرمان ايران تقديم کرد.
(کف زدن ممتد رزمندگان)
به خصوص که اين تصميم گيری، دارای بالاترين ريسک و خطر نيز هست و بايد يک بار ديگر تمامی سازمان، آلترناتيو، ارتش آزاديبخش و همه چيز را مايه گذاشت. اين تصميم گيری برای خود من، تقريباً مشکل تر از تمامی تصميم گيريهای از زمان شاه به بعد بود. زيرا که می بايد يک بار ديگر از همه عزيزان، برادران، خواهران، سازمان، ارتش آزاديبخش دل بکنم تا خدا چه بخواهد...
چون که شما، تک تک شما، چه آنهايی که قبل از سال 50 و چه آنهايی که از زندانهای شاه با يکديگر همرزم و همسنگر بوديم؛ چه آنهايی که در زمان حکومت خمينی به سازمان پيوستيد؛ چه آنهايی که امروز از اين يا آن کشور آمده ايد و چه آنهايی که در بين راه، در محورها و شهرهای مختلف به ما خواهند پيوست؛ آری شما را من به سادگی پيدا نکردم. تک تک شما را از پس هفت دريای خون ، و راهی چند ساله، که آن را با کفش و کلاه آهنين و پولادين طی کرديم، از لابلای انبوه ابتـلائات، نشيب و فرازهای سياسی و انبوه بالا و پايينی های زمان، به مثابه رشيدترين، پاکبازترين، قهرمان ترين، جانان ترين، شکوفاترين و آگاه ترين فرزندان خلق ايران، پيدا کرده ام. اگر بهتر از شما و ارزشمندتر از شما می بود و اگر ستودنی تر از شما می بود، حتماً در جای ديگر تشکلش را می ديديم، پس يک گنجينه عظيم و تاريخی و بزرگ و در بعضی موارد چه بسا غيرقابل جانشين سازی، گرانتر از همه مال التجاره های موجود در عالم، ذيقيمت تر، زيباتر، تحسين انگيزتر، اين جا هست که من می بايستی، در اين تصميم گيری، يکبار از تک تک اين جواهرات بی همتای اين گنجينه دل بکنم. اما اگر که مجاهدين به خدا و به خلق و تاريخ و به سرنوشت تابان و شکوفان خلق قهرمان ايران، بعد از اين همه رزم و رنج، بعد از اين همه خون و فدا، پاسخ نگويند، چه کسی پاسخ خواهد گفت؟
(کف زدن ممتد رزمندگان)
بنابراين فقط يک جمله می گويم و می گذرم. نه خطاب به شما، خطاب به خدا، و خطاب به خلق و تاريخ، که بار خدايا، شاهد باش، شاهد باش که تمامی سرمايه مان را که محصول ربع قرن رزم و رنج مستمر هست، تقديم تو و خلقت کرديم. انک انت السميع العليم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر